صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

خاطرات امامعلی حبیبی از تختی تا محمدرضا پهلوی

۱۳۹۴/۰۱/۱۱ - ۱۰:۵۵:۳۹
کد خبر: ۲۷۴۴۹۸
سایت خبری خبر آنلاین می نویسد: امامعلی حبیبی سریع ترین کشتی گیر جهان از خاطراتش با تختی و دوران کشتی خود برای خوانندگان گفت.

به گزارش خبرگزاری برنا، خبرآنلاین نوشت:نامش امامعلی است. موهای سفید و قامتی که پیری کمی خمیده اش کرده. سیمای امروز او کمتر کسی را به این باور می رساند که روزگاری بزرگان کشتی دنیا از این ببر مازندران وحشت داشتند. او که در چشم به هم زدنی می توانست پشت هر حریفی را به خاک بمالد. مردی که آن روزها مد نبود وگرنه باید حتما چغر بد بدن صدایش می کردند. پیرمرد سالهاست که همه دنیایش شده باغ بزرگ کرکباتی که در جاده قائمشهر به بابل دارد. از صبح تا شب زندگی اش را با پرتغال ها و نارنج هایش می گذراند . دنیایش همین درخت ها هستند و کشتی حسرتش.

امامعلی حبیبی ، نام او را یا با قهرمانی هایش به یاد دارند یا از زمانی می گویند که به مجلس رفته است. او البته سودای هنرپیشگی در سر داشته که با نهیب جهان پهلوان تختی روبرو شده و از این کار منصرف شده است. حبیبی بعد از درگذشت تختی به مجلس ملی رفته و نماینده مردم بابل بوده است ، شاید او اولین سیاستمدار رسمی ورزشکار ایران است. او در این گفت و گو با خبرآنلاین ؛ از آن روزها گفته . صریح و بدون سانسور.

امامعلی حبیبی چطور وارد کشتی شد؟

من در 5 خرداد سال 1310 در روستای درزی کلای بابل به دنیا آمدم.

پس بعدا قائمشهری شدید!

به آنجا هم می رسیم ، عجله نکن!

از دوران کودکی و شروع کشتی می گفتید؟

آن زمان مدرسه نبود ، مکتب داشتیم. مرا هم در 5 سالگی به مکتب فرستادند. در مکتب هم که حتما شنیدی ، آموزش قرآن می دادند و زبان عربی و فارسی. چیزهایی که برای سواد اولیه لازم بود. یک ملا داشتیم که همه بچه های منطقه می رفتیم پیش او. 9ساله بودم که پدرم را از دست دادم و سرپرستی ام برعهده برادر بزرگم و مادرم بود.در مکتب به ما قرآن و زبان عربی آموزش می دادند.ولی من غیر از قرآن و خواندن و نوشتن ، کشتی هم از همین مکتب یاد گرفتم ، تازه از یک خانم کشتی را یاد گرفتم.

از یک خانم؟

بله از یک خانم ، ملای ما اسمش بود ملاباجی ، او یک خانم تنومند بود که هم قران و عربی و خواندن و نوشتن یادمان می داد ، هم کشتی بلد بود و یاد ما بچه ها می داد.

یعنی مشکلی وجود نداشت؟

چه مشکلی ؟ ما چند تا بچه 5 ، 6 ساله بودیم و ملاباجی خدابیامرز یک خانم جا افتاده. او در ساعت های بیکاری و اواخر روزبه ما کشتی آموزش می داد.

مگر خانم ها کشتی می گرفتند؟

کشتی آن زمان هم به شکل امروزی نبود.لوچو بود.ملا باجی زنی تنومند و خود ساخته بود.او علاقه زیادی به کشتی لوچو داشت.نه اینکه فکر کنی حرفه ای کشتی را آنجا یاد گرفتیم. او فقط چند فن کشتی را به ما آموزش داد.این قدری که به کشتی علاقمند شویم و بیفتیم دنبالش. من از ملا باجی فن های سر زیر بغل،فن کمر و زیر دو خم را یاد گرفتم.

پس این شد شروع آشنایی تان با کشتی. از چه زمانی شدید یک قهرمان حرفه ای ؟

بعدش دیگر رفتیم پی کارمان. بچگی و بازی. تا اینکه رفتم خدمت. برای سربازی به صورت داوطلبانه به لشکر گرگان رفتم تا اجباری ام را بگذرانم. در پادگان شدم کشتی گیر. آنجا دیدم مسابقاتی در استان برگزار شد و آنجا پادگان مان کشتی گیر می خواست. من هم چون فنون کمی از دوران کودکی و مکتب آموزش دیده بودم وارد مسابقات شدم.این اولین دوره مسابقات قهرمانی استان بود که با حضور کلیه کشتی گیران در ساری برگزارمی شد. من که می بایست در وزن چهارم کشتی می گرفتم را سنگین کردند تا در وزن پنجم کشتی بگیرم تا ترکیب تیم تکمیل شود.

یعنی چی؟ متوجه نشدم؟

مربی ام گفت تو باید در وزن پنجم کشتی بگیری . برای همین وزنم کم بود و باید سنگین می شدم. آنها هم سنگینم کردند.

چطوری؟

من را با کت و شلوار بردند روی باسکول و توی جیب ام سنگ گذاشتن تا وزنم بالاتر برود تا بتوانم کشتی گیر وزن پنجم باشم. مسابقات شروع شد و من همه را بردم و شدم قهرمان استان. نمی دانی چه شوری به پا شد و چه عزت و احترامی پیدا کردم. با افتخار و قهرمانانه برگشتیم به گرگان.برای این موفقیت فرمانده پادگان مان به من 12 روز مرخصی تشویقی داد. وقتی به قائمشهر آمدم مردم به من خیلی احترام می گذاشتند و این باعث شد که کشتی را ادامه بدهم . همه فهمیده بودند که من دیگر شده ام قهرمان استان مان.بعد از چند وقت خدمت سربازی تمام شد و من به قائمشهر آمدم. در محل نساجی فعلی یک سالن بود که می رفتم در آنجا تمرین می کردم، یک روز در حال تمرین کردن بودیم که استاد حبیب اله بلور و عبداله مجتبویی به سالن آمدند جهت کشف استعدادبرای تیم ملی. استاد بلور مربی تیم ملی بود و مجتبویی قهرمان جهان. وقتی وارد سالن شدند بعد از چند دقیقه مرحوم بلور به مجتبویی گفت لخت شود و اشاره کرد به من که با او کشتی بگیر. وقتی کشتی شروع شد من ظرف یک دقیقه با یک سرزیر بغل که همان فن ملاباجی بود او را ضربه فنی کردم. این شروع کشتی ملی من شد. از همان جا توانستم در دل مرحوم بلور جا بگیرم. دیگر همه شهر هم اسم مرا می شناختند و شدم ورزشکار ملی شهر. چند وقت بعد هم کارمند شهرداری قائمشهر!

حالا چرا شهرداری؟

در آن سالها تیم فولاد تهران برای یکسری مسابقه دوستانه آمد استان مازندران .تقریبا غیر از زنده یاد تختی مابقی بزرگان کشتی تهران حضور داشتند. حریف من هم کسی بود بنام شیرانی که فقط به توفیق می باخت. درآن روز همه کشتی گیران مازندران باختند. تنها کسی که از مازندران برنده شده بود من بودم. در همین حین که برنده شدم و داور داشت دست من را بالا می برد. یکی از تماشاچیان فریاد زد، زنده باد قهرمان بی کار. درهمان لحظه شهردار قائمشهر هم در سالن حضور داشت . من را صدا زد و گفت شما از فردا کارمند شهرداری هستی و در بدو امر در آتش نشانی مرا استخدام کردند و بعد از دو ماه به عنوان بازرس شهرداری شدم. دیگر اسمی برای خودم دست و پا کردم تا جائی که در قائمشهر نمی گذاشتند من تمرین کنم .چون همه را می بردم. باید می رفتم شهر دیگری که بتوانم تمرین کنم. من مایوس نشدم هر روز با دوچرخه از قائمشهر به ساری می رفتم و در آنجا تمرین می کردم. آن وقت ها دیگر ملی پوش شده بودم و رفتم به سمت حضور در المپیک و اولین مدال طلای کشتی ایران از این بازی ها

مدال طلای المپیک ملبورن دیگر؟

دقیقا . سال 1335 بود. من هم دعوت شدم به اردوی تیم ملی برای انتخابی بازی های ملبورن.یادم هست که نه مربی داشتم و نه سرپرست که مرا همراهی کند. خودم تک و تنها رفتم تهران. در آنجا برای من 17 کشتی گذاشتند که من همه را یکی پس از دیگری بردم حتی مرحوم جهانبخت توفیق را که در آن زمان قهرمان جهان بود. ولی قبول نکردند و گفتند باید شما دو نفر یک بار دیگر باید جلو مقامات کشوری کشتی بگیرید. هدفشان این بود که مرا انتخاب نکنند. خلاصه برای من و توفیق در سالن حیدرنیا فعلی که قبلاً نامش ثریا بود کشتی مجدد گذاشتند.

از این کشتی بود که لقب ببر مازندران را گرفتید؟

یادم هست داور وسط مان آقای سعدیان بود. سالن مملو از جمعیت بود و همه بچه تهران بودند. مرحوم توفیق قهرمان دنیا بود و محبوب جمعبت. من هم یک جوان گمنام. چند تایی تماشاگر هم از شهرهای قائمشهر، ساری، بابل و آمل آمده بودند که رو حساب همزبانی ،مرا تشویق می کردند. وقتی داور سوت شروع مسابقه را زد ظرف مدت یک دقیقه و ده ثانیه توفیق را ضربه فنی کردم. سعدیان داور وسط گفت ولش کن. من گفتم تا دیگر داوران نیایند من گردنش را ول نمی کنم چون ممکن است شما دوباره پشیمان شوید و بخواهید کشتی مجدد بگذارید. در همان لحظه در بین جمعیت یک نفر مازندرانی با صدای بلند فریاد زد، زنده باد ببر مازندران و از آنجا این لقب به من داده شد. کشتی را که بردم تازه همه اسم امامعلی حبیبی برای شان شناخته شد. من انتخابی را بردم و شدم یار ثابت تیم ملی برای المپیک. من کشتی گیر وزن چهارم بودم و باید به المپیک ملبورن می رفتم. در آنجا استاد بلور که انصافاً خیلی به من لطف داشت گفت تو باید مدال طلا بگیری. من هم به او قول دادم که قهرمان می شوم.

تا قبل از آن مدال طلا نداشتیم؟

هنوز نه. در مسابقات المپیک وقتی قرعه کشی شروع شد اولین کشتی من با نفر اول دنیا یعنی اندریک سوئدی بود. باور کنید برایم اصلاً مهم نبود حریفم کیست. وقتی وسط تشک رفتم ظرف مدت چهار دقیقه او را ضربه فنی کردم بعد از برد اندریک سوئدی دیگر حریفان را یکی پس از دیگری بردم تا به فینال رسیدم در روز فینال به علت وزن کم کردن زیاد کبدم از کار افتاد و 40 درجه تب داشتم دکتر زاهدی پزشک تیم گفت اگر من روی تشک بروم زنده برنمی گردم. حریف من قهرمان دوره گذشته المپیک به نام پسیدیوف از شوروی سابق بود.

شاید باورتان نشود ولی خدا را گواه می گیرم انگار تب بدنم قطع شد به دکتر زاهدی گفتم من کشتی می گیرم و در همین موقع هم نوبت کشتی گرفتن من بود. وقتی روی تشک کشتی رفتم و داور سوت بازی را به صدا درآورد یک دقیقه و چهل ثانیه طول نکشید که من پسبدیوف را ضربه فنی کردم. همین قدر یادم هست که رفتم سمت مربیانم رفتم ما اولین طلای تاریخ المپیک ایران را گرفته بودیم و انجا شور و حالی بود.با همان حال مریضم رفتم روی سکو و بعدش بیهوش شدم. این قدر حالم بد بود که بعد از قهرمانی به مدت چهل روز در بیمارستان ملبورن استرالیا بستری بودم . آنها نگذاشتند به ایران برگردم تا حالم خوب شود. بعد از بهبودی کامل به ایران آمدم . در همین مسابقات ملبورن بود که خدابیامرز تختی هم بعد از من توانست مدال طلا بگیرد و جشنی در کشور راه افتاد. ایران برای اولین بار دو مدال طلای المپیک گرفت. خود من بعد از مدال المپیک ملبورن چهار مدال دیگر از مسابقات جهانی 1959تهران ،1961یوکوهاما ژاپن،1962 تولیدو آمریکا ویک مدال طلا هم در مسابقات قهرمانی المپیک آسیایی گرفتم و بعد کشتی را کنار گذاشتم.

از همان ملبورن این رقابت پنهان بین شما و تختی شروع شد؟

رقابتی نداشتیم. اتفاقا خیلی هم دوست بدویم. مثل دو برادر.

ولی در تاریخ طور دیگری این رابطه نوشته شده . این که خیلی رابطه تان گرم نبوده.

من زنده هستم و دارم واقعیت را می گویم.تختی نزدیکترین دوست من بود.من و تختی 12 سال با هم زندگی کردیم.من با تختی هم کشتی گرفتم و در 2 دقیقه 40 ثانیه ضربه کردم.در سالن کشتی دارالفنون.شاهد کشتی ما هم عباس زندی بود.پهلوان زندی را همه می شناسند. او قهرمانان کشتی ایران بود.

واقعا رابطه تان خیلی گرم بود؟

چرا این طور نباشد؟ تختی مرد بود.من هیچوقت در 12 سالی که با تختی زندگی کردم هیچ رفتار ناشایست از او ندیدم. برای همین رفتارش هم مردم دوستش داشتند.

ولی می گفتند شما خیلی به مسئولان ورزش وقت نزدیک بودید اما تختی نه .

این حرف ها واقعیت ندارد. بگذار که بگویند. تختی همیشه به عنوان یک بزرگتربرای ما محترم بود و رابطه برادرانه داشتیم. خدابیامرزدش.

چند سال بعد از فوت تختی ، شما رسما اولین ورزشکاری بودید که وارد سیاست شدید و رفتید مجلس . این چطور اتفاق افتاد؟

بعد از پنج مدال طلایی که به دست آوردم از دنیای کشتی خداحافظی کردم.خیلی از مسئولین از من می خواستند تا دوباره کشتی بگیرم اما قبول نکردم.این خبر به گوش محمدرضا شاه پهلوی رسید.او مرا خواست.من به دربار رفتم . او اصرار داشت که کشتی بگیرم اما من گفتم به حق 5 تن آل عبا،5مدال طلا گرفتم و دیگر توانم تمام شده .حالا اگر بشود می خواهم در جایی دیگر به کشورم خدمت کنم. حقیقت امر این است که من اصلاً اهل سیاست نبودم و یا سیاست مدار نیستم. یک روز نمایندگان انجمن شهر بابل آمدن تهران منزل ما و گفتن شما باید نماینده ما در مجلس باشی. حقیقتش را بخواهید مرتبه اول فکر کردم دارند با من شوخی می کنند ولی متوجه شدم که نه آنها خیلی جدی دارند حرف می زنند. به آنها گفتم من اصلاً از سیاست چیزی نمی دانم ولی آنها اصرار کردند و من در انتخابات آن دوره شرکت کردم. در آن رای گیری 35 هزار رای آوردم که خیلی هم بود. علتش این بود که مردم بخاطر ورزش به من رای دادند. خوب من هم در زمانی که در مجلس بودم سعی کردم برای ورزش هم مفید باشم. در آن سال ها ایران میزبان بازی های آسیایی تهران بود و همین استادیوم آزادی فعلی در زمان ما بودجه اش تصویب شد. یا مخابرات استان در زمان من مرکزیتش به بابل آمد. کلیه خیابانهای بابل در آن زمان آسفالت شد. لوله کشی آب شرب شهر بابل برای دوره ماست. پل حبیبی و جاده بابل به درزی کلا هم در زمان من درست شد.

به سیاست رفتید و از کشتی فاصله گرفتید. بعد هم که به کلی فراموش شدید.

دلیلش ورودم به سیاست نبود. ما بچه شهرستانی بودیم و تهرانی ها به ما حسادت می کردند. استاد من حبیب الله بلور بود.از دیگر شاگردان آقای بلور حسین فعلی بود.در این سال ها اسمی از حسین فعلی هم نمی آورند.من اگر تهرانی بودم الان جایگاهم چیزی که الان هست نبود.چون مازندرانی هستم و باند باز نیستم، نمی توانستند ببینند که جوانی از مازندران همه کشتی گیر های ایران را ضربه فنی کند. سال ها مرا خانه نشین کردند که در کشتی نباشم. این همه حرف و حدیث راه انداختند و سال ها گذشت. همان موقع مرحوم توفیق جهانبخت که بهترین کشتی گیر ایران در آن زمان بود را در مقابل مربی اش آقای ابوالملوکی و پادشاه مصر در 1 دقیقه و 10 ثانیه ضربه فنی کردم. این ها را نمی توانستند هضم کنند. هر سال وزیر ورزش روسیه و ترکیه برای دیدار با من به منزل من می آیند.چند روزی مهمان من هستند و از من دعوت می کنند تا به کشورشان بروم و تا مردم این کشور کسی که همه قهرمانانشان را شکست داده را ببینند.مردم روسیه بسیار به من علاقه مند هستند.اما ببینید مسئولین ما برای من و امثال من چه کرده اند؟ اصلا من بد ، برای موحد چه کار کردند؟ بزرگتر از موحد در تاریخ کشتی مان داریم؟ او که به مجلس نرفته. به نظر شما کسی موحد را در خیابان ببیند می شناسد؟من را چطور؟در این سال ها هیچ گاه ما را در برنامه ای،مراسمی بزرگداشتی دعوت نکردند.

خودتان چرا گوشه گرفتید و نخواستید که باشید؟

من که نمی توانستم به زور بگویم مرا بازی بدهید.چند وقت پیش شخصی با من تماس گرفت و گفتند آقای وزیر مشتاق دیدار با شما هستند.چرا با آقای وزیر دیدار نمی کنید؟به آن آقا گفتم به آقای وزیر بگویید اگر مشتاق دیدار با من هستند باید بیایند و مرا در خانه ام ملاقات کند.من امامعلی حبیبی هستم.وزیر باید بیاید نه اینکه من بروم پیش وزیر.رئیس جمهور تاجیکستان در سفر اخیرش به ایران به منزل من آمد.من هم چند ماه قبل به دعوت ایشان به تاجیکستان رفتم.شما وزیر هستید و باید جویای حال قهرمانان باشید.شما فکر می کنید چرا محمد بنا رفت؟چون باندباز نبود.مسئولین ما فقط به فکر منافع خودشان هستند.دنبال این هستند تا از شرایط مو

جود به نفع خود عمل کنند.چرا این سال های هیچوقت به سراغ من نیامده اند؟چون من برای آنها تبلیغ نمی کنم.من هرچیزی که دارم از این مردم دارم.این مردم بزرگترین سرمایه های من هستند.به نظر شما چرا با کروش رابطه خوبی ندارند؟چون او هم حرفه ای است و به کسی باج نمی دهد.

مازندران مهد کشتی ایران است،چرا در این سال ها در باشگاه های کشتی مشغول به آموزش نشدید؟

شما به هر محله همین شهر قائمشهر که بروید یک سالن کشتی می بینید.من بزرگترین آرزویم کار کردن با کشتی گیرها و آموزش به آنهاست.اما هیچگاه دوست نداشتم خودم بروم و این کار را انجام بدم.چون دوست ندارم مردم فکر کنند من بخاطر پول دارم این کار را انجام می دهم.مسئولین باید از من بخواهند تا وارد عمل شوم.وقتی چنین چیزی نمی خواهند بیایم خودم را کوچک کنم؟ چرا مازندران یک سالن بزرگ برای کشتی ندارد؟من و بعضی از دوستان خیر در حال جمع آوری پول هستیم تا بتوانیم یک سالن کشتی 12 هزار نفری بسازیم.امیدوارم خدا آنقدر به من عمر دهد تا این کار را انجام دهم.این مردم بیشتر از این ها لیاقت دارند.

هر سال برای دیدار با فرزندانتان به امریکا سفر می کنید،تا حالا از شما برای مربی گری و آموزش فنون کشتی دعوت شده؟

خیلی زیاد، ولی من هرگز حاضر نشدم آموخته های خودم را در اختیار بیگانگان بگذارم . به آنها یاد بدهم که این فنون را در مقابل هم وطنانم اجرا کنند؟ هر چند بعضی ها نخواستند که من در ایران مربیگری کنم و اجازه بها دادن به امثال من شاید برای بعضی خوشایند نبود. ولی من عاشق این آب و خاک هستم . یک وجب خاک این مملکت را با دنیایی عوض نمی کنم. ضمن اینکه من از خداوند به عشق پنج تن ال عبا 5 مدال المپیک و جهان خواستم و آن را کسب کردم و 5 فرزند دارم 3 پسر و 2 دختر که همگی مدارج علمی تا مقطع دکتری را طی کردند . این برای من بالاترین سعادت است. ضمن اینکه سال گذشته وزیر ورزش روسیه به همراه یوری شاهمرادف به اینجا آمدند و از من دعوت کردند که به روسیه بروم . قرار است در جام دیمتری کرکین به عنوان مهمان ویژه شرکت کنم. در حقیقت وزیر ورزش روسیه می گفت مردم روسیه شما را دعوت کردند و می خواهند قهرمانی را ببینند که قهرمان های کشورشان نتوانسته اند در مقابل او پیروز میدان باشند.ولی وزیر ورزش ما هیچ وقت سراغی از حبیبی ها نگرفته است.او باید به دنبال من بیاید تا به کشورم خدمت کنم.فن هایی را من اختراع کردم که الان روس ها در آن مهارت دارند.چرا نباید این فنون را کشتی گیر های ایرانی اجرا کنند؟

نظر شما