متولیان حوزه مسائل روانشناختی و آسیب های اجتماعی برای دوره پساکرونا دو وظیفه اساسی دارند که بی شک نگاه متخصصان به این حوزه بر خلاف مسئولین اجرایی و عامه مردم که عمدتاً واکنشی و کوتاه مدت است می بایست دراز مدت و مبتنی بر تفکر و پژوهش خواهد بود.
در این راستا به پساکرونا باید به عنوان فرصتی برای یادگیری و ضرورتی برای بازبینی نگاه کرد.
بازبینی سیاستها و خدمات؛ و یادگیری روشهای نوین مقابله.
علیرغم تلاشهای قابل توجه و تجربیات بدیعی که در خلال همه گیری اخیر در تمامی ارکان کشور واقع شد یکی از فرصتهای مهم پیش رو بعد از کرونا همچنان فرصت یادگیری است. یادگیری اینکه:
- برای مقابله با یک مساله و آسیب، بایستی با ابزارهایی از همان جنس استفاده کرد.
- سلامت فردی شدیداً به سلامت اجتماعی و متقابلا سلامت اجتماعی به سلامت فردی وابسته است.
- همانطور که شیوع ویروس به شکل سیستمی عمل می کند برای مقابله نیز بایستی به شکل سیستمی اقدام کرد.
- کاهش آسیب کاملاً به اعتماد متقابل مردم و حاکمیت وابسته است.
- و....
از طرف دیگر ضمن اذعان به تلاش های انجام شده، این بحران ناکارآمدی برخی سیاستهای حمایتی را نشان داد. (تاکید می شود منظور الزاماً ، از طرف دیگر ضمن اذعان به تلاشهای انجام شده ناکارآمدی سازمانهای حمایتی نیست بلکه ناکارآمدی برخی سیاست ها است). سیاست ها و دستورالعمل های منفعلانه، خلق الساعه، بدون پشتوانه تئوریک و تجربی، و تغییرات مدام آن، ناکارآمدی سیاست گذاری و برنامه ریزی در مقابله با مسائل فردی و اجتماعی را نمایان کرد. اساساً افراد فرودست و ضعیف تر را زودتر و عمیق تر تحت تاثیرقرار می دهد. بنابراین اگر در یک بحران مشاهده شود ، گروهی از آحاد جامعه مانند مستمری بگیران بهزیستی به شدت بیشتری آسیب می بینند؛ معنای آن در پسابحران آن است که این حمایت ها یا ناکافی بوده یا هدفمند و متناسب نبوده و می بایست در آن تجدید نظر شود.
در خصوص حوزه درمان و مقابله با آسیب مانند خدمات حرفه های یاورانه مددکاری و روانشناسی، به شدت خلأ پروتکل های از پیش تعریف شده احساس شد ، خلائی که می بایست در پساکرونا یا هر بحرانی برایش چاره اندیشی گردد. یا اگر پروتکل هایی وجود داشت، همکاران زیادی برای اجرای آن آموزش ندیده و توجیه نشده بودند.
از طرفی طبعاً توجه به این موضوع نه تنها جنبه معیشتی بلکه واجد ابعاد امنیتی اجتماعی نیز هست. لذا به بهانه این مساله و مشاهده تبعات ناشی از آن که در ماه های آتی خود را به شکل مشکلات اجتماعی نشان خواهد داد؛ ضروری است بازنگری جدی در ساز و کارهای حمایتی صورت گرفته و در روشهای تامین مالی سازمانهای حمایتی و نیز تعهدات کوتاه و بلند مدت بازنگری شود.
حال که نمی توان آینده و بحران های آن را بطور قطع پیش بینی کرد لااقل می توان نسبت به تخصیص و توزیع منابع به جمعیت های تحت پوشش مفروضات دقیقتر و عالمانه تری ارائه داد و در مرحله بعد برابر آن فروض، دوره پساکرونا را به شکلی منطقی تر برآورد و مدل بندی کرد. انعطاف پذیری، هوشمندی و هدفمندی برنامه ها سه ضرورت مدل بندی خدمات مالی معیشتی و حرفه ای (مددکاری، مشاوره و روانشناسی) است.
از منظر سیاست گذاری نیز عموماً هزینه ای است و در شرایط پساکرونا که منابع کشور با تقاضاهای ، از منظر سیاست گذاری نیز از آنجا که مدل مالی سازمانهای حمایتی این خطر وجود خواهد داشت که سبد سازمانهای حمایتی کوچکتر از قبل گردد.
به عبارت ساده تر بحران اصلی سازمانهای حمایتی در پساکرونا بحران منابع مالی خواهد بود. لذا ضروری است متولیان این حوزه از هم اکنون با ارائه طرح ها و مدل ها و چانه زنی های اقتصادی اجتماعی (و حتی رایزنی های سیاسی در صورت لزوم) مبتنی بر آمار و برآوردهای مالی از بحرانی بزرگتر پیشگیری نمایند.
لذا در پسابحران کرونا به احتمال زیاد مشکلات به دو شکل مستقیم و غیر مستقیم خود را نشان خواهند داد که می بایست برای آن چاره اندیشی شود، مشکلاتی همانند:
- افزایش تعداد متقاضیان خدمات حمایتی
- افزایش تعداد متقاضیان تسهیلات اشتغال
- افزایش تعداد متقاضیان کمک معیشت
- افزایش هزینه بحرانهای ناشی از به هم ریختگی روابط خانوادگی و بین فردی
- افزایش آسیب ها و بزه های فردی و اجتماعی
- افزایش تعداد کودکان و زنان آسیب دیده
- عدم تناسب منابع تخصیصی با تعهدات
- رسوب تعهدات عقب افتاده سازمانهای حمایتی و تورم بدهی آنان به افراد تحت پوشش و پیمانکاران
- افزایش تعداد بدهکاران تحت پوشش به سیستمهای مالی
- و ...