به گزارش گروه فرهنگ وهنر برنا سامان لطفیان با سریال کارنامه اش را در عرصه مدیریت فیلمبرداری غنی تر می کند.
در سینمای ایران بسیاری از تماشاگران و حتی منتقدان درک درستی از کار یکی فیلمبردار ندارند و او را یک تکنیسین فنی میبینند که باید تصاویر زیبایی بگیرد تا خوشایند چشمان تماشاگران باشد. خوشبختانه در سالهای اخیر با ظهور کارگردانانی که درک متفاوتی از تصویر دارند و ظهور فیلمبرداران جسوری که همپای این کارگردانان مشغول تصویربرداری از فیلمها هستند، آن تصور قدیمی از کار فیلمبردار که فقط باید تصاویر زیبا و شکیل بگیرد دچار دگرگونی شده است. نسل جدید فیلمبرداران سینمای ایران به لحاظ شکل و اسلوب کاری بسیار به همکاران خود در سینمای جهان نزدیک شدهاند.
اگر فیلمبرداران قدیمیتر سینمای ایران بیشتر به کادرهای ثابت و دوربین روی سه پایه تمایل داشتند. دوربین نسل جدید فیلمبرداران ایرانی دوربینی سیال است که نقش تالیفی بیشتری در مواجه با سوژه درون قاب ایفا میکند. سینمای امروز جهان مدتها است که از قابهای کلاسیک فیلمبرداران قدیمی مانند ویلموش زیگموند و نستور آلمندروس عبور کرده و به قابهای شاعرانه فیلمبردارانی مثل امانوئل لوبزکی روی آورده که دوربین سیالشان درکی متفاوت از مضمون یک فیلم را به تصویر میکشد.
حتی فیلمبرداران بزرگی مانند راجر دیکینز که اُستاد فیلمبرداری کلاسیک هستند با عبور از قالب و اُسلوب گذشته فیلمبرداری به تصاویر سیالی رسیدهاند که تماشاگر را به دل حادثه برده و او را در کنار شخصیتهای اصلی درگیر ماجراهایی میکند که برای آنها اتفاق میاُفتد. 1917 نقطه اوج چنین رویکردی است که تصویربرداریاش به معجزه میماند و دومین اُسکار را هم برای دیکینز به ارمغان آورد. در سینمای ایران هم با نسل جدیدی از فیلمبرداران مواجه هستیم که جسارت انجام چنین کارهای متفاوتی را دارند. فیلمبردارانی که در راس آنها یک نام به چشم میخورد؛ سامان لطفیان.
در میان نسل جدید فیلمبرداران ایرانی هم شاهد دو رویکرد متفاوت به فیلمبرداری هستیم. دسته اول فیلمبرداران اصلاحطلبی هستند که تلاش میکنند ضمن حفظ اسلوبهای کلاسیک فیلمبرداری در جنس تصاویر و نحوه نمایش آنها تفاوت ایجاد کنند. این تصویربردان همچنان به آن تئوری که یک تصویر خوب باید زیبا و شکیل باشد و تمام جزئیات را نمایش دهد وفادار هستند.
چنین رویکردی ختم به تصاویر ماکسیمال و باشکوهی میشود که تلاش میکند تمام ذهن تماشاگر را با قابهای عظیم و جزئیات فراوان پُر کند. سینمای ایران در این سبک فیلمبرداری آثار درخشان فراوانی دارد. اما گروه دیگری از فیلمبرداران ایرانی مانند سامان لطفیان هستند که جنس دیگری از فیلمبرداری را انجام میدهند. رویکرد آنها آوانگاردتر از دسته اول است.
تصاویری که آنها ثبت میکنند بسیار انتزاعیتر و ذهنیتر از تصاویری است که فیلمبرداران گروه اول روی نگاتیو یا به صورت دیجیتال ضبط میکنند. تصاویر فیلمبردارانی مانند سامان لطفیان مینیمالتر است و لزوماً شکوه و عظمت کار فیلمبرداران دسته اول را ندارد، اما به تخیل تماشاگر اجازه فعالیت میدهد.
به این معنا که به او اجازه تفکر میدهد تا بخشی از تصاویر را در ذهن خود تکمیل کند و از خلال تصاویری که فیلمبردار برای او ساخته تحلیل متفاوتی از پلان موردنظر داشته باشد. نقطه عطف چنین رویکردی را در آتابای میبینیم که تصاویر ثبت شده فیلم فقط زیبا نیستند و فقط اتمسفر صحنه را توضیح نمیدهند بلکه به تماشاگر اجازه میدهد تخیل کند و درک خودش از تصاویر فیلم را ارائه دهد. این دوربین شاعرانه و مینیمال که اکثراً روی دست فیلمبردار قرار دارد حتی در فیلم جنگی مثل دسته دختران هم مورد استفاده قرار گرفته است.
در این فیلم خبری از تصاویر باشکوه نیست اما به جای آن ما با جنس تصاویری مواجه هستیم که این روایت زنانه از جنگ را لطیف برگزار میکند. لطفیان در این فیلم موفق شده از دریچه ذهن شخصیتهای اصلیاش فیلمبرداری کند. اینکه فیلمبرداری دسته دختران چندان مورد توجه قرار نگرفت به خاطر عدم درک منتقدان ما از تصاویر فیلم بود. منتقدان انتظار مواجهه با چنین تصاویر شاعرانه، لطیف و زنانهای (مثل تصاویر سکانس آغازین) را نداشتند. درحالی که این دقیقاً همان تصویری است که این فیلم نیاز دارد. در شنای پروانه و یاغی هم که خشونت یکی از تمهای اصلی این دو اثر است، لطفیان با فاصله گرفتن از رویکرد کلاسیک فیلمبرداری و با تکیه بر تصاویری مینیمال موفق میشود وجه دیگری از خشونت را نمایش دهد.
آن وجه لطیف و شاعرانه خشونت را که از دل عاشقانههای دو شخصیت اصلی بیرون آمده است. خشونتی که در آن اسلوموشنهای سکانس پایانی قسمت دوم میتوان لطافت یک عشق را هم مشاهده کرد.لطفیان بدون شک یکی از نابترین استعدادهای سالهای اخیر سینمای ایران است. فیلمبرداری که نگاه متفاوتش به تصویر از او یک شاعر ساخته است.
مازیار وکیلی