چندی پیش منوچهر افراسیابی از هنرمندان سرشناس بافت به دیار باقی شتافت. بعدتر از منوچهر افراسیابی، اسکندر کاشانی بود که دعوت حق را لبیک گفت و سپس مهدی حضرتی از ورزشکاران با اخلاق دیار بافت بود که راهی آرامگاه ابدی شد.
با محمد برشان، فعال فرهنگیِ برجسته و صاحب اندیشه پیرامون قدردانی از مجاهدتهای فرهنگی افراسیابی و کاشانی به گفتگو نشستهام. در این میان از لزوم پیوست فرهنگی برای پروژههای عمرانی در شهری مانند بافت پرسیدهام و در این بین از آنجا که محمد برشان یک متخصص حوزه آب است و چندین کتاب با ارزش در این خصوص نوشته گریزی هم به بحران آب در بافت زدیم.
خواننده گفتوگوی من با محمد برشان در خبرگزاری برنا باشید:
سوال اول. قبل از هرچیز به کوچ ابدی دو تن از هنرمندان ارزشمندِ شهر بافت آقایان منوچهر افراسیابی و اسکندر کاشانی اشاره میکنم و این سوال را مطرح میکنم که برای نکوداشت شخصیتِ خاصی، چون منوچهر افراسیابی یا شاعرِ ادیبی، چون اسکندر کاشانی چه باید میکردیم؟
ضایعه درگذشت بزرگانی، چون منوچهر افراسیابی و اسکندر کاشانی هنوز بر دوشم سنگینی میکند، اما باید ایمان بیاوریم آن کسی که متولد میشود ناگزیر خواهد مرد و آن کس که میمیرد باز متولد خواهد شد و مرگ چیزی نیست جز تغییری بزرگ در زندگی انسان. اما دلیل ترس ما از مرگ جز غفلت و جهل چیزی نیست. مرگ که واقعیتی جاودانی و پا بر جاست، یک انقلاب و جهش است و انسانهای شریف پس از مرگ زندگی میکنند و هر مردن تابعی است از هنر زندگی کردن. وقتی مرگ عزیزانمان ما را نسبت به مسئولیت خود آگاهتر میکند جدایی از آن دردناک نیست.
به نوعی متفاوت میتوانیم یادشان را گرامی بداریم. مکانی هنری و ادبی را به نامشان مزین کنیم و من فقط میتوانم خطاب به آنها بگویم
من هوا را بینفسهای تو حاشا میکنم/تار و پود عشق را در تو تماشا میکنم/بی قراری دل من خنده شیرین تو/بیستون سهل است من فرهاد رسوا میکنم
در سوگ هنر و هنرمند درختگان آتش در قلبم روشن شده که شبها را شعلهور میکند و موجها را میسوزاند. وقتی میخواهم از سوگ مرد هنر و هنرمند بگویم دوست دارم از هر آن چه در طبیعت است کمک بگیرم.
دوست دارم ستارهها را آب کنم و به جای جوهر در قلمم بریزم تا کلمههایم نورانی شوند.
من حرفهایم در چشمهایم زندگی میکنند.
کاش میتوانستم زمینی دیگر بیافرینم و پرندگانی دیگر و گلها و جنگی تازه و دریایی تازهتر.
سوال دوم. برای حفظ اصالت فرهنگی مردمان منطقه بافت چه پیشنهاداتی دارید؟
بافت در تعریف واقعی جان تعریف فرهنگ و اصالت است.
هر جامعهای با توجه به ویژگی قومی و با اجماع بر سر آنها به فرهنگ ویژه خود دست مییابد. در این زنجیر پیوسته مطمئنا شناخت و تعریف کوچکترین جزء از این اجزاء عنصر فرهنگی نامیده میشود. هویت ملی و اصالت؛ مجموعهای از باورها، خواستهها و رفتارهای ماست.
تاریخ در ظاهر خود چیزی جز اخبار گذشته و سوابق قرنهای گذشته نیست، اما تاریخ در عمق خود تحلیل حوادث و ریشهیابی دقیق آنهاست. تاریخ زندان اندیشهها نیست، زهدان اندیشههاست. فرهنگ و تمدن مجموعه مرکبی است که علم، اعتقاد، هنر، قانون، اخلاق، رسوم، عادات وهرگونه تواناییهای دیگر که انسان به عنوان فردی اجتماعی آورده را در برمی گیرد.
سوال سوم. فکر میکنید در شهری مانند بافت آیا لازم است پروژههای عمرانی، یک پیوست فرهنگی داشته باشد؟
پیوست فرهنگی، همراه پروژههای عمرانی یک اصل است، اما دریغ و درد که هنر و هنرمند همیشه از پشت عینک مهآلود دیده
شدهاند و جا دارد که خون گریه کنیم. من در این رابطه جز حسرت چیزی ندارم. وقتی فرهنگ و هنر در جامعه نباشه خانه نیما ابریتر از همیشه است و حافظ با احساستر از قبل در میدان غزلهایش استاده و میگوید: شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت.
سوال آخر. از آن جا که میدانم جنابعالی یک متخصص برجسته حوزه آب هستید، در این خصوص هم صحبت کنید و بگویید برای مدیریت منابع آبی در شهر بافت چه باید کرد؟
موضوع ابربحران و ابر چالش آب موضوعی جهانی است، اما در ایران به دلیل سوء مدیریت تبعات جبران ناپذیری به بار آورده است.
برای حل بحران آب باید به سه موضوع جمعیت، استراتژی و آموزش اهمیت بدهیم که اصلا موضوعیت ندارند.
باید چاههای غیر مجاز، تعیین تکلیف شوند. باید چاههای مجاز میز مدیریت شود. باید براساس الگوی کشت، کار صورت گیرد. باید در بافت کارخانه بازچرخانی فاضلاب راهاندازی شود تا آب صنعتی و بخشی از آب کشاورزی تامین شود.
باید به قناتها اهمیت داد. باید به
سه چیز توجه کرد آموزش، آموزش و آموزش.
گفتوگو از عرفان امیرخسروی
انتهای پیام