صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

صحبت های تکان دهنده یک قربانی تجاوز:

قدم گذاشتن در خیابان برای من تبدیل به کابوس شد

۱۳۹۹/۰۷/۰۶ - ۰۵:۱۵:۵۶
کد خبر: ۱۰۶۲۳۳۸
سحرگاه یکی از روزهای خرداد سال 98 بود که یکی از دختران شهر تهران به اسم سحر قربانی مردی شرور در چهره راننده عبوری شد.

به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری برنا؛ تاثیرات ویرانگر روانی که پس از تجاوز به فرد قربانی وارد می شود شاید بدترین نقطه این اتفاق باشد که تا سال ها به همراه فرد باقی می ماند تا جایی که قدم گذاشتن در خیابان تبدیل به یک کابوس بزرگ برای آن ها می شود.

راننده حوالی بزرگراه ارتش به من حمله کرد

سحرگاه یکی از روزهای خرداد سال 98 بود که یکی از دختران شهر تهران به اسم سحر، قربانی مردی شرور در چهره راننده عبوری شد. سحر در این رابطه به خبرنگار اجتماعی خبرگزاری برنا گفت: صبح خیلی زود بود و هوا هنوز کاملا روشن نشده بود و برای اینکه به محل کار سریع تر برسم و آن روز کارهای زیادی داشتم یک خودروی گذری را دربست گرفتم.

تا اواسط مسیر نیز هیچ چیز مشکوکی از راننده مشاهده نکردم تا اینکه در حوالی بزرگراه ارتش در کنار خیابان توقف کرد و زمانی که از او علت توقف را پرسیدم عنوان کرد که خودروی او خراب شده است و باید از صندوق عقب وسایلی را بردارد. در آن لحظه ساعت 7 صبح بود و تردد کم وجود داشت و برای چند ثانیه به پشت خودرو رفت و زمانی که برگشت کنار من در صندلی عقب نشست و قصد داشت تا لباس های من را پاره کند و من با او درگیر شدم. درگیری ما برای چندین دقیقه ادامه پیدا کرد اما به علت اینکه قد بلندی داشت من نتوانستم مقاومت کنم. به قدری با او درگیر شدم که بر اثر ضربات او تمام صورتم زخم و خونی شد. 

قصد داشت به من پول بدهد

او افزود: بعد از اینکه به من تجاوز کرد و من در حال فرار کردن بودم مدام می گفت که تو را از نظر مالی تامین می کنم و نگران هیچ چیزی نباش و اتفاقی نیفتاده است اما من به حرف هایش گوش ندادم و به سرعت از محل فرار کردم و تنها کاری که تواسنتم انجام دهم این بود که شماره پلاک خودروی او را یادداشت کنم. بعد به محل کارم رفتم و با یکی از همکارانم به محل کلانتری رفتیم و در آنجا برای من تشکیل پرونده دادند و پرونده من به آگاهی انتقال داده شد.

سحر با اشاره به اینکه مراجعه و پیگیری پرونده بسیار سخت بود خاطرنشان کرد: پس از صحبت هایی که در اداره آگاهی انجام شد من را به پزشک قانونی ارجاع دادند و مشخص شد که به من تجاوز شده است و نامه نگاری های لازم انجام شد و پرونده من به دادگاه ارجاع داده شد. در تمام طول این مدت نتواسنتم خانواده ام را در جریان این مسئله قرار دهم زیرا از مطرح کردن این مسئله به شدت ترس داشتم. من پس از این اتفاق دیگر نتوانستم به محل کار بروم و پرداخت هزینه های جانبی پرونده به شدت برای من سخت شده بود با وجود اینکه هزینه های زیاد رقم سنگینی هم نبود. سخت ترین قسمت کار زمانی بود که باید در مقابل آن فرد حاضر می شدم و اتفاقات آن لحظه را ریز و جزئی تشریح کنم.

او افزود: در حین پرونده نیز برخی افراد به صورت مداوم من را تشویق می کردند تا من رضایت دهم و این مسئله نیز من را خیلی اذیت می کرد به خصوص زمانی که آن لحظات وحشتناک در مقابل من ظاهر می شد. پس از چندین جلسه عنوان شد که من مدرک خاصی ندارم. گزارش پزشکی قانونی وقوع این حادثه را تایید کرده بود اما او زمانی اجازه فرار به من داد که تمامی شواهد و مدارک را از روی بدن من امحا کرده بود. بنابراین نتوانستم ثابت کنم که این شخص به من تجاوز کرده است.

مدت ها از سوار شدن به تاکسی خودداری می کردم

سحر به روزهای پس از این اتفاق اشاره کرد و اظهار کرد: پس از این اتفاق یک ترس غیر قابل باور در من ایجاد شد و از پا گذاشتن به خیابان به شدت ترس داشتم. تا مدت ها از سوار شدن به تاکسی خودداری می کردم. پس از آن نیز زمانی که سوار بر تاکسی می شدم اگر راننده برای مثال آینه خود را تنظیم می کرد و  در همان حین یک ثانیه چشمش به صورت تصادفی به من می افتاد به شدت دچار استرس می شدم و تمامی آن لحظات بار دیگر جلوی چشم من ظاهر می شد و دیگر نسبت به همه راننده تاکسی ها احساس بدی داشتم با وجود اینکه می دانستم شاید همان یک نفر در میان راننده ها تا این میزان شرور باشد. در تمام این مدت تنها بودم و نزدیک به یک سال و نیم از این حادثه گذشته است و من هنوز نتوانسته ام شغل دیگری پیدا کنم و هر روز زندگی من سخت تر می شود. من در تمامی طول پرونده مورد قضاوت قرار گرفتم. مثل اینکه من متهم بودم و به صورت مداوم به چالش کشیده می شدم در صورتی که آن زمان صرفا 26 ساله بودم و هیچ پشتوانه ای برای من نبود و امروز به دنبال یک کار مناسب می گردم تا شاید بتوانم آن روزهای تلخ را به فراموشی بسپارم و بار دیگر به زندگی بازگردم.

//انتهای پیام: 3

نظر شما