صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

زمانی که آن صحنه ها را در تبلت همسرم دیدم دنیا برایم تیره و تار شد

۱۳۹۵/۱۰/۱۷ - ۰۷:۳۰:۳۰
کد خبر: ۵۰۲۵۷۴
تبلت همسرم روشن بود و عکس زنان عریان توجه مرا به خود جلب کرد ، او در کمال وقاهت فریاد کشید و شروع به فحاشی کرد.

به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا؛ برای ازدواج فقط نمی توان عناوین خانواده ها را مدنظر گرفت بلکه باید شخصیت طرف مقابل را شناخت، چرا که گاهی اوقات عیب ها و مشکلات خواستگار پشت عناوین و مقام های خانواده اش مخفی می ماند تا زمانی که...

زن جوان در حالی که مدعی بود همسرش او را تهدید به جدایی از فرزند شیرخواره اش کرده است، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سناباد مشهد گفت:من در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم و پرورش یافته مجالس روضه و هیئت های اهل بیت(ع) هستم. در دوره دبیرستان تحصیل می کردم که سرو کله خواستگاری پیدا شد که در همان ابتدا خودشان را همانند خانواده ما  معرفی می کردند و چون پدرم اهل ایمان و باخدا بود، صحبت های پدر و مادر اردشیر را که بازنشسته و تحصیلکرده بودند، قبول کرد و گفت:انگار طوری که خانواده اش می گویند اردشیر هم مثل والدینش خوب و معتقد به مسائل دینی است. با این تصورات و دیدگاه ها به خواستگاری اردشیر پاسخ مثبت دادم و در سن 17سالگی به عقد او درآمدم. مدتی را که نامزد بودیم، همه چیز به خوبی  پیش می رفت و بعد از حدود یک سال زندگی مشترکمان را شروع کردیم. از آن جایی که اردشیر مهندس ساختمان بود، در شرکتی از صبح تا عصر مشغول کار می شد، من هم در خانه تمام کار های منزل را انجام می دادم و عصر ها به امید دیدن اردشیر، دقیقه شماری می کردم. اما او بعد از آمدن به خانه، باز هم می گفت مقداری از کار هایش ناتمام است و خودش را در اتاق مشغول می کرد. این گونه رفتار او ادامه داشت و از من می خواست که مزاحم کارش نشوم و من هم در تنهایی به سر می بردم.

روز ها به همین ترتیب سپری می شد تا این که فرزندم به دنیا آمد و زندگی برای من دوچندان شیرین تر شد. پدر و مادرم با تولد اولین نوه خیلی شاد و خوشحال بودند و محبتشان نسبت به ما دو برابر شد، در حالی که خانواده اردشیر به فرزندم کم توجهی می کردند و زمانی که اردشیر در خانه نبود، به دیدن من و فرزندم نمی آمدند و همسرم نیز در مورد علت رفتار پدر و مادرش جواب سربالا می داد. اردشیر زمانی که در خانه به سر می برد، با لپ تاپش در اتاق، تا طلوع آفتاب کار می کرد به طوری که من و فرزندم را فراموش کرده بود. کم کم از این وضعیت نگران و خسته شده بودم و روابط ما نیز سرد و بی روح شده بود. تا این که، روزی کاملا اتفاقی متوجه تصویری مستهجن و زننده در تبلت همسرم شدم که روشن مانده بود. وقتی عکس های عریان و زشت زنان را در صفحه نمایش تبلت همسرم مشاهده کردم، دنیا برایم تیره و تار شد. در این هنگام اردشیر با دیدن من و تبلت او که در دستم بود، بسیار عصبانی شد و شروع به فحاشی کرد که چرا به وسیله کارش دست زده ام. آن روز، اردشیر با کمال بی شرمی به دیدن عکس ها و فیلم های مستهجن ابراز علاقه کرد و من که با شنیدن صحبت های اردشیر شو که شده بودم، واقعیت را قبول کردم و با آرامش به پند و اندرز او پرداختم اما نه تنها هیچ نتیجه ای نگرفتم، بلکه متوجه ارتباط او با زنان خیابانی نیز شدم. به همین خاطر از خانواده اش برای نجات همسرم کمک خواستم ولی آن ها نه تنها ناراحت نشدند بلکه مرا وادار به سکوت کردند و هشدار دادند که به زندگی همین گونه ادامه بدهم، چرا که این کار ها مربوط به دوران مجردی اش است. تصمیم گرفتم موضوع را با پدر و مادرم در میان بگذارم که اردشیر متوجه شد و گوشی همراهم را از بین برد و رفت و آمدم را قطع کرد. تازه فهمیدم همسرم از نظر روانی دچار مشکلاتی است و باید به روانپزشک مراجعه کنیم ولی او حاضر نیست به مراکز مشاوره و روان پزشکی مراجعه کند. او مرا تهدید کرده که در صورت مخالفت با کارهایش، فرزندم را از من جدا می کند. حالا مانده ام با این مشکل چه کنم.

 

منبع : رکنا


 

 

نظر شما