صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

یادداشت هفته؛

چرا سریال های ایرانی در پایان می میرند؟

۱۴۰۰/۰۴/۳۱ - ۰۶:۵۹:۰۰
کد خبر: ۱۲۰۹۸۱۷
یادداشت: مجتبی احمدی- دبیر سرویس فرهنگ و هنر برنا

بی تردید قصه حرف اول را در هر اثر دراماتیک می زند و در سبک های مختلف آثار نمایشی با هر نوعی از روایت بسیار مهم و حیاتی است که داستان از کجا شروع می شود، در کجا اوج می گیرد، در کجا دچار تعلیق های دراماتیک می شود و در کجا به پایان می رسد.

به خصوص در سریال ها که با شخصیت های متعددی رو به رو هستیم و هر کدام از کاراکتر ها گوشه ای از درام را به عهده دارند و در استاندارد ترین حالت ممکن دارای شناسنامه و جایگاه مشخص در قصه هستند و بر همان قاعده کنش و واکنش هایی دارند. پایان قصه هر کدام از کاراکتر ها چه در دل داستان اصلی و چه در مسیر خورده داستان ها و قصه های حواشی باید بر اساس قواعد و اصول فیلمنامه به نقطه نهایی برسد.

شاید فیلمسازان و صاحبان آثار به این نقطه از باور و شناخت از مخاطب نرسیده اند که تاثیر یک فینال جذاب و ماندگار، برگ برنده ماندگاری آثار در ذهن مخاطب است وگرنه به این راحتی از کنار این فاکتور مهم سریال سازی به راحتی عبور نمی کردند.

تجربه نشان داده است به همان اندازه که ایده پردازی، شخصیت پردازی، بسط داستان و رنگ آمیزی کاراکتر ها در ارتباط با یکدیگر و... مهم و حیاتی هستند. جمع آوری فیلمنامه و طراحی یک پایان بندی مانا بر اساس شخصیت ها و رخداد ها اثر بخشی طلایی در یک فیلمنامه قوی و قابل قبول است .

مگر می شود آدم های دنیای یک قصه را در پایان به راحتی رها کرد و رفت؟ مگر ممکن است چند داستان را در کنار خط قصه اصلی راه بیندازیم  و سپس در پایان با ایجاد کلی سوال و نکته تنها قصه اصلی را آن هم نصفه و نیمه به پایان برده و داستانک ها را به حدس و گمان تماشاگر بسپاریم؟

مگر می شود با ایجاد تحولات مصنوعی و غیر منطقی فیتیله یک داستان در اوج را به یک باره پایین بکشیم؟

متاسفانه بارها شاهد این مسئله بوده ایم که روند صعودی سریال ها چه در شبکه نمایش خانگی و چه در تلویزیون با یک روال منطقی پیش می رود. اتفاقات و رخداد ها با استاندارد های ممکن و تعلیق های جذاب نمایشی به جای درست می رسد، قصه تماشاگر را قلقلک می دهد اما جمع کردن این ماجرا بسیار سر دستی ، بی منطق و مشخصا با شکم سیری نویسنده یا تیم سازنده به نقطه پایانی نزدیک می شود .

این درحالی است که کاشت، داشت با یک برداشت مناسب کار گروه نگارش و تولید را به پایان می رساند و بدیهی است که اگر قصه ای نتواند خودش را به موقع و در زمان مناسبی بر روح و روان تماشاگر تحمیل نماید عملا محصول یک شیر بی یال و کوپال است که از او خاطره ماندگاری به جا نخواهد ماند.

اگر به کارنامه نویسندگان شهیر و کاربلد داخلی و خارجی دقت کنیم و در سبک و سیاق نگارش آن ها تورق کنیم متوجه می شویم که تاثیری که جمع کردن قصه و شخصیت ها داشته اند حتی شروع و استارت کار نیز نداشته اند.

در گپ و گفتی که با برخی از نویسندگان در این باره داشته ایم به نکاتی اشاره داشته اند که برخی قابل تحمل و برخی غیر قابل تحمل هستند.

چگونه یک فیلمساز، تهیه کننده یا نویسنده می پذیرد به دلیل شرایط اقتصادی پروژه در روز های پایانی همه چیز را سر دستی و معمولی جمع کنیم و برویم!

آیا منطقی است که بازیگر یا بازیگرانی به دلیل پایان قراردادشان حاضر نباشند در سکانس های پایانی اثری که در آن زحمت کشیده اند حاضر شوند؟

شنیدن این نکات اگرچه ناجی نویسنده ها و شاید کارگردانان است اما در این میان شنیده ایم که برخی نویسندگان و حتی کارگردانان هم در روز های پایانی کارشان با اثر جدید دیگری وارد قرارداد شده اند و قسمت های پایانی کار را با تمرکز و دقت لازم پیش نبرده اند . شاید این استاندارد وجود داشته باشد اما برای نگارنده این مطلب بسیار دور از منطق است که کارگردانی بر سر تدوین سریالش حاضر نشود و همه چیز را به تدوین گر بسپارد و برود و با دیدن کار روی آنتن یا پلتفرم های شبکه نمایش خانگی سوپرایز شود!

بدین ترتیب باید گفت هر اثر نمایشی به خصوص در حوزه سریال باید با همان انرژی آغازین و شاید چند برابر به نقطه پایانی برسد چراکه اعتماد مخاطب به یک اثر و همراه شدن  با صاحبان اثر برای یک مدت مشخص با یک پایان ضعیف و بی رگ و ریشه می تواند ضرری جبران ناپذیری بر این اعتماد باشد.

نظر شما