به گزارش برنا؛ اکبر منتجبی منتقد و روزنامه نگار در خصوص سریال «زخم کاری» مطالبی را بیان کرد که در ادامه می خوانید.
یک: داستانِ طمع، داستان زیادهخواهیها و داستان آدمهایی تا بندندان فاسد، طبعا موضوع تازهای نیست اما ممکن است هر بار با روایتی تازه و متفاوت، آدمی را به خود مشغول خود کند. حتی شمایل پدرخوانده شدن نیز در فیلم و سریالها تازگی ندارد اما آنچه سریال زخم کاری را برای من دیدنیتر کرده موضوع فرامتن آن است. داستانی که میتوان آن را به موضوعات مهم دور و اطراف خود ارتباط داد و تاریخ خودمان را در داستان آن ببینیم. داستان مرگهای مشکوک، خونریزیها و فساد و سقوط انسان.
سریال و حتی کتاب، با نگاهی مستقیم به نمایشنامه مکبث نوشته و ساخته شده است.
خیانت، بن مایه کار شکسپیر است. خیانت نه برای طمع و زیاده خواهی، که برای رسیدن به قدرت. خیانت برای رسیدن به قدرت، از مسیر خون و جنایت میگذرد. زخمکاری نیز اساسش بر همین خیانت برای رسیدن به قدرت است.
دو: ما با خانوادهای روبرو هستیم که سالهای دور از شهر یا دهی به نام جعفرآباد به تهران آمده و در سازوکار نامتعارف اقتصادی، یک شبه ره صدساله رفته و به مافیا تبدیل شدهاند. مهمترین مناطق تجاری در دست آنهاست و در تجارت مواد مخدر، زیرخاکی و البته قراردادهای نفتی دست پررنگی دارند.
و اکنون یکنفر برای آنکه قدرت بیشتری داشته باشد، خیانت میکند، دست به قتل میزند و خون میریزد تا قدرتش را مستحکمتر کند.
در زخمکاری شاه کوچکی در حال بزرگ شدن است. مردی که میداند و البته مجبور است خون بیشتری بریزد تا قدرتش تثبیت شود.
سه: زخمکاری، داستان عصر تاریکی است. عصری که مردان میانمایه با روابط، زدوبندهای مالی، پنهان و خطرناک برکشیده شدهاند و با عبور از گذشتهی نکبتبار خود علیه پدران خود میشورند. زخمکاری داستان آدمهایی است که برای قدرت بیشتر، نابودی بزرگان خود را رقم میزنند. با دروغ فقرای در راه مانده را اجیر میکنند تا با جنایت راه آنها را هموار کنند. پرداختن به قتل مشکوک و طبیعی جلوه دادن آن برای آنکه قدرت را یکسره در دست بگیری، عجیب است. این داستان برایتان ما به ازای تاریخی ندارد؟ پس ما در زخم کاری با دستهای آلوده روبرو هستیم.
چهار: آدمها در زخمکاری اساسا شاد نیستند. بهرغم اینکه ثروت بسیاری دارند یا حتی قدرت، اما شاد نیستند. ما با خانوادهای مافیایی روبرو هستیم که از بیرون، بهترین زندگی را نشان میدهد اما از درون در حال فروپاشی است.
ثروت ممکن است رفاه بیاورد اما رفاه الزاما منجر به آسودگی و آرامش روح نمیشود. چنین است که مالکی در خلوت خود از خود هراسان است. و سمیرا زن اغواگر مالکی با آنکه به خواستههایش یک به یک میرسد، ناآرام است و خیانت را در زیر سقف خود لمس میکند. حتی ناصر ریزآبادی هم شاد نیست.او البته مغموم بزرگ است، هم از پدر زخم میخورد و هم از رقیب دیرین که در حکم برادر است. پس چهکسی او را جدی میگیرد؟
پنج: دوگانهسازی نیز یکی از ابزارهای مهم این سریال در پیشبرد داستان است. دوگانهی فرودست و فرادست؛ دوگانهی ناصر و مالکی برای تصاحب شرکت؛ دوگانهی سمیرا و منصوره و رقابت آنها برای تصاحب عشق؛ دوگانهی مظفری و میرلوحی که یکی سمت مالک میایستد و آن دیگری سمت ناصر؛ و نهایتا دوگانهی قدرت و ثروت. آدمی قدرت را به پول نمیفروشد. این آنچیزی بود که سیمرا به مالک یادآوری کرد.
شش: اما آینده چگونه خواهد بود؟ مظفری به مالک گفت من پایان این بازیای که تو آغاز کردهای را نمیدانم. اما پایان خط مشخص است. کارگردان پدرکشی را مذموم میداند و آنچنان که تاریخ به ما نشان داده، آدمها و قدرتمندان آنچنان که برکشیده شدند، به زیرکشیده میشوند. از قانون طبیعت، گریزی نیست. هرچند که قدرتمند باشی و ثروتت افزونتر باشد. پایان راه سیاه است و مرگ در بدترین حالت انتظارت را میکشد.