«فیاض زاهد»، یک فعال سیاسی اصلاح طلب، در گفت و گو با خبرنگار سیاسی خبرگزاری برنا در خصوص وضعیت اصلاح طلبان گفت: من فکر می کنم شاید بهترین تعریفی که از خودمان در جریان سیاسی می توانم بیان کنم حیرت و سردرگمی است و این آشفتگی ذهنی هم در نتیجه ناکارآمد شدن مجموعه تئوری ها و دکترین هایی است که در ارتباط با حوزه سیاست به کار گرفته اند و در واقع، عدم پاسخ مناسب از سوی دو رکن اصلی بازتاب دهنده آن کنش ها است.
او افزود: این دو رکن یکی حاکمیت است که علیرغم همه گونه تلاش و انعطاف یا تلاش برای ترمیم این مناسبات، پاسخ منفی و سرد و سیاهی از سوی حاکمیت دریافت کردند و گروه دوم مخاطبین اجتماعی آنها است که زمانی بزرگترین سرمایه اصلاح طلبان محسوب می شدند و با تکیه بر آن پایگاه اجتماعی می توانستند در همان زمین محدود برای بازی، نقش آفرینی کنند.
این فعال سیاسی اصلاح طلب ادامه داد: به نظرمن اصلاح طلبان به جز این دو مشکل، مشکل دیگری پیدا کردند و آن فقدان اعتماد نیروهای بدنه جریان اصلاح طلبی به صحت و درستی و دقت استراتژی ها و نقش صادقانه رهبران اصلاح طلب بود که این هم یک عامل درون زا است. نکته دیگر فارغ از آن دو مشکل و این وضعیت جدید، وضعیت سیاسی در ایران است که به حدی پیچیده شده که به نظرم جریان اصلاح طلب هنوز قادر به تحلیل مشخص و پیدا کردن راه برون رفت، نیست.
او تصریح کرد: لذا من فکر می کنم مثل یک تیراندازی که تیری را شلیک کرده و به درختی اصابت کرده و به لرزش آن تیر بر درخت نگاه می کند متحیر است، من فکر می کنم که این تحیر هم از نظر فلسفی منطقی است و از نظر سیاسی قابل درک است. فکر می کنم اساسا مثل پیشنهادی که بنده به عنوان یکی از فعالان دفتر تحکیم وحدت در زمان مجلس چهارم پس از انتخابات در اجلاس مشهد دادم و توصیه کردم به دوستانم، به لاک برویم و کار سیاسی را برای یک مدت متوقف کنیم و به بازسازی و بازبینی مواضع مشغول شویم. آن موقع دفتر تحکیم وحدت به این پیشنهاد تن داد و بعد مجمع روحانیون مبارز هم به این نحو عمل کرد تا زمینه برای کنش سیاسی فراهم شود.
زاهد متذکر شد: خواسته یا ناخواسته جریان اصلاح طلب به آن سمت سوق پیدا خواهد کرد و نکته بعدی که در حال رخ دادن است این بوده که در درون جریان اصلاح طلب شاهد سه سطح شکاف خواهیم بود. سطح اول کارگزاران سازندگی و گروه های نزدیک به کارگزاران است که اساسا هر گونه کنش سیاسی در کشورهایی مثل ایران را معطوف به بازیگری با قدرت معنا می کند. سطح دوم گروه های سیاسی سنتی ولی با خواستگاه های اقتصاد سوسیالیستی با نزدیکی با افکار و اندیشه های امام در دهه اول انقلاب است که به نوعی شاید به تعامل زاویه دار با حکومت اعتقاد دارند اما معتقد به روش های کارگزاران یا اقتصاد لیبرالی یا حل شدن کامل در سازوکارها و مناسبات بین المللی نیستند در واقع آرمان و رویایی را از چپ قدیم کلاسیک می خواهند زنده کنند که یک جور بازگشت به گذشته و احیای مجدد است.
او اضافه کرد: سطح سوم جریان آوانگارد و پیشرویی است که نماد آن را می توانیم آدم هایی مثل حجاریان، مصطفی تاج زاده و علوی تبار بدانیم که تفسیر رادیکالیزه و تحت تفسیر بنیادی تری از سیر و تحولات در ایران دارند و معتقدند که از طریق سازوکارهای تشکیلاتی و ایدوئولوژیک و رهبری موجود اصلاح طلبی، امکان پیدا کردن یک راه حل مناسب برای اغنای افکار عمومی وجود ندارد. این گروه مرز بندی ظریفی با براندازان دارند به این جهت که خواسته های آن ها بنیادی است و از آنجا که خواسته های آنها بنیادی است با خواسته های بنیادی جریان برانداز، هم پوشانی دارد. ولی از آنجایی که نگران قضیه کشور، جنگ داخلی و سوء استفاده نیروهای خارجی و اپوزیسیون بی کیفیت در بیرون از کشورها هستند که در واقع یک دست در عربستان در لابی های اسرائیل دارد، آنها را واجد تکیه و اعتماد و اعتقاد به تغییر نظام به صورت اساسی نمیداند بلکه معتقد است باید در دل نظام سیاسی یک تغییرات بنیادی در شکل قانون اساسی یا ترفندهای اصلی آن نظام انتخاباتی، مسئله زنان و مسئله روابط خارجی شکل بگیرد لذا وضعیتی که من می بینم، چنین وضعیتی است.
این سیاستمدار اصلاح طلب در خصوص اظهارات اخیر حجاریان نیز عنوان کرد: سیاست یک امر در واقع مقدسی است که از ابتدا که مفهوم سیاست در بین مفسران یونانی مطرح شد راهکاری بود برای تشریک مساعی در استقرار نظام اجتماعی و یک دولت برآمده از خواست اکثریت حالا چه بصورت دموکراسی مستقیم و چه غیر مستقیم، و یکی از مهمترین ارکان امر سیاست را متفکران قدیم مبتنی بر فضیلت می دانستند. فضیلت یک معنای آن این بود که سیاستمداران حق ندارند برای رسیدن به اهداف پاک از ابزار ناپاک استفاده کنند و از سویی مجموعه کنش های آنها، باید برای ساخت یک جامعه بهتر رقم بخورد. هر چند در ادامه متفکرانی بودند که سیاست را امری تخصصی و پیچیده برای کنترل و به دست آوردن اصل قدرت معنا می کردند چرا که قدرت اساسا تضمین کننده همه مناسبات اساسی در جامعه بود.
او گفت: خیلی از متفکران سیاسی با این موافق نیستند. اگر فرض سیاست ورزی این باشد که ما به هر قیمتی و با هر نقض پروتکل هایی، سیاست را ابزاری برای کسب قدرت بدانیم شخصا و نظرا با آن مخالف هستم. 7