به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، روزنامه جامجم نوشت: محسن چاوشی، خواننده موسیقی پاپ قطعه ای را منتشر کرده که مورد انتقاد موافقان و مخالفانش در عرصه نقد موسیقی قرار گرفته است.
وقتی برای سریال شهرزاد هم شعری سرود و خواند، خیلیها او را مورد نقد قرار دادند اما با این حال شعرش فرازهایی قابل دفاع هم داشت و برخوردها با آن مثل خیلی شعرهای دیگر بود؛ عده ای مخالفش بودند و عدهای موافق. حالا اما تازهترین قطعهای که از چاوشی منتشر شده، نقدهای بسیاری را به سمت خود جلب کردهاست. فرازهایی در سروده او هست که قابل فهم نیست و منظور سراینده که خود چاوشی باشد، واضح نیست.
چاوشی در تازهترین قطعهای که منتشر کرده، کلامی را خوانده که کیفیت پایینی دارد، خیلی پایین. آنقدر که رسانهها پر شده از نقد شعرهای او و محمدعلی بهمنی، شاعر و عضو شورای شعر و ترانه وزارت ارشاد گفته کیفیت شعرهای چاوشی پایین است. البته بهمنی قبل تر هم درباره برخی ترانههایی که چاوشی می خواند چنین نظری داشت؛ اما خیلیها او را محکوم کردند به داشتن دید بسته و محدود دیدن کلماتی که شاعران استفاده میکنند.
چاوشی با شعری که سروده و خوانده خوب نشان داده که چرا در انتخاب شعرهای مولانا موفق است. او موسیقی درونی شعرهای مولانا را خوب میفهمد و در تقلید از مولانا در سرایش شعر، این ریتم و موسیقی درون کلام را رعایت کرده، اما مگر شعر فقط همین موسیقی درونی است؟ شعر هم مانند موسیقی، خوانندگی و هر پدیده دیگر نیاز به دانش و فهم و آگاهی دارد. شاعر باید بتواند سواد و فهم کافی از کلمهها داشتهباشد، به جهان پیرامون خود دیگرگونه نگاه کردهباشد و همین نگاهها را در قالب سرودههایش عرضه کردهباشد، یعنی شاعری هم چیزی است شبیه همان مصرع معروف حافظ که: «نه هر که سر بتراشد قلندری داند...»
سروده تازه چاوشی در بسیاری از مصرعها مشکل محتوایی دارد یا مفهوم نیست یا معنایی دارد عکس آنچه مدنظر شاعر است. عبارتهایی مثل فتح اراضی و زهر به شیرش کنید از همان نمونههایی هستند که نشان میدهند چاوشی تنها به قافیه اندیشیده و آنچه را مینویسد اندیشه نکردهاست، ضمن اینکه در مواردی قافیه هم رعایت نشدهاست. بگذریم...
تلاشها برای احیای خنیاگری
چند سالی است که خیلیها تلاش میکنند خنیاگر باشند، خودشان شعر بسرایند، آن را بخوانند، برایش موسیقی بنویسند و ساز را هم خودشان بنوازند. این یعنی سنت خنیاگری، سنتی که در گذشته ایران دیده میشده و اتفاقی عادی بودهاست. کما اینکه رودکی پدر شعر فارسی جامع تمام این موارد بود. خنیاگری انگار ناگفته بدل شده به تب موسیقی امروز ما، همه می خواهند همهکاره قطعه موسیقی خود باشند و البته آخرش هم.... این همه نوشتیم تا برسیم به این نکته که چاوشی مثل هر آدم دیگر و هر هنرمند دیگری حق دارد که دلش بخواهد تغییرات مداوم را تجربه کند و به این گوشه و آن گوشه سرک بکشد، اما بگذارید از او خواهش کنیم قدری بیشتر احتیاط کند و مراقب خاطرات ما باشد؛ خاطراتی که حتی نوجوانها با کارهایش دارند. حیف است خوانندهای که مولانا خوانیهایش نسل تازهای را به شاعر و عارف قرن هفتم هجری گره زده، حالا پلههای محبوبیت را که حتما خیلی سخت بالا آمده، خیلی راحت پایین برود.