به گزارش برنا، جشنواره فیلم فجر از آن دست رویدادهایی است که آدمی به جای خشنودی از وضعیت فعلی، موفقیت و رونق آن، بیشتر حسرت دورههای آغازینش را بر دل دارد، بهخصوص نسل ما که جوانیمان با دورههای ابتدایی جشنواره همزمان بود و برف، باران و شرایط مختلف را به جان میخریدیم و ساعتها در صف میایستادیم تا فیلمها را تماشا کنیم.
آن دوران ما خبرنگاران از امتیاز خاصی به جز یک کارت برخوردار نبودیم و باید برای تماشای فیلمها در سینماهایی که میتوانستیم با این کارت حضور پیدا کنیم، در صف میایستادیم.
تماشای «اجارهنشینها» در شرایط وحشتناک بمباران
فضای اجتماعی در حال تغییر و رو به گشایش آن سالها که با جوانی ما و جشنواره توامان شده بود، دورانی بسیار لذتبخش را رقم زد، در حدی که در یکی از دورههای جشنواره فیلم فجر در زمان جنگ که حضور در سالنهای سینما بسیار خطرناک بود، فیلم درخشان «اجارهنشینها»ی داریوش مهرجویی نمایش داده میشد و ما در سینما بهمن نشسته بودیم که تهران بمباران شد و نیمی از جمعیت حاضر در سالن بیرون ریختند، اما من و تعدادی از تماشاگران در سالن نشستیم، چون اگر با جمعیت بیرون میرفتیم، بر اثر ازدحام در راهرو خفه میشدیم. پس با این باور که هر بلایی سر هر کس بیاید، سر ما هم خواهد آمد، در سالن سینما ماندیم. با اتمام بمباران، وضعیت سفید اعلام و نمایش فیلم دوباره از سر گرفته شد و «اجارهنشینها» را که فیلمی کمدی است و باید با دیدنش از ته دل خندید، در آن شرایط که وحشت بزرگی را از سر گذرانده بودیم، تماشا کردیم و دلمان میخواست با آن بخندیم.
٭مرور آثار فیلمسازان برجسته تاریخ سینما
از دیگر نکات مهم آن دورههای جشنواره مرور آثار برخی از فیلمسازان برجسته تاریخ سینما بود. به عنوان مثال، یک سال تمامی فیلمهای یاسوجیرو اوزو در جشنواره به نمایش درآمد و بهشدت مورد استقبال اهالی مطبوعات و منتقدان قرار گرفت، چراکه در آن سالها مانند امروز دسترسی به فیلمها برای همه امکانپذیر نبود و اگر هم ویدیو به صورت قاچاق بود، به این دست آثار اختصاص نداشت. این رویدادها کشف بزرگی برای سینمادوستان بود. ما تارکوفسکی و چند فیلمساز برجسته کمتر شناختهشده دیگر را در جشنواره فیلم فجر کشف کردیم.
آن دورههای جشنواره با اینکه سانسور هم مانند همیشه وجود داشت، اما موقعیت بسیار خوبی بود. یادم هست از یک فیلم آکی کائوریسماکی نمیدانم «قرارداد با آدمکش» بود یا «بابا به سفر تعطیلات رفته»، حدود 60 دقیقه حذف شد و ما فکر میکردیم این اتفاق ناشی از سلیقه یک نفر باشد که متاسفانه همینطور هم بود.
ولی با تمام این شرایط ما امیدوار بودیم و رونق جشنواره سال به سال بیشتر میشد. گاهی اوقات برای تماشای فیلمهای برخی فیلمسازان مانند محسن مخلمباف صفهای طولانی و چند کیلومتری تشکیل میشد. حتی برای دیدن فیلمهای تارکوفسکی در سینما عصر جدید مردم صف میبستند. این اتفاق در هیچ جای دنیا سابقه ندارد، چون فیلمهای تارکوفسکی هیچوقت در اکران موفق نبودند. اگر هم در جشنوارههای معتبری حضور داشتند، تماشاگران برای تماشای آنها صف نمیبستند. ولی این اتفاق در آن سالها میافتاد و جشنواره خلاف الان رونق داشت.
خاطره تماشای «مسافران» در حضور بهرام بیضایی
من در آن سالها به دو سینما میرفتم. یادم هست هنگام نمایش فیلم «مسافران» در ردیفهای آخر سالن نشسته بودم و در ردیف جلوی من بهرام بیضایی به همراه همکارانش حضور داشت. «مسافران» هم فیلم سنگینی بود و درک آن در مرتبه اول چندان ساده به نظر نمیرسید. به همین خاطر خیلی نگران بودم در حضور بهرام بیضایی که برای او احترام و حرمت بسیاری قائل هستم، مخاطبان واکنش منفی به فیلم نشان دهند و اعتراضی کنند تا تلخی آن برای همیشه در ذهنش باقی بماند. چون هیچچیز برای فیلمساز تلختر از این نیست که تماشاگر در اعتراض به فیلمش سالن را ترک کند.
یک نمونه از این اتفاق را پیشتر تجربه کرده بودم. روزی به همراه یکی از فیلمسازان که چندان معتبر و معروف نیست، ولی فیلمهای بدی هم ندارد، در سینما صحرا مشغول تماشای یکی از فیلمهایش بودیم و مردی که روی صندلی کنار ما نشسته بود، درحالیکه نمیدانست کارگردان فیلم در کنارش حضور دارد، اواسط فیلم بلند شد و گفت: «این فیلمهای مزخرف چیست که میسازند؟ حالم به هم خورد.» و رفت و این فیلمساز تا پایان نمایش فیلم دمغ نشسته بود.
٭ شوق و ذوق مردم برای تماشای «لیلا»
از این دست اتفاقات بسیار پیش میآمد. مثلا شوق و ذوق مردم برای تماشای فیلم «لیلا» اثر داریوش مهرجویی بسیار جالب بود. ما حدود چهار ساعت در سینما نشسته بودیم، چون فیلم پرده پرده از لابراتور به آپاراتخانه سینما میآمد، نمایش داده میشد و منتظر میماندیم تا پرده بعدی فیلم برسد.
بههرحال روز و روزگاری بود که کشور به لحاظ اقتصادی تکانی خورده و نفت به کمک آمده بود. دوران معروف به سازندگی بود و بهرغم همه سانسورهایی که از سوی وزارت ارشاد اعمال میشد، امیدواری بین مردم و حتی روشنفکران وجود داشت. یادم هست زمانی در همان دورههای اول جشنواره فیلم فجر که در سینما آزادی فیلم میدیدم، رضا براهنی هم که گویا بنیاد سینمایی فارابی کارتی به او داده بود، با ما در صف میایستاد تا به تماشای فیلمها بنشیند. آن زمان تازه رمان معروف او «رازهای سرزمین من» منتشر شده بود که ما خوانده و بسیار مجذوب این رمان شده بودیم...