صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

میر جلال الدین کزازی مطرح کرد؛

بی کنشی با مرگ برابر است/ هنوز در سده پنجم مانده‌ام

۱۳۹۹/۰۲/۱۹ - ۰۹:۵۷:۲۵
کد خبر: ۹۹۹۰۶۰
میرجلال الدین کزازی شاهنامه‌پژوه و استاد دانشگاه عنوان کرد که بی کنشی با مرگ برابر است و در این گیتی گریزی از تکاپو نیست.
به گزارش سرویس فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا؛ میر جلال الدین کزازی شاهنامه‌پژوه و استاد دانشگاه شب گذشته ۱۸ اردیبهشت‌ماه مهمان نت‌گپ‌های یونسکویی در صفحه اینستاگرام کمیسیون ملی یونسکو در ایران با اجرای عبدالمهدی مستکین بود.
مستکین در ابتدای این برنامه ضمن عرض تسلیت به مناسبت درگذشت نجف دریابندری از نویسندگان برجسته کشور، عنوان کرد: حقیقتا همانطور که حجت‌الله ایوبی دبیر کل کمیسیون ملی یونسکو در ایران عنوان کرد، این پیرمرد به دریا رفت و بازنگشت اما کدامین دریا؟ دریای عشق. روح این مرد در آرامش باد.
در ادامه کزازی اظهار کرد: برای من بسی مایه شادمانی است که در این روزهای بس خجسته که روزهای فردوسی و شاهنامه است این بخت بلند را یافته‌ام که با این گروه از ایرانیان گرم گفتگو بشوم. من همواره گفته ام که از دید من سخت‌ترین و ستوده‌ترین سنجه در شناخت ایرانی راستین و سرشتین علاقه او به شاهنامه است. هرکس دل در گرو شاهنامه دارد بی گمان می‌دانم که شایسته نام برین است. از همین رو پیروزبخت و خرم‌دل هستم که با ایرانیان راستین و سرشتین هم اکنون گرم گفتگویم.
وی افزود: بانوی من همیشه می‌گوید که تو در سده پنجم مانده‌ای زیرا در سده پنجم فردوسی‌ سر برآورده، شاهنامه را سروده، پایه های استوار ایران نو در آن ریخته شده از همین رو شاید بانوی من که فرهیخته و با تاریخ و فرهنگ ایرانی آشناست در میان سده های گوناگون انگشت بر سده پنجم نهاده است. اگر این سده ستوده فراز نمی آمد، اگر در آن فردوسی سر بر نمی آورد و شاهنامه را نمی سرود شاید هم اکنون ما با یکدیگر به زبان شیوای فارسی سخن نمی گفتیم و اینگونه از ایرانی که به آن می نازیم، محروم بودیم به همین دلیل سده پنجم سده ای دیگرسان است؛ سده‌ای هنگامه‌ساز، روزگارآفرین، منش پرور، سده‌ای که در آن، سخن پارسی از زمین به آسمان رفت، کدامین سده را می شناسیم که از این ویژگی‌های والا برخوردار باشد؟
کزازی با اشاره به سخنان هگل عنوان کرد: سخن هگل این است که تاریخ با ایران آغاز می‌گیرد. به راستی این موضوع، نازشی برای ما ایرانیان است چون برترین و بی‌گمان‌ترین ستایش آن است که دیگری از ما داشته باشد به ویژه اگر آن دیگری دشمن نیز باشد. البته هگل دشمن ما ایرانیان نبود اما از آن دیگران است،‌ چرا باید چنین داوری و دیدی درباره ما داشته باشد؟ تنها پاسخم این است که او فرزانه، خردمند، دانادل و در پی راستی است. به استواری باور دارم هرکس که اینچنین باشد و با تاریخ، فرهنگ و پیشینه ایرانی آشنایی داشته باشد با هگل یا با همه آن فرزانگان فرخنده خوی که ایران را به هر شیوه‌ای ستوده‌اند هم‌داستان خواهد شد. چند سال پیش در بزمی که در مسکو ترتیب داده شد بود، ایران شناسان از سراسر آن کشور آمده بودند در آنجا از من خواسته شد صحبت کنم. گفتم من از شما سپاسگزارم، تلاش شما را ارج می نهم ولی برآنم که شما سپاسی بر سر ایران ندارید زیرا ایران دلرباست و هرکس آن را بشناسد به ناچار دل به آن خواهد باخت.
وی ادامه داد: یکی از بنیادهای پایدار در جهان بینی و اندیشه ورزی ایرانی دوگانه‌گرایی است. بازتاب آن را نه تنها در اندیشه های ایرانی بلکه در هر پدیده دیگری که با جهان ایرانیان پیوندی دارد، می بینیم. ایرانیان دوگانه‌گرا بوده‌اند اما دوگانه‌پرست نه. برای مثال آنهایی که به دین زرتشت آشنایی ندارند گمان می‌کنند زرتشتیان دوگانه‌پرستند اما اینچنین نیست. آفریدگار در جهان‌بینی آیینی ایرانی، یگانه است.
این استاد دانشگاه با اشاره به شخصیت فریدون در شاهنامه بیان کرد: در روزگار فریدون ما هنوز در آغاز زمان و جهان هستیم. داستان این است که اگر بخواهم نمادشناسانه بگویم باید عنوان کنم که در بسیاری از افسانه های ایرانی و حتی جهانی پور کهین است که بر پوران دیگر چیرگی می یابد، زیرا پور کهین پیوندی بیش به آینده دارد. پور کهین کسی است که آینده را می سازد، آرمان گرایی دارد و رهاترین است. هنگامی که گیتی به فرجام می رسد ناسازی از بین می رود در آن زمان است که پهلوان بزرگ گرشاسب سر از خواب گران برخواهد داشت در آن هنگام گرشاسب به جهان خواهد تاخت، دیگر بار سیاهی و تباهی را از بین می برد، گرشاسب که هماورد نمادین ضحاک ماردوش است در آن زمان است که با گرزه بر تارک ضحاک فرو می‌زند و او را می‌کشد، پلیدی، بدی، زیان و هر آنچه نشان از سیاهی دارد به همین شکل از بین می‌رود تا چرخه‌ای از آفرینش به فرجام بیاید و چرخه‌ای دیگر آغاز شود. ضحاک تا پایان جهان زنده می‌ماند هماورد او گرشاسب است که چهره‌ای فرجام شناختی دارد.
این شاهنامه‌پژوه توضیح داد: آدمی در شاهنامه کنش‌گر است زیرا بی کنشی با مرگ برابر است. هرکس در گیتی است به ناچار باید در تب‌وتاب و تکاپو باشد زیرا در جهانی ناساز زندگی می‌کند پس باید گریزان از زیان باشد. ناسازی نشانه آن نیست که آدمیان همواره باید در ستیز باشند بلکه فرجام این فرآیند همدلی و همسازی است. انسانی داد کار را درجهان ناساز به شایستگی می‌دهد که بتواند به آرامش برسد، آرامش دست‌آورد آشتی است کسی که هم با جهان و هم با خود به آشتی رسیده، در آرامش است.

وی گفت: اگر به بخش های رزمی شاهنامه بنگرید که سرشت و ساختاری حماسی دارد هرگز نمی‌بینید که ایرانیان آغازگر نبرد و خونریزی باشند بلکه همواره تورانیان یا مردمانی دیگرند که به ایران می تازند و ایرانیان به ناچار در برابرشان می ایستند و تا آنان را از کشور نرانند دست از نبرد نمی کشند. در جهان بینی کهن ایرانی انسان راستین با سوی اهورایی در پیوند است و از سوی اهریمنی می‌گریزد. درست است که کشاکش در میان این ۲ در آدمیان وجود دارد ولی این کشاکش بازتاب بیرونی می‌یابد. تنها آدمی است که می‌تواند نیک باشد یا بد چون او در آنچه که می اندیشد، می گوید و به انجام می رساند، آزاد است.

کزازی اظهار کرد: ما در برابر کنش‌های یکسان همواره واکنش‌های یکسان نشان نمی‌دهیم، می اندیشیم، اگر اندیشه تباه باشد‌ کنش هم از همان گونه خواهد بود اگر اندیشه روشن و راست باشد، سازنده است پس بازتاب آنچه در درون و منش ما می‌گذرد در جهان پیرامون دیده می‌شود. این دوگانه‌گرایی همواره با ماست و رفتارهای ما را سامان می‌دهد زیرا پیش از آن اندیشه های ما را سامان داده است.

وی عنوان کرد: ایرانیان دیگردوست‌ترین و بیگانه‌نوازترین مردمان جهان هستند این را از سر شیفتگی به ایران و ایرانی نمی‌گویم بلکه برای آن برهان دارم.

در پایان این برنامه مازیار حیدری به نواختن قطعه‌ای پرداخت.

نظر شما