صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

«در جستجوی خردمندی» اثر مشهور سنکا منتشر شد

۱۴۰۲/۰۲/۰۱ - ۱۰:۲۵:۲۰
کد خبر: ۱۴۶۳۵۰۹
کتاب «در جستجوی خردمندی» اثر مشهور سنکا فیلسوفِ بزرگِ رُمِ باستان با ترجمه محمدصادق رئیسی از سوی نشر پیام امروز منتشر شد.

به گزارش گروه فرهنگ و هنر برنا؛ لوکیوس آنائیوس سِنِکا از چهره‌های اصلی فلسفه دوره امپراتوری روم، یکی از پایه‌گذاران اصلی فلسفه رواقی بود که آثارش در دوران رنسانس از سوی بسیاری از افراد شاخص خصوصا میشل دو مونتنی فیلسوف شهیر فرانسوی مورد ستایش قرارگرفت.

«در جستجوی خردمندی» از مشهوترین آثار سنکا او است که شامل «۱۲۴ نامه اخلاقی به لوسیلیوس» استو سنکا در آن‌ها به فلسفه، تجربه‌ها، شادی‌ها و رنج‌های خود اشاره می‌کند. این نامه‌ها در آخرین سال‌های زندگی سنکانوشته شده و جملگی خطاب به لوسیلیوس است. لوسیلیوسیک شوالیه رومی بوده که در اثناینگارشِ «نامه‌ها»، دادستان سیسیل بوده است. به‌نظر می‌رسد تمایلات اپیکوری داشته است، از همین رو است که سنکا بر آن است تا او را با محبت‌آمیزترین رفتار بر فلسفه رواقی تسخیر کند. به‌درستی نمی‌توان گفت آغازِ دوستی آن‌ها از چه زمانی بوده است، اما شاید با اطمینان بشود گفت که سال‌های ۶۳.۶۵ میلادی باید دوره نگارش نامه‌ها باشد. 

فُرم اثر بیشتر مجموعه‌ای از جُستارها است تا نامه. مخاطب غالباً با اسم ذکر می‌شود؛ اما هوّیت او در درجه دوم اهمیت مقصود اصلی قرار دارد. ساختار یکایک نامه‌ها جذاب و پرکشش است. یک حقیقت مسلّم، نظیر ذکری از یک ناخوش‌احوالی، یک سفر دریایی یا زمینی، رویدادی مثل ماجرای تونل ناپل، یک ضیافت کوتاه، یا یک دورهمیِ دوستانه که درباره مسائلی پیرامونِ افلاطون یا ارسطو یا اپیکور بحث می‌کنند – اینها عواملی هستند که در خدمت توجیه واکنش‌هایی است که در ذیل می‌آیند. پس از چنین مقدمه‌ای، نویسنده درون‌مایه‌اش را مطرح می‌کند؛ او موضوعات مجردی نظیر انزجار از مرگ، اراده مصمم خردمندان یا خصلتِ خیرِ متعالی را به بحث می‌کشاند. 

لوکیوس آنائیوس سِنِکا مشهور به سِنِکای جوان، اهل رم، فیلسوف رواقی، سیاستمدار، نمایشنامه‌نویس، معلم و مشاور پرقدرت و بانفوذ نرون بود. سِنِکا نیز همچون نویسندگان هم‌عصر خود به‌شدت تحت‌تأثیرِ هنر و ادبیات یونان قرار داشت. او معتقد بود طبیعت معیاری است که انسان باید مطابق با آن زندگی کند و به اصلِ برابری انسان‌ها باور داشت. در جوانی به رُم رفت و در آنجا به مطالعات فلسفی با استادانش آتالوس و فابیانوس پرداخت. به‌سبب توانِ بالا در عرصه سخن‌سنجی و فن خطابه، به سِنا راه یافت و در مدت حکومتکالیگولا از مقام و منزلت بالایی برخوردار شد. اما در سال ۴۱ میلادی به‌سبب محکومیت پرنسس جولیا لیویلاس، خواهر کالیگالونوس، که به‌دلیل حسادت مسالینا متهم شده بود، از مقام خود برکنار و به کورسنا تبعید شد و تنها در سال ۴۹ میلادی و پس از ۸ سال تبعید، مورد عفو آگوستای مقتدر دربار امپراتوری یعنی آگریپینا، که امپراتور جدید روم بود، توانست به پایتخت روم بازگردد و با سفارش آگریپینا به امپراتور کلاودیوس، توانست در نقش معلم، آموزگار و مشاور نرون جوان مشغول به‌کار شود و به تعلیم و تعلم امپراتور آینده اهتمام ورزد و درنهایت مغضوب امپراتور شد و در سال ۶۵ میلادی متهم به شرکت در توطئه پیسو بر ضد نرون شد و به فرمان امپراتور خودکشی کرد. 

در بخشی از کتاب می‌خوانیم: 

تو‌ای انسان! چه می‌توانی نشانم دهی تا هرگونه ارزش را در هنگامه خودش جای دهی، کیست که قدرِ هر روز را برشمارد، کیست دریابد هر روز جان بر کفِ دست می‌نهد؟ از این سبب خطا است مشتاقانه در انتظارِ مرگ بنشینیم؛ تقدیرِ راستینِ مرگ پیش از این به‌سر آمده است. هر آنچه سال‌ها پسِ پشتِ ما پنهان بوده، در دستانِ مرگ است. پس، لوسیلیوس! چنان کن که برای من می‌نویسی: زمان را فراچنگت گیر. به تکلیفِ امروز چنگ درانداز، پس نیازی نیست چندان متکّی به تعهدِ فردایت باشی. آن هنگام‌که تعلل می‌ورزیم، زندگی شتابان در گذر است. 

لوسیلیوس! جز زمان، هیچ‌چیز از آنِ ما نیست. بدیهی است مالکیتِ این شیِ مجردی که به من محوّل شد، بدان‌پایه زودگذر و صعب است که هر کسی که بخواهد می‌تواند دستِ ما را از حقِتملّکِآن کوتاه سازد. این آدمیانِ فناپذیر چه نادان‌اند! دون‌مایه‌ترین و عبث‌ترین چیز را روامی‌دارند، پس از آن‌که فرادستش آورده‌اند، به‌سادگی جایش را به دیگری می‌دهند، به‌سهولت متهم به محاسبه می‌شود؛ اما آنان هرگز خود را وامدار جلوه نمی‌دهند، وقتی برخی از آن متاعِ گرانبها را – زمان را به‌دست آورده‌اند! پس بااین‌همه، زمان وامی است که حتی ستاننده حق‌شناس، قادر به ادایِ دیگرباره آن نیست.

انتهای پیام//

نظر شما