به گزارش گروه روی خط رسانههای برنا، ویشکا آسایش از دهه 70 با بازی در نقش قطام سریال «امام علی » ( ع )به کارگردانی داود میرباقری وارد دنیای بازیگری شد؛ ورودی که چندان برای خود او قابل پیشبینی نبود. زندهیاد مازیار پرتو دایی ویشکا آسایش سالها به عنوان فیلمبرداری در سینما و تلویزیون فعالیت میکرد و تمایل زیادی هم با بازی آسایش در نقش قطام سریال «امام علی(ع)» نداشت که البته خواسته او محقق نشد و آسایش با بازی در این سریال راه خود را به دنیای بازیگری باز کرد. او در اولین تجربه بازیگریاش مقابل دوربین دایی خود رفت.
آسایش در گفتوگویی درباره حضور خود در این سریال چنین توضیح داد: «همه چیز از قطام و «امام علی» شروع شد. آقای شریفینیا نخستین نفر بودند که من را دیدند و به داییام مازیار پرتو گفتند خواهرزادهات را برای تست بیاور. من در حال گرفتن ویزا و رفتن به لندن بودم. داییام مخالف بود و اصلا دوست نداشت کسی از فامیل در سینما باشد.»
آسایش ادامه داد: «او گفت من در حال رفتن هستم و اصلا بازیگری نمیدانم. اصرار آقای شریفینیا موجب شد دایی پیشنهاد تست گریم را به من بدهد. دو دختر دیگر همزمان گریم بودند و از هر سه ما عکس انداختند و چند روز بعد گفتند آقای میرباقری از روی عکسها من را انتخاب کرده است.»
این بازیگر در مورد نخسین پلانی که در این فیلم بازی کرد، و تاثیر نوع نگاهش گفت: «هفته اول تست بازیگری بود که من در جریان نبودم. نخستین پلانی که آقای میرباقری از من گرفتند این بود که من در خانه بالابودم، گفتند به پایین نگاه کن و اسب سوار که پرویز پرستویی بود به سمت تو می آید، می ایستد، تو را نگاه می کند.
حالاتو او را طوری نگاه کن که خجالت بکشد و برود. من پیش خودم می گفتم باید بتوانم این کار را انجام دهم و در نهایت از آن نگاه حضورم در مجموعه تثبیت شد.»
او گفت: «به نظر من چشم خیلی حرف می زند و وقتی با کسی حرف می زنم به چشمش نگاه می کنم. همه اینها را با خودم تکرار کردم و گفتم باید تمامی حس از چشم هایم بیرون بیاید.»
آسایش همچنین خاطرهای درباره یکی از مقاطع سنگین فیلمبرداری و همکاری با زندهیاد پرتو در جریان فیلمبرداری مجموعه «امام علی (ع)» گفت: «یکی از نوبتهای فیلمبرداری مجموعه بود و شب کار بودیم. از ساعت چهار بعد از ظهر سر صحنه رفته بودم و تا پنج صبح کار میکردیم.
همه چیز برای برداشت پلان آخر آن شب آماده شده بود و من از آن همه ساعت کار حسابی خسته بودم و خوابم میآمد. وقتی جلوی دوربین رفتم باید راه میرفتم و به دلیل خوابآلودگی چندان سفت و محکم راه نرفتم.
تصور میکردم دایی دلش برایم بسوزد و بگوید این بچه را بفرستید خانه خسته است، اما در مقابل دایی خیلی جدی گفت خانم آسایش همه منتظر شما هستند و بفرمایید جلوی دوربین. من هم چیزی نتوانستم بگویم جز اینکه چشم آقای پرتو.»
منبع: خبرآنلاین