به گزارش خبرگزاری برنا، «تلگراف» گزارشی از بهترین رمانهای جاسوسی تاریخ ادبیات جهان منتشر کرده که در زیر به ۱۰ عنوان مشهور آنها میپردازیم:
«کیم» نوشته «رودیارد کیپلینگ» (۱۹۰۱)
«رودیارد کیپلینگ» با کتاب «کیم» تأثیر شگرفی بر ادبیات جنایی پس از خود گذاشت اما جدا از این، «کیم» رمانی جادویی است که نقش مهمی در شکلگیری و پیشرفت رمانهای جاسوسی در دومین نیمه قرن بیستم ایفا کرد. داستان این رمان درباره نوجوانی یتیم است که در جنگ بریتانیا و روسیه بر سر سلطه بر آسیا، برای جاسوسی به کار گرفته میشود.
«مأمور مخفی» نوشته «جوزف کنراد» (۱۹۰۷)
«مأمور مخفی» اثر «جوزف کنراد» کتابی است که باید دو بار خوانده شود؛ یک بار سریع تا متوجه شویم چه اتفاقی میافتد و بعد دوباره به آرامی، تا به خوبی جملههای بیمثال «کنراد» را هضم کنیم. مأموری که در این داستان به عنوان شخصیت اصلی ظاهر میشود، مغازهداری است که به او دستور داده میشود رصدخانه سلطنتی «گرینویچ» را منفجر کند. این در حالی است که هدف از این حمله تروریستی، شکل دادن یک گروه آنارشیست است. پایان این رمان یکی از غمانگیزترین و کنایهآمیزترین پایانها در ادبیات داستانی است.
«سیونه پله» نوشته «جان بوچان» (۱۹۱۵)
با خواندن «سیونه پله» اثر «جان بوچان» چندینبار غافلگیر میشوید. در این کتاب «ریچارد هَنِی» قهرمانی است که به قتل متهم شده، در حالی که خود به دنبال یک استاد تغییر چهره است که میخواهد رموز دفاعی بریتانیا را سرقت کند. «آلفرد هیچکاک» کارگردان بزرگ سینما به سراغ داستان گیرای «بوچان» رفته و در سال ۱۹۳۵ فیلم اقتباسی آن را به روی پرده برده است. نقش شخصیتهای زن در «سیونه پله» اصلا پررنگ نیست، اما در رمان دنباله آن، «ریچارد» با «مری» که یک پرستار و مأمور مخفی دیگر است ازدواج میکند.
«آشِندن، یا مأمور انگلیسی» نوشته «سامرست موام» (۱۹۲۸)
مجموعه داستان «آشِندن، یا مأمور انگلیسی» ارتباط نزدیکی با تجربیات «سامرست موام» به عنوان افسر سازمان جاسوسی در اروپای زمان جنگ جهانی اول دارد. گفته میشود به این دلیل که «وینستون چرچیل» اعلام کرد این اثر برخلاف قانون اسرار رسمی است، نیمی از دستنوشته این کتاب سوزانده شد. «جان لوکری» موام را اولین فردی دانسته که «درباره جاسوسی با رویهای غیرتوهمی و واقعگرایانه» قلم زده است.
«از روسیه، با عشق» نوشته «یان فلمینگ» (۱۹۵۷)
«از روسیه، با عشق» اثر «یان فلمینگ» پنجمین و شاید بهترین رمان مجموعه جاسوسی «جیمز باند» است. اقتباس سینمایی آن با درخشش «رابرت شاو» و «شان کانری» در سال ۱۹۶۳ هم به جذابیت کتاب «فلمینگ» ساخته شده است. «اریک امبلر» که خود جنایینویس مشهوری است و کتاب «سفر به ترس» را در کارنامهاش دارد، درباره خالق رمانهای «جیمز باند» گفته است: منتقدان کمتر به خوب نوشته شدن داستانهای «جیمز باند» اشاره میکنند. فکر میکنم برای مردی متمدن و جذاب همچون آقای «فلمینگ»، خوب نوشتن امری محرز است.
«مامور ما در هاوانا» نوشته «گراهام گرین» (۱۹۵۸)
«گراهام گرین» در ۳۰ سالگی به خاطر تیرگی داستانهایش که معمولا «واقعگرایی» تلقی میشد، به شهرت رسید. اما در کتابهای بعدیاش که زمان فعالیت او در سازمان جاسوسی بریتانیا نوشته شدند، نوعی طنز بیپرده هم به چشم میخورد. شخصیت اصلی داستان «مامور ما در هاوانا» یک فروشنده جاروبرقی اهل هاوانا به نام «وارمولد» است که علیرغم میلی باطنیاش تصمیم میگیرد برای سازمان جاسوسی بریتانیا کار کند تا بتواند از پس ولخرجیهای دخترش بربیاید. وقتی «وارمولد» چیزی دستگیرش نمیشود، کارش به فرستادن گزارشهای ساختگی میرسد...
«جاسوسی که از سردسیر آمد» نوشته «جان لوکری» (۱۹۶۳)
وقتی «دیوید کورنول» جوان که یک افسر جاسوسی در سازمان جاسوسی بریتانیا بود، سومین رمان خود را با نام مستعار منتشر کرد، همه کارش را اولین اثر داستانی دانستند که «نگاهی واقعی به شغل جاسوسی داشت.» اما خود «جان لوکری» با این نظر موافق نیست. او درباره رمان «جاسوسی که از سردسیر آمد» گفته است: سرویس جاسوسی این کتاب را تأیید کرد، چون انعکاسی از حقیقت نبود و هیچ رازی را برملا نمیکرد.
با وجود اینکه «لوکری» طی نیم قرن اخیر چندین رمان خوب به نگارش درآورده، هرگز نتوانسته از مرزهای شگفتآور ضدقهرمان بدبین خود در این کتاب یعنی «لیماس» عبور کند. «لیماس» بقیه اعضای سرویس جاسوسی را افرادی میداند که «کابویها و سرخپوستان را به بازی میگیرند تا زندگی پوسیده خود را رنگ و رویی ببخشند.»
«هویت بورن» نوشته «رابرت لودلوم» (۱۹۸۰)
«رابرت لودلوم» در حدود ۷۰ سالگیاش به فراموشی مختصری دچار شده بود. این مسأله الهامبخش او شد تا شخصیت «جیسون بورن» را با رمان «هویت بورن» خلق کند؛ مردی که هیچ حافظهای ندارد و از مهارتهای شگفتانگیزی برخوردار است. او با کمک گرفتن از همین توانمندیها دور جهان میگردد تا بفهمد کیست و چرا سازمان سیا و فردی به نام «کارلوس شغال» میخواهند او را بکشند.
اقتباسهای سینمایی از این مجموعه رمان که «مت دیمن» نقش «بورن» را در آنها ایفا میکند، هم از فیلمهای جاسوسی پرطرفدار است. «هویت بورن» را «داگ لیمان» در سال ۲۰۰۲ به روی پرده برد. «برتری بورن» (۲۰۰۴)، «اولتیماتوم بورن» (۲۰۰۷)، «میراث بورن» (۲۰۱۲) و «جیسون بورن» (۲۰۱۶) قسمتهای بعدی این مجموعه فیلمهای اقتباسی اکشن هستند.
«تب و نیزه» نوشته «خاویر ماریاس» (۲۰۰۲)
«خاویر ماریاس» را شاید بتوان بزرگترین رماننویس زنده اسپانیایی نامید. او کارش را به عنوان یک مترجم شروع کرد و هنوز هم مترجمها به عنوان «افرادی که صدای خودشان را انکار میکنند»، نقش مهمی در بسیاری از رمانهایش دارند. همین جمله را میشود درباره جاسوسها هم گفت؛ هر دو این شخصیتها را میشود در سهگانه «چهره فردای تو» مشاهده کرد. در اولین جلد از این مجموعه رمان که «تب و نیزه » نام دارد، «دزا» مترجمی اسپانیایی است که از سوی یکی از زیرمجموعههای سازمان جاسوسی بریتانیا استخدام میشود تا با تفسیر حالت و رفتار افراد، بتواند بفهمد حرکتی بعدی آنها چیست.
«رمزگشایی» نوشته «مای جیا» (۲۰۰۲)
«مای جیا» یک سوپراستار ادبی در چین است که رمانهایش میلیونی فروش دارد. او از تجربیات خود در سرویس جاسوسی چین برای نگارش این کتابها الهام میگیرد. «رمزگشایی» داستان یک نابغه مبتلا به اوتیسم است که به یک رمزشکن قهار تبدیل میشود. «رمزگشایی» اثری رویاگون، معمایی و پریشان به سبک آثار داستانی کلاسیک چین است، اما خواننده در انتها به اندازه شخصیت اصلی داستان دوست دارد از راز و رمز کدها سر دربیاورد.