پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب اسلامی (KHAMENIE.IR) روایتی از بازدید رهبر انقلاب از نمایشگاه توانمندیهای تولید داخلی را به قلم محمدیاسر طیبنیا، مدیرعامل فولاد مبارکه به این شرح منتشر کرد:
امروز بر کسی پوشیده نیست که تنها راه نجات کشور تولید است و تولید. تولید، اراده میخواهد و ایرانی مرد اراده است. آنجا که خواسته است، توانسته است. این را تاریخ میگوید. روایت تجربه هم این را تأیید میکند. حالا اما در دوران پس از انقلاب با روحیهای که امام خمینی (ره) در خودباوری به جامعه ایران هدیه کرده، این ارادههای سترگ دوچندان شده است، در صنعت و پزشکی و فناوری و علم. حالا نام ایران دیگر یک مستعمره آمریکا نیست. ایران صاحب تکنولوژی است. ایران صاحبنام است.
اینها همه به مدد حمایتهایی است که راهبری داهیانه آن را هدایت کرده است. از شعارهای چندین دهه که با رویکرد حمایت از تولید و مانعزدایی بوده تا تببین خطمشی مبتنی بر تولید. آنجا که لازم بوده است توصیه و راهنمایی کردهاند و آنجا که تذکرات جدی لازم بوده، دادهاند. حالا نهال خصوصیسازی آرامآرام جان گرفته، میوه داده و برخی کارها به دست مردم سپرده شده است.
یکی از عرصههای مشخص تولید که رشد آن هم اشتغال و هم رشد صنایع بسیاری را در بالادست و پاییندست به همراه دارد، صنعت فولاد است. صنعتی که از سنگ شروع میشود و در زنجیره ارزش، به صنایعی چون خودروسازی و لوازمخانگی تمام میشود. صنعتی که از کنسروسازی تا کشتیسازی به آن نیاز دارد. صنعتی، صنعتساز که در کشورهای دیگر کالایی استراتژیک محسوب میشود و میزان مصرف و تولید آن یکی از شاخصهای توسعهیافتگی کشورها محسوب میشود.
امروز در دنیا، ایران را میشود با کیفیت محصولات فولادیاش معرفی کرد. آنگونه که در قرآن آن را منفعتی برای مردم میخوانیم: «وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ» مردم، کلیدواژهای که مدام در سخنان رهبر انقلاب تکرار شده و ما امروز در یکی از روزهای سرد تهران منتظریم تا ماحصل آنچه برای مردممان تلاش کردهایم به نمایش بگذاریم. ما در نمایشگاه «توانمندیهای تولید داخلی» در حسینیه امام خمینی (ره) بودیم تا از بزرگترین فولادساز غرب آسیا و شمال آفریقا برای حامی بزرگ صنعت و تولید صحبت کنیم.
انگار برگشتهام به سی سال پیش، به دوران شب امتحان. به روزگاری که در یک روز و یک ساعت باید تمام آنچه را که در چند ماه خوانده بودیم، روی یک برگه مینوشتیم. امتحان، اما امروز اینجاست. در نهمین روز بهمن، در تهرانی ابری و نهچندان سرد. داخل غرفه منتظرم. غرفه صنایع معدنی، یک غرفه از «نمایشگاه توانمندیهای تولید داخلی» است. اینکه همه ما حالا کنار هم جمع شدهایم شاید کمترین برکت این نمایشگاه باشد. هرکس هرچه قابل افتخار بوده را آورده و ما هم طی دو سال اخیر ۲۲ محصول جدید تولید کردهایم و من قصد دارم از آن بگویم. محصولاتی راهبردی و باارزش که در برخی موارد، ایران اولین کشور منطقه است که موفق به تولید آن شده است.
این نمایشگاه، نشاندهنده قدرت صنعتی و اقتصادی ایران است. همانجا که دشمن این روزها تلاش میکند با هر روشی تخریبش کند، تخطئهاش کند، تهدیدش کند، ناامیدش کند. با خودم فکر میکنم که برپایی «نمایشگاه توانمندی ایرانی در حسینیه امام خمینی (ره)» عجب عبارت حکمتآمیزی است؛ ایران، توانمندی، امام خمینی (ره).
حسینیهای که میزبان آدمهای بزرگی بوده است و خشتخشت آن، تاریخ یک ملت پرافتخار را در خود ثبت کرده است. از همین حسینیه بوده که خبرهای بزرگ به جهان مخابره شده است. در همین احوال، حوالی ساعت ۱۰ صبح، رهبر انقلاب وارد نمایشگاه میشوند.
چشم میاندازم تا از دور در خیل همراهان و خبرنگاران، چهره ایشان را ببینم. حرفهایم را مرور میکنم که کدام را اول بگویم. کدام را که بگویم ایشان بیشتر خوشحال میشوند؟ از رهبر انقلاب چه بخواهم که خواستهای در شأن باشد؟ آیا بگویم که چه نامهربانیهایی با ما شده است؟ بگویم که محدودیتهای انرژی و بخشنامههای خلقالساعه چه بر سر ما آورده است؟ بگویم که کار در صنعت، امروز بهمثابه جنگ تمامعیار است؟ بگویم که هر چه سرعت ما بیشتر میشود موانع هم زیادتر و سنگاندازیها بیشتر میشود؟ بگویم که اگر حمایتهای شما از تولید و صنعت نبود، امروز ما در قلههای افتخار نبودیم؟ بگویم همانطور که خود شما فرمودید بسیاری از افراد اعتقاد به خصوصیسازی به معنای واقعی آن ندارند و مفهوم و منافع سپردن کار به مردم را نفهمیدهاند و در قانونگذاری و در عمل، بازگشت به عقب دارند؟
یادم میافتد که در همین حسینیه فرمودند: «ما فصل مُشبعی را حرکت کردهایم؛ این سربالایی، این شیب تند را عبور کردهایم، به قلهها نزدیک شدهایم. نباید خسته بشویم.» (26/۰۵/۱۴۰۲) دوباره نگاه میکنم به انتهای راهرو. رهبر انقلاب اسلامی با صبر و حوصله یکییکی غرفهها را بازدید میکنند. آنچنان که بازدید یک سمت راهرو، دو ساعت طول میکشد. نزدیک ظهر است که ایشان به غرفه ما میرسند. مثل همیشه، مرد میدان، چفیه بر دوش دارند و باصلابت نزدیک میشوند.
میدانم که کارگرها و رزمندگان جبهه صنعت برای ایشان همیشه عزیزند؛ به همین دلیل ترجیح میدهم در مطلع کلام، به رسم امانت سلامِ بیش از ۴۰ هزار نفر همکارانم در گروه فولاد مبارکه را به ایشان تقدیم کنم. صحبتم را با آمار تولید فولاد پیش از انقلاب شروع میکنم. اینکه ایران با ۵۰۰ هزار تن تولید فولاد پیش از انقلاب، در رده سیام جهان بود و امروز به برکت انقلاب اسلامی و همت فرزندانش، با سی میلیون تن تولید، در جایگاه دهم جهان قرار داریم. جایگاهی که کشورهای مدعی مانند ایتالیا و فرانسه و اسپانیا را پشت سر گذاشتهایم. رضایت را میشود از نگاه حضرت آقا خواند. جملهای به این مضمون میفرمایند: «قبل از انقلاب که چیزی نبود…»
حرف از چالشها که میشود از خودکفایی میگویم. از اینکه تحریمها، ما را خودکفا و محدودیتها، ما را به خودتأمینی رسانده است. حضرت آقا درباره خودکفایی ما بهواسطه تحریمها میپرسند و به شوخی میفرمایند: «پس باید بابت تحریم از آنها متشکر باشیم». در میان لبخندها من هم پاسخ را اینگونه میدهم: بله اتفاقاً اگر تحریمها نبود شاید امروز در این نقطه از خودکفایی نبودیم. حقیقت هم همین است که امروز محدودیتها، خلاقیت ما را شکوفا کرده است. موضوعی که آقا در سخنان روز بعدشان هم با کارآفرینان و صنعتگران بدان اشاره نمودند.
با بحث چالشبرانگیز تأمین انرژی ادامه میدهم و از برق شروع میکنم. از ساخت نیروگاه ۹۱۴ مگاواتی که چند ماه پیش، بخش اول آن را افتتاح کردیم. تصور میکنم برای رهبر انقلاب جذاب است، خصوصاً احداث نیروگاهی با این ظرفیت توسط یک صنعت. از ساخت بزرگترین نیروگاه خورشیدی کشور در اصفهان میگویم. میدانم که بحث آب در اصفهان برای ایشان مهم است و از موضوعاتی است که ایشان چندین نوبت صراحتاً درباره آن دستور دادهاند. پروژه انتقال آب دریای عمان به اصفهان را که تشریح میکنم، توجه آقا بیشتر جلب میشود و با تأکید سؤال میکنند: «آب، کِی به اصفهان میرسد؟» احساس میکنم پیشرفت سریع و روند متفاوت اجرای این طرح موجب خشنودی ایشان شده و به همین دلیل خدا را شاکرم. به بحث گاز و سرمایهگذاری در میادین گازی که میرسم حضرت آقا سؤالاتشان جزئیتر میشود: «کدام میدان؟ کدام منطقه؟»
باید دقیقتر و کاملتر سخن بگویم. این دقت در سؤالات و شنیدن دقیق پاسخها، نشان میدهد موضوع نمایشگاه برای آقا جدیتر از چیزی است که فکر میکنم. برخلاف بقیه نمایشگاهها، موضوع در حد نمایش و حرفهای شعارزده نیست. واقعاً جلسه امتحان است. میان صحبتها، تأمل میکنند و سؤال میپرسند.
برایم جالب است که ایشان در طول این گفتوگوها از ابتدا تا به اینجا مثل کوهی با صلابت سرپا ایستادهاند و حتی جای پایشان را هم عوض نمیکنند؛ خسته نمیشوند. دقت را میشود از چشمانشان خواند. حالا وقت نماز رسیده و این بخش از دیدار، برای اقامه نماز اول وقت با «خداقوتی» که آقا میگویند تمام میشود. ادامه بازدید از غرفهها به بعدازظهر موکول میشود. این دیدار تمام میشود و این پایان، انگار آغازی دوباره است. انگار حکم مأموریتی خطیر صادر شده باشد. انگار قلهای فتح شده باشد و مأمور به فتح قلههای دیگر هستیم. انگار قرار است دوباره برگردیم و بخوانیم و برای امتحان بعدی آماده شویم.