به گزارش خبرگزاری برنا، پابلو نرودا، استاد بی چون و چرای غزل سرایی بود و از ترانه هایش برای ستایش دنیای پیرامون خود، از گل ها، ابرهای در آسمان و ماه گرفته تا دوستی اش با فدریکو گارسیا لورکا و مکان های موردعلاقه اش در شیلی، استفاده می کرد. نرودا در اواخر دهه ی چهارم زندگی اش تصمیم گرفت که هر هفته، ترانه ای خلق کند.
او در مجموع 225 ترانه به وجود آورد که به شکلی پراکنده در طول دوران حرفه ای متنوعش به رشته ی تحریر درآمدند. این اشعار ارزشمند مانند خاطرات شخصیِ انسانی هستند که در جست و جوی معناست؛ انسانی که نوای زندگی را سر می دهد و با تخیلی لطیف و شاعرانه از ارتباط آدم ها با یکدیگر و جایگاهشان در طبیعت و به طور کلی کائنات سخن می گوید.
شعرهای ترانه های عناصر واقعاً مثل شیشه شفاف اند، و مثل راحت الحلقوم از گلو پایین می روند... حتی منتقدانی که تا آن زمان نرودا را، عمدتاً به خاطر عقاید سیاسی اش، نکوهش می کردند، بعد از انتشار این اشعار دیگر مجبور شدند به احترام او کلاه از سر بردارند. آخر چگونه می شود به شاعری که می تواند راجع به چیزهای پیش پا افتاده ای مثل پیاز، هندوانه، نمک یا جوراب شعر بگوید، آن هم در این حد از زیبایی و شکوه، حسی جز تحسین داشت؟ و یا در برابر شاعری که ترانه های فوق العاده فاخر «تماشای پرندگان»، «طوفان»، «پرنده ی زعفرانی رنگ» و «تنبلی» را نوشته است، جز سکوتِ توأم با خوف چه کار دیگری می توان کرد؟
انتهای پیام //