پیمان عباسی فیلمنامهنویس سینما و تلویزیون در گفتوگو با خبرنگار برنا، اظهار داشت: مشکلات اقتصادی، پنهانکاریها و مسائل مختلف روز به روز جامعه را عصبانیتر کرده و ما هر روز از انتقادپذیری دور میشویم چرا که اکثر افراد میترسند با انتقاد به لایههای مخفی آنها پی برده شود و وجه سیاه و تاریک وجودیشان نمایان شود.
عباسی تصریح کرد: عدم انتقادپذیری تنها مربوط به مسئولان کشور نمیشود در بین مردم و حتی هنرمندان هم این وضعیت وجود دارد. زمان ساخت فیلم «توفیق اجباری» از حسام نواب صفوی برای شوخی با او در این فیلم اجازه گرفتیم اما پس از پخش، او از ما شکایت کرد که چرا در این فیلم با او شوخی شده است. به نظر من انتقادپذیری در فرهنگ ما وجود ندارد و روز به روز با بدتر شدن شرایط زندگی این مشخصه بد در ما بیشتر میشود.
این نویسنده در ادامه گفت: به تازگی یک رئالیتی شو طراحی کردهام که «شباهنگ» نام دارد و در آیتمی از این برنامه ما میزان جنبه شوخی کردن با افراد را میسنجیم تا مشخص شود آیا همانقدر که ادعا میکنند جنبه شوخی دارند یا خیر. در همین برنامه به خیلی از همین مسائلی که مطرح کردم پی میبریم و متوجه میشویم که ما کمتر از میزان ادعایمان جنبه پذیرش نقد و شوخی داریم.
نویسنده فیلم سینمایی «پرتقال خونی» تصریح کرد: طنز و کمدی در جهان سه تم اصلی دارد؛ شوخی با مذهب، شوخی با مسائل جنسی و شوخی با سیاست که در کشور ما هر سه جزو خط قرمزها هستند. در این وضعیت تنها راهی که برای فیلمساز و نویسنده باقی میماند رفتن به سراغ سنبلیسم و نمادگرایی است. یکی از موفقترین نمونههای این مورد سریال «شبهای برره» است که قصهاش را به زمان قدیم برد و انتقادها و شوخیهایی که داشت را انجام داد و مردم خودشان آنها را معادلسازی میکردند. با این وجود باید این نکته را مدنظر داشته باشیم که تلویزیون مخاطب عام دارد و مخاطب عام دارد و برنامهها و آثارش از سلیقه عام پیروی میکند و این روش تا زمانی محدود میتواند کارکرد داشته باشد چرا که همه مردم قدرت معادلسازی را ندارند.
او افزود: به همین دلیل پس از مدتی روش دیگری شکل گرفت که رفتن به سراغ قومیتها بود. سریال «پایتخت» پرچمدار این روش بود و «نون خ» به نظر من مسیر خیلی کاملتری را طی کرد و در فصل دوم بسیار کاملتر و دقیقتر از این روش استفاده کرد. به قول اصغر فرهادی انسان در محدودیتها به دنبال کشف راه میگردد که منجر به خلاقیت میشود.
عباسی خاطرنشان کرد: کمدی و طنز این قابلیت را دارد که به نشاط جامعه کمک کند اما اثر کمدی باید با جامعهاش همراه باشد و بتواند با مسائل روز شوخی کند وگرنه هیچ کارکردی نخواهد داشت. در همه جای دنیا هنرمندان میتوانند با همه نهادهای دولتی به هر شکلی که دلشان میخواهد شوخی کنند ولی در کشور ما این امکان وجود ندارد اما در عوض مسئولان کشور ما در فضای جدی آنقدر حرفهای بی اساس که هیچ ربطی به واقعیت زندگی مردم ندارد، میزنند که موجبات طنز و خنده را در فضای مجازی برای مردم فراهم میکنند و میبینیم آنقدر برخی گفتههای مسئولان کشور در فضای مجازی وایرال شده و مردم به آن میخندند که از دیدن یک اثر طنز و کمدی بینیاز میشوند.
او افزود: متأسفانه جامعه ما یک جامعه بیمار است و البته حق دارد که اینگونه باشد. در همین برنامه «شباهنگ» که مشغول ساختش هستیم آیتمی داریم که به عنوان مثال فردی که وضعیت مالی خوبی ندارد یک مهمان دارد و قرار است برایش آرش رشته بپزد. این فرد برای خرید مایحتاج به بازار میرود و بعد از مهمان درباره قیمت وسایل خریده شده سوال میکنیم و او باید قیمتها را درست حدس بزند. شاید باورکردنی نباشد که هیچکس نمیتواند قیمتها را درست حدس بزند و این واقعاً یک فاجعه است که قیمتها در کشور ما آنقدر بی ثبات هستند که قیمت مایحتاج یک آش رشته را کسی نمیتواند حدس بزند و چطور میشود از این جامعه انتظار داشت که بیمار نباشد. من زمانی که فیلمنامه «بچههای نسبتاً بد» را مینوشتم دستمزدم برای هر قسمت همانقدری است که امروز برای هر قسمت دستمزد میگیرم و این در حالی است که آن زمان با دستمزد یک قسمت سریال میتوانستم یک ماشین پژو 206 بخرم اما امروز با کل دستمزد سریال هم نمیتوانم این کار را بکنم.
نویسنده سریال «لژیونر» در پایان اظهاراتش درباره این موضوع که خنداندن مردم ایران کار سختی است، گفت: از چند جهت خنداندن مردم ایران کار سختی است که البته این روزها سختتر هم شده است. اولین دلیلش این است که ما همه مردمی طناز هستیم، در یک فیلم کمدی دیالوگ دو نفر که شاید خیلی خندهدار است را میبینیم و در لحظه میتوانیم دیالوگهای خندهدارتری را در آن بین مطرح کنیم که واقعاً یک ویژگی منحصر به مردم ایران است. نکته دوم این است که مردم علاقه دارند زمانی که به سینما میآیند و فیلم میبینند ادبیات رایج را بین کاراکترها شاهد باشند و در آثار کمدی این انتظار بیشتر است اما متأسفانه به دلیل محدودیتها ما در آثار نمایشیمان به هیچوجه ادبیات رایج را شاهد نیستیم و طبیعی است مخاطب گفتوگویی که بین دو کاراکتر است را باور نکند و دلزده شود. نکته پایانی همین موضوع است که پیشتر مطرح کردم. محدودیتهای زیادی وجود دارد که هیچ ابزاری برای نویسنده و کارگردان باقی نمیگذارد و یک نویسنده باید به قدری خلاق باشد که بتواند با وجود این محدودیتها قصه و موقعیتی طراحی کند که بتواند مخاطب را بخنداند.