به گزارش برنا، در کتاب «گل قاصد» علاوه بر این داستان 13 داستان کوتاه با نامهای: «شبها موشهای صحرایی هم میخوابند»، «نان»، «در این سهشنبه»، «ساعت آشپزخانه»، «بلبل میخواند»، «کلاغها غروبها به خانه پرواز میکنند»، «رادی»، «زیرپوش صورتی»، «بیل بروک»، «صداها»، «در هوا – در شب»، « داستانهای آموزشی» و «تنها یک پاسخ»، هفت قطعه شعر با عناوین: «رویای فانوس»، «لالایی»، «افسانه»، «باران»، «آرانکا»، «شبها» و «ترانه عاشقانه» و یک نمایشنامه به نام «بیرون پشت در»، ترجمه و منتشر شده است.
مترجمان «گل قاصد» مقدمه کوتاهی برای این کتاب نوشته اند که در آن علاوه بر ذکر زندگینامه بورشرت، آمده است: «زندگی، تفکر و نوشتن بورشرت در خدمت واقعیت بود و سکوت عافیتطلبانه را تحمل نمیکرد. داستانهای بورشرت مستقیما از تجربههای دوران سربازی او متاثرند. بورشرت درباره دنیایی مینوشت که تجربه کرده بود، اما کارهای او روایتهای مستند یا شرححال شخصی نیستند. آنها جمعبندی بسیاری از تجربههای مشابهاند و پیامشان نیز همیشه روشن است. جنگ که به جسم و روح او آسیب رسانده بود در همه کارهایش حضور دارد؛ چه مستقیم و چه در شکل مسائلی که با ویرانگری خود برای هستی انسان به وجود میآورد.»
هاینریش بُل، نویسنده پرآوازه و برنده آلمانی نوبل ادبیات هم برای این کتاب پیشگفتاری نوشته که ترجمه آن در ابتدای نسخه فارسی «گل قاصد» آمده است. بُل در بخشی از این پیشگفتار نوشته است: «درباره فریاد اعتراض ولفانگ بورشرت بسیار نوشته و گفته شده و از این اعتراض با بیتفاوتی یاد شده است. انسانهای بیتفاوت فریادی سر نمیدهند این پیامآوران خستگی تحت تاثیر تلخی مرگ نیز قرار نمیگیرند. اما کودکان فریاد بر میدارند و انعکاس آن در بیتفاوتی تاریخ جهان درهم خواهد آمیخت. شاعران و نویسندگان، حتی اگر ظاهرا به محافل هنری بیمسوولیت تعلق داشته باشند، میدانند که کجا بیشترین اصطکاک میان فرد انسان و تاریخ پیدا میشود. آنها نمیتوانند بیتفاوت بمانند.» این نویسنده در ادامه پیشگفتار خود اولین داستان این کتاب را از نگاه خود تشریح کرده است.
ولفانگ بورشرت، نویسنده این کتاب، در سال ۱۹۲۱ در هامبورگ متولد شد. پدر او آموزگار و مادرش نویسنده داستانهای محلی بود. او در سال ۱۹۳۶ نخستین شعرهایش را سرود. در ۱۹۳۹ دوران دبیرستان را به پایان رساند و به خواست پدر و مادرش دوره آموزش کتابداری را شروع کرد. اما همزمان با آن نزد یک کارگردان سرشناس هامبورگی درس هنرپیشگی میگرفت. در همان سالها اولین شعرهای این نویسنده و شاعر در نشریه «هامبورگ آنتسایگر» منتشر شد.
بورشرت در ۱۹۴۱ به عنوان هنرپیشه در تئاتر دولتی لونه بورگ (در نزدیکی هامبورگ) مشغول به کار شد. خودش این دوران کوتاه را بهترین مرحله عمرش نامیده است. اما او در ژوئن همان سال به جبهه جنگ فراخوانده شد.
او در سالهای ۱۹۴۲ و ۱۹۴۳ پس از یک دوره کوتاه آموزشی، به همراه یک واحد تانک به جبهه فرستاده شد. آنجا مجروح و همانجا به دیفتری مبتلا شد. اما سران نظامی آلمان نازی او را به «آسیب رساندن عمدی به خود» متهم و زندانی کردند. او چندبار دیگر هم به اتهام «اظهارات بدبینانه» در نامههایش محاکمه و به چندین ماه زندان محکوم شد. وی بلافاصله پس از آزادی برای آنچه «مسخره کردن یوزف گوبلز –مشاور ارشد هیتلر» خوانده شده بود، بازداشت شد.
«گل قاصد» داستان جوانی است در زندان که از شدت تنهایی و تکرار مداوم برنامه های زندان دچار حالت های روانی و مالیخولیایی شده است.
وی روزی در حال هواخوری در محوطه ی زندان متوجه گل زرد کوچکی می شود که در گوشه ی چمن حیاط روییده است. از آن پس او تمام تلاشش را برای به دست آوردن و چیدن گل به کار می بندد و البته این کار با توجه به این که باید از حلقه ی راه پیمایان بیرون نرود قدری سخت به نظر می رسد. جوان چند روز تلاش می کند تا بالاخره موفق شده و گل را به دست می آورد. آن شب او در سلولش حس نابی را تجربه می کند و تمام شب خواب گل های مختلف را می بیند. کتاب حاضر مجموعه ای از چهارده داستان، هفت شعر و یک نمایش نامه از "ولنگانگ بورشرت"، نویسنده ی آلمانی است. از جمله ی این داستان ها می توان به "شب ها موش های صحرایی هم می خوابند"، "گل قاصد"، "رادی"، "بیل بروک" و "تنها یک پاسخ" اشاره کرد.