وقتی شهر بم فرو ریخت، به جز دهها هزار انسانی که قربانی شدند، سرمایههای اجتماعی و فرهنگی زیادی هم در خاک شد. دو اثر اما از خاک برخاستند و به مردم دلداری و امید دادند. اول ارگ تاریخی بم بود که پس از زلزله دلبستگی مردم به این بنای تاریخی صدها برابر شد و حالا نام ارگ بم در همه جای دنیا شناخته میشود.
اثر دوم صدای روحنواز شادروان ایرج بسطامی است، که خاموش نشد، و بلکه هر روز ابعاد تازهتری یافت. شگفتا که بسطامی با این سفر ابدی به اوج شهرت هم رسید. انگار که پیشتر در خاک بود، و با زلزله سر از خاک برآورد!
بسطامی اما خود به خوبی از این هنرش آگاه بود. او در بهمنماه سال هفتاد و هفت در مصاحبه با «همشهری» میگوید: «اوایل انقلاب از بم به تهران آمدم. در تهرانپارس که منزل استاد شجریان بود خدمت ایشان رسیدم. پس از تعارفات معمول استاد فرمودند: با این کوک میتوانی آواز بخوانی؟ من پس از شنیدن صدای ساز که از دور به گوش میرسید عرض کردم بلی، و اینگونه شروع به تحریر در دستگاه شور کردم: «ما آن شقایقیم که با داغ سینهسوز / جامی گرفتهایم و به صحرا نشستهایم».
بسطامی در ادامه میگوید: «استاد شجریان بلافاصله ضمن اظهار خوشحالی با عطوفت و مهربانی گفتند: باید بگویم که خواننده دیگری بهزودی در تاریخ موسیقی آوازی ما ظهور خواهد کرد و من آن لحظه را هیچوقت فراموش نمیکنم».
پرویز مشکاتیان هم درباره این خواننده بمی نقل معروفی دارد، که شنیدنی و غرورآفرین است. او میگوید: «زمانی که ایرج «وطن من» را خواند، اشک مرا درآورد. از آن زیباتر نمیشد این اثر را خواند. به خاطر اینکه تا از ایران صحبت میشد اشکش در میآمد. او ایران ای وطن من را حس میکرد که یعنی چه؟ برای همین با آن شکوه و عظمت و البته توانایی اجرایش توانست کار را اجرا کند. من افتخار میکنم و یا تنها افتخارم این است که این اثر از طرف سازمان ملی یونسکو به عنوان سرودی رسمی انتخاب شد. من به یونسکو کاری ندارم، ولی به ایرج، ملکالشعرا و ایران خیلی کار دارم».
به نظرم همین دو زاویه دید استاد شجریان و استاد مشکاتیان کافی است که به اهمیت مردی و صدایی پی ببریم که در فاجعه بم از دست رفت ... روحش شاد و یادش گرامی باد.
انتهای پیام