صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

معرفی کتاب؛

«سلطنت ترس» تحلیل دنیای امروز از نگاه فلسفی

۱۴۰۰/۰۷/۰۷ - ۰۵:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۲۳۷۸۳۹
کتاب سلطنت ترس نوشته مارتا نوسبام است که با ترجمه حامد قدیری منتشر شده است.

به گزارش برنا، کتاب «سلطنت ترس» نگاه یک فیلسوف به جهان امروز درگیر با جهان در انتظار آشوب است. نویسنده در کتاب «سلطنت ترس» سعی دارد دنیای امروز را از نگاه فلسفی تحلیل کند.

مارتا نوسبام، که به او لقب فیلسوف احساسات را نیز داده‌اند، می‌گوید نطفۀ این کتاب زمانی شکل گرفت که خبر پیروزی ترامپ در انتخابات را شنید، روزی که ترس از دودستگی‌ها و سیاست‌های تبعیض‌آمیز واقعی‌تر از همیشه شده بود. به نظر نوسبام، هیچ سیاستی خالی از احساسات نیست و، از این رو، فهم سیاست بدون اندیشیدن به احساسات کامل نخواهد بود.

کتاب حاضر ماحصل یکی از همین تلاش‌ها و تأمل‌های اوست، تأملی فلسفی درباب وضعیت افسارگسیخته‌ای که جامعهٔ آمریکا با آن سروکله می‌زند. نمود متأخر این وضعیت (دست‌کم در زمان نشر و ترجمهٔ این کتاب) ظهور دونالد ترامپِ سرمایه‌دار در قامتِ رئیس‌جمهور آمریکاست. در اینجا نوسبام معتقد است که «ترس» کلید تبیین وضعیتِ فعلی این جامعه است؛ ترس است که منجر به «دیگری‌سازی» شده و، در مجموع، به انشقاق اجتماعی ختم شده است. پس اگر داعیهٔ حل انشقاق اجتماعی را داریم باید به «ترس» بپردازیم و، با التفات به ویژگی‌ها و دسته‌بندی‌های آن، راهی برای حل معضلات فعلی پیدا کنیم.

بخشی از کتاب:

در تئاتر بود که برای اولین‌بار با آدم‌هایی مواجه شدم که علناً همجنس‌گرا بودند. راستش وقتی هفده‌ساله بودم، دل‌باختهٔ یکی از پسرکان بازیگر شده بودم و با اشتیاقی همراه با نومیدی زندگی‌اش را دنبال می‌کردم و می‌دیدم که چطور شریک زندگی‌ای دارد که او را ملاقات می‌کند و با یکدیگر حلقه ردوبدل کرده‌اند. اما آن‌ها صرفاً در جهانِ تئاتر علناً کنار همدیگر بودند، و نه جامعهٔ بزرگ‌تر از آن. این ماجرا از نظر من آشکارا احمقانه و غیرعقلانی به نظر می‌آمد. او یقیناً خیلی سرتر، فهیم‌تر و محترم‌تر از اکثر پسرانی بود که می‌شناختم. گمان می‌کنم تا آن موقع خودخواهی زشت پشتِ نژادپرستی و تبعض جنسیتی را درک کرده بودم اما پس از این تجربه‌ها بود که تبعیض‌های مبتنی بر گرایش‌های جنسی، که سابقاً از منظر و مرئای من پوشیده مانده بود، به فهرستی که از گناهان پلیدِ آمریکایی درست کرده بودم اضافه شد.

بعد از آنکه تصمیم گرفتم بازیگری حرفه‌ای را کنار بگذارم، به بخش دانشگاهی دانشگاه نیویورک بازگشتم و همان‌جا ریشه دواندم. پس از آن، خیلی زود همسر آینده‌ام را ملاقات کردم و با هم ازدواج کردیم و به سلک یهودیت درآمدم. من مجذوب اولویت عدالت اجتماعی در یهودیت بودم و هستم. علاوه‌براین، همیشه دل‌بستهٔ فرهنگ یهودی‌ای‌ام که به آن پیوسته‌ام، چراکه می‌بینم این فرهنگ، نسبت به فرهنگ ساسپ، به‌لحاظ عاطفی گویاتر و، علناً، استدلال‌مدارتر است. به قولِ یکی از همکاران موفق یهودی‌ام که از تجربه‌اش در شرکت‌های حقوقی منتسب به سفیدپوستان تعریف می‌کرد، وکلای ساسپ هیچ‌وقت از شما انتقاد نمی‌کنند بلکه، پس از پنج سال کار، ناگهان شما را اخراج می‌کنند اما وکلای یهودی دائم جیغ‌وداد می‌کنند و بالاوپایین می‌پرند ولی در نهایت خیلی منصفانه‌تر با شما رفتار می‌کنند. برای همین، با اینکه مدت‌هاست که دیگر متأهل نیستم، ولی هنوز اسم و  دینِ یهودی‌ام را نگه داشته‌ام و بیش‌ازپیش با زندگیِ هم‌کیشانم دمخور شده‌ام (البته به یادِ نام اصلی‌ام، کریون، حرف C را در میانهٔ نامم حفظ کرده‌ام). با این اوصاف، باید گفت که من به گروهی پیوسته بودم که مورد انزجار پدرم بود. به همین خاطر، پدرم حتی برای مراسم ازدواجم هم نیامد حال‌آنکه مادرم تلاش می‌کرد میانهٔ ماجرا را بگیرد و غائله را ختم به خیر کند (البته تا وقتی‌که هنوز والدینم از همدیگر جدا نشده بودند).

نظر شما