صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

پروفسور امین صیقل در گفت‌وگو با «اعتماد»:

احتمال انتخاب سیاسی میان ایران و امریکا از سوی روسیه وجود دارد

۱۳۹۵/۱۱/۱۲ - ۱۴:۱۰:۵۹
کد خبر: ۵۱۳۸۴۷
در حال حاضر همکاری میان ایران و روسیه در سوریه نیز قابل توجه است اما از نظر استراتژیک معنای چندانی ندارد.

به گزارش گروه روی خط رسانه خبرگزاری برنا، به نقل از اعتماد، رییس‌جمهور چهل و پنجم ایالات متحده مردی متفاوت از دیگر روسای جمهوری است که این کشور و جامعه جهانی به خود دیده است. مردی که نه به تعهدها پایبند است و نه پیمان‌های سیاسی را می‌شناسد. نزدیک به ١٠ روز از حضور دونالد ترامپ در کاخ سفید می‌گذرد و این در حالی است که در همین روزها وی امریکا را در مسیر بس متفاوتی قرار داده است. مسیری که موجی از التهاب‌های اجتماعی و نارضایتی‌های مدنی را به دنبال داشته است. درمیان هزار و یک پرونده‌ای که ترامپ برای آنها در این مدت نسخه پیچیده است مساله افغانستان بسیار مغفول مانده است. رییس‌جمهور آتی ایالات متحده برای این پرونده چه سودایی در سر دارد؟ آیا مسیر تعیین شده از سوی جورج بوش جمهوریخواه و ادامه پیدا کرده از سوی باراک اوبامای دموکرات را ادامه خواهد داد یا به دنبال تعریف استرات‍ژی جدیدی در افغانستان است؟ روسیه در کجای مختصات معادله‌های امنیتی در افغانستان قرار دارد؟ رابطه مسکو و واشنگتن در دوره جدید تا چه اندازه می‌تواند فرصتی برای تهران باشد و تا چه اندازه یک تهدید است؟ پرسش‌هایی از این دست را با پروفسور امین صیقل، استاد دانشگاه ملی استرالیا و مدیر مرکز مطالعات عربی و اسلامی خاورمیانه و آسیای مرکزی در جریان سفر اخیری که به تهران داشت در میان گذاشتیم. مشروح این گفت‌وگو به شرح زیر است:

افغانستان به طولانی‌ترین جنگ فرامرزی امریکا بدل شد. باراک اوباما تا چه اندازه در این پرونده موفق بود؟

باراک اوباما به اندازه‌ای که پیش‌بینی می‌شد یا انتظار می‌رفت در این پرونده موفق نبود. خرابی‌ها و مشکلاتی که افغانستان با آنها دست و پنجه نرم می‌کند میراث دوران جورج بوش است و حل موضوع افغانستان از ابتدای ریاست‌جمهوری برای اوباما بسیار سخت بود. وی در همان ماه‌های ابتدایی حضور در کاخ سفید اعلام کرد که جنگ عراق یک جنگ غیرضروری بود اما جنگ افغانستان یک نبرد ضروری بوده است و به همین دلیل ما تلاش می‌کنیم این پرونده را حل و فصل کنیم. اوباما و مشاوران در اواخر سال ٢٠٠٩ به این نتیجه رسیدند که امکان پیروزی نظامی امریکا در افغانستان وجود ندارد و رسیدن به اهداف تعیین شده‌ای مانند دموکراسی‌سازی و برقراری استقرار و ثبات امنیتی در این کشور ممکن نیست. نگاه اوباما به مساله افغانستان در ٨ سال ریاست‌جمهوری‌اش مانند نگاه گورباچف به وضعیت اتحاد جماهیر شوروی سابق در افغانستان است. گورباچف در ١٩٨٦ به این نتیجه رسید که اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان در جنگی درگیر شده است که برنده آن نخواهد بود و به همین دلیل باید راهی برای بیرون آمدن از این جنگ پیدا کند. این مساله در ٢٠٠٩ برای باراک اوباما و حضور امریکا در افغانستان تکرار شد. اوباما ابتدا استراتژی افزایش تعداد سربازان برای مدت زمانی کوتاه را مطرح کرد و اعلام کرد که تا پایان سال ٢٠١٤ باید تمام سربازان امریکایی از افغانستان به خانه بازگردند. وی در آن زمان سه اولویت برای دولت خود در افغانستان تعیین کرد: ١. تقویت نیروهای امنیتی افغان تا تامین آرامش و امنیت را این افراد بر عهده بگیرند. ٢. برقراری ثبات و آرامش در شهرهای بزرگ و مطرح و نه شهرها و روستاهای کوچک ٣. تطبیق تحولات امنیتی با تحولات زیربنایی، اقتصادی و سیاسی. یک ضرورت دیگر تعریف شده از سوی اوباما این بود که امریکا باید راهی برای مقابله با طالبان‌هایی که از پاکستان می‌آیند، پیدا کند. دولت جورج بوش علاقه‌ای به عملیات نظامی علیه طالبان در داخل خاک پاکستان نداشت اما اوباما می‌گفت نیازی به لشگرکشی به پاکستان برای تحقق این امر وجود ندارد و از طریق حملات با پهپادهای هوشمند می‌توان طالبان و سایر گروه‌های تروریستی را هدف قرار داد. اوباما به این نتیجه رسیده بود که جنگ افغانستان برای ما بسیار گران تمام شده است و البته وی در ٨ سال ریاست‌جمهوری خود تا حد بسیار زیادی گروگان سیاست‌های بوش در افغانستان بود. جورج بوش جنگ افغانستان را آغاز و از ٢٠٠١ تا ٢٠٠٨ به آن درجه رسانده بود و اوباما نمی‌توانست بیش از این کاری انجام بدهد.

بنابراین هیچ رییس‌جمهوری در امریکا نمی‌تواند بحران افغانستان را حل کند؟ روس‌ها به هرحال در زمان اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان بیرون آمدند اما به نظر بسیاری از تحلیلگران امریکا در افغانستان مانند کانادا یا انگلستان در این کشور نیست که بتواند به راحتی خاک این کشور را پس از ١٥ سال جنگ، ترک کند. در شرایطی که پرونده افغانستان گرفتار برخی جبرهای باقی مانده از زمان بوش باشد چه تفاوتی میان اوباما و ترامپ در این پرونده وجود دارد؟

باراک اوباما و متحدان اروپایی این کشور به خصوص ناتو، به این نتیجه رسیده بودند که ما باید تا اندازه‌ای در افغانستان کمک‌های نظامی و ساختاری را حفظ کنیم که حکومت وحدت ملی متشکل از عبدالله عبدالله و اشرف غنی پایدار بماند. برای تحقق این مساله هم امریکایی‌ها حدود ١٠ هزار سرباز را در افغانستان به شکل ثابت نگاه داشتند و ناتو نیز همین حدود نیرو را در این کشور حفظ کرد تا طالبان نتوانند کابل را به تسخیر خود در آورند. سیاست امریکا و ناتو در این سال‌ها در افغانستان مهار طالبان و به نوعی خنثی‌سازی فعالیت‌های آنها بود. سیاست‌های کلان امریکا در افغانستان در پایان سال ٢٠٠٩ اعلام شد و همانجا بود که باراک اوباما تاکید کرد ما به راهکاری سیاسی برای حل مساله افغانستان نیاز داریم. نخستین‌بار زلمای خلیل زاد که سفیر امریکا در افغانستان بود و پس از او نیز حامد کرزی و جورج بوش، روسای جمهور وقت افغانستان و امریکا بر لزوم یافتن راهکاری سیاسی برای افغانستان تاکید کرده بودند.

چرا اوباما موفق به مذاکره یا حداقل آغاز کردن گفت‌وگوهای جدی میان طالبان و دولت در افغانستان نشد؟

امریکا کوشش کرد با طالبان وارد مذاکره شود اما طالبان به دنبال سوءاستفاده از شرایط موجود در افغانستان است. طالبان فکر می‌کند در نهایت قوای امریکا و توان نیروهای ناتو در افغانستان تحلیل می‌رود و این در شرایطی است که دولت وحدت ملی نیز از اقتدار آنچنانی برخوردار نیست. افغانستان از اختلاف‌های داخلی بسیار رنج می‌برد و طالبان به دنبال استفاده از همین ضعف‌های داخلی و خارجی است. فراموش نکنیم که طالبان شغلی جز جنگیدن ندارد.

تا چه اندازه پاکستان مانع از مذاکره طالبان با دولت افغانستان است؟

پاکستان هم به دنبال تامین مقاصد خود از طریق ارتباط با طالبان است. این کشور مخالف نفوذ بیشتر هندوستان در افغانستان است. اشرف غنی از ابتدای حضور در قدرت، دو مساله را دنبال کرد: ١. معاهده امنیتی با امریکا را امضا کرد (حامد کرزی ابتدا موافقت خود را با امضای آن اعلام کرده بود اما در نهایت تصمیم گرفت به گونه‌ای رفتار کند که تاریخ افغانستان از او با عنوان یک ناسیونالیست یاد کند لذا از امضای آن سرباز زد.) ٢. رییس‌جمهور افغانستان دست رفاقت خود را به سمت پاکستان دراز و اعلام کرد که دولت وحدت ملی حاضر است با اسلام‌آباد نیز یک معاهده امنیتی مانند آنچه با واشنگتن به توافق رسیده، امضا کند. غنی حتی اعلام کرد که ما حاضر هستیم نیروهای امنیتی خود به خصوص نیروهای پلیس را برای آموزش به پاکستان بفرستیم.

در پاکستان مشکلات بسیاری مانند تفرقه میان ارتش و دولت وجود دارد. سیاست‌های پاکستان در قبال کشمیر و افغانستان به هیچ‌وجه در دست دولت نواز شریف نیست و همه کاره این دو پرونده نیروهای امنیتی و‌ای. اس.‌ای است. ارتش و‌ای.‌اس.‌ای سرمایه‌گذاری بسیاری روی طالبان، شبکه حقانی و حتی گلبدین حکمتیار کرده‌اند. حکمتیار به دلیل تضعیف قوای تحت فرمانش تصمیم به مذاکره و مصالحه با دولت وحدت ملی گرفته اما آمدن یا نیامدن او هم نمی‌تواند تاثیر چندانی بر مقوله امنیت در افغانستان داشته باشد. پس از آنکه پاکستان به پیشنهاد همکاری اشرف غنی پاسخ مثبت نداد، وی به سمت هند گرایش پیدا کرد و کمک‌ها از جانب هند آغاز شد. ٥ سال پیش حامد انصاری که معاون رییس‌جمهور هند است به من گفت: هند هرگز حاضر نیست سربازان خود را به افغانستان اعزام کند و کمک‌های ما به افغانستان تنها و تنها کمک‌های ساختاری است و هرگز کمک‌های نظامی صورت نخواهد گرفت. با این وجود از دو سال پیش کمک‌های نظامی هند به افغانستان افزایش پیدا کرده و همزمان رابطه هند با ایران هم بهبود یافته و دهلی نو به دنبال وصل کردن چابهار به آسیای مرکزی از طریق افغانستان است. کمک‌های هند به افغانستان تاکنون حدود ٢ میلیارد دلار بوده و پس از امریکا و اتحادیه اروپا، هند سومین کشوری است که به افغانستان کمک‌های ساختاری کرده است.

این کمک‌های نظامی انتقال تجهیزات است یا اعزام نیروی نظامی؟

اعزام نیروی نظامی بسیار اندک است و بیشتر کمک‌ها بر تقویت و تعلیم نیروهای افغانی و ارسال تجهیزات متمرکز است. کمک‌های ایران به افغانستان حدود یک میلیارد دلار اعلام شده که ٧٠٠ میلیون دلار آن تاکنون پرداخت شده است. ایران در حال تقویت قدرت نرم خود در افغانستان است. پاکستان در سال ٢٠٠٢ وعده داده بود که ٢٨٠ میلیون دلار به افغانستان کمک خواهد کرد اما این کشور ظرفیت پرداخت این کمک مالی به افغانستان را ندارد و احتمالا تا امروز رقمی بیش از ٢٠ یا ٣٠ میلیون دلار را به افغانستان نداده است. در طرف مقابل هند می‌تواند ٢ میلیارد دلار به افغانستان کمک کند و همزمان بر حجم فعالیت‌های اقتصادی خود در این کشور هم بیفزاید. ایران هم در همین مسیر گام برمی‌دارد و البته ایران متوجه حمایت عربستان سعودی از پاکستان است. همه می‌دانند که معاهده استراتژیک نانوشته و غیر رسمی میان عربستان و پاکستان وجود دارد. تنها برگ برنده پاکستان در افغانستان، طالبان است. حجم کمک‌های عربستان سعودی به پاکستان بسیار بالا است. پادشاه امروز عربستان در سال ٢٠١٤ و در دوره ولیعهدی به پاکستان رفت و کمک‌های مالی بسیاری به اسلام‌آباد کرد. در همان زمان رسانه‌های پاکستانی نوشتند که شاید بخشی از این کمک‌های عربستان به پاکستان صرف خرید اسلحه برای جبهه النصره در سوریه شود یا اگر روزی ایران بمب هسته‌ای تولید کرد پاکستان بتواند عربستان سعودی را تجهیز کند. از سوی دیگر ایران به دنبال حفظ رابطه همسایگی خود با پاکستان است. حقیقت این است که معضل‌های افغانستان با معضل‌های منطقه‌ای گره خورده است. مشکلات میان پاکستان و هندوستان از یک سو و ایران و عربستان از سوی دیگر در افغانستان به هم رسیده است.

اخیرا خبرهایی منتشر شده مبنی بر اینکه پاکستان، چین و روسیه رایزنی‌های سه جانبه‌ای درباره امنیت افغانستان داشته‌اند اما حکومت افغانستان به این جلسات دعوت نشده است. انتقادهای کابل به این روند منجر به کوتاه آمدن روسیه شد و مسکو اعلام کرده است که در دورهای آتی رایزنی‌ها دولت افغانستان هم حضور خواهد داشت. البته عدم حضور ایران و امریکا در این نشست‌ها قابل توجه است.

تا چه اندازه حضور روسیه در افغانستان جدی است؟ فرصت‌ها و تهدیدهای این حضور چیست؟

در افغانستان نگاه مثبتی به روسیه در میان افکار عمومی وجود ندارد. نخستین هدف ولادیمیر پوتین حفظ نفوذی است که روسیه در آسیای مرکزی (تاجیکستان، ازبکستان، قزاقستان و. .) دارد. روسیه تعدادی از سربازان خود را در مرزهای تاجیکستان و افغانستان مستقر کرده است تا تنش‌های موجود در افغانستان به تاجیکستان سرایت پیدا نکند. از سوی دیگر مسکو کمک‌های مالی بسیاری به دولت تاجیکستان کرده تا پایه‌های دولت رحمان اف متزلزل نشود. رییس‌جمهور تاجیکستان قانون اساسی را تغییر داد تا رییس‌جمهور مادام‌العمر باقی بماند و در اصلاحیه‌ای دیگر سن قانونی رییس‌جمهور را کاهش داد تا پسر وی در صورت نیاز بتواند بر جای پدر در راس قدرت بنشیند. یکی از مشکلات منطقه ما به شکل عمومی این است که حاکمان در راس حاضر به واگذاری قدرت پس از یک دوره نیستند. این مشکل بزرگ تنها در افغانستان و پاکستان مصداق ندارد بلکه در منطقه امری عمومی است. حتی در برخی کشورها که سیستم جمهوری وجود دارد باز هم وقتی پدر از دنیا می‌رود پسر وی به قدرت می‌رسد. این در حالی است که در امریکا با تمام انتقادهایی که می‌توان به این کشور داشت سیستم انتقال قدرت و دست به دست شدن آن وجود دارد. این بدان معنا نیست که روسای جمهور امریکا خوب یا مطلوب هستند اما روند انتقال قدرت در این کشور وجود دارد. روسیه اخیرا اعلام کرده که ما حاضر به تماس گرفتن با طالبان هستیم. پوتین می‌داند که حکومت فعلی در افغانستان از قدرت کافی برخوردار نیست و همزمان امریکا به اندازه‌ای که باید در افغانستان موفق می‌شد، توفیق‌هایی به دست نیاورده است. بنابراین راه برای روسیه باز شده است تا همراه پاکستان و چین مذاکراتی را آغاز کند و راهی برای برقراری امنیت در افغانستان بیابد.

بدون کمک و حضور امریکا تامین آرامش نسبی در افغانستان ممکن است؟

احتمال آن وجود دارد. همان‌گونه که سیاست امریکا در سوریه ناکام ماند و راه برای مانور دادن ولادیمیر پوتین باز شد در افغانستان هم‌چنین احتمال یا پتانسیلی وجود دارد. البته فاکتور تعیین‌کننده دیگر روی کار آمدن دونالد ترامپ در امریکا و نامشخص بودن رابطه دولت وی با کرملین است. تا پیش از ترامپ، هدف پوتین در افغانستان استفاده از ناکامی‌های امریکا به نفع خویش بوده است. این سیاستی است که روسیه در سوریه و تا حدودی در اروپای شرقی هم پیاده کرد. پوتین در بازی‌های سیاسی خود بسیار موفق بوده و ارتش روسیه را به اندازه‌ای مقتدر کرده است که می‌تواند به مدد آن دخالت‌های نظامی در برخی مناطق را پیش ببرد. این در حالی است که وضعیت اقتصادی روسیه نابسامان است. در حال حاضر سوریه به ویرانه‌ای بدل شده است: نیمی از مردم این کشور آواره شده‌اند، شهرهای این کشور تخریب شده‌اند، اگر اسد موفق شود و با کمک دوستان خود تسلط کامل بر سرتاسر سوریه را به دست آورد سوال بعدی این است که چه کسی سوریه را آباد خواهد کرد؟ بازسازی سوریه به میلیارد‌ها دلار پول نیاز دارد و روسیه چنین توانایی مالی ندارد. ایران هم توان پرداخت این رقم را ندارد. مساله دیگر این است که یک تا دو نسل در سوریه از بین رفته‌اند و این تبعات دراز مدتی برای سوریه دارد. باید اعتراف کنیم که جنگنده‌ها می‌توانند سرزمینی را ویران کنند اما به سختی می‌توان نتیجه به دست آمده از این ویرانی را پیروزی خواند.

تا چه اندازه روسیه را شریک یا همراه قابل اطمینانی برای ایران می‌دانید؟

سیاست خارجی که امام خمینی برای ایران تعریف کرده بودند بر اساس نه شرقی و نه غربی بلکه اسلامی بود. برخی از تحلیلگران اعتقاد دارند که این احتمال وجود دارد که پوتین در مقطعی دست از حمایت از ایران بردارد. تاریخ رابطه میان ایران و روسیه بی‌فراز و نشیب نبوده است. شوروی در اوایل قرن نوزدهم بخش‌هایی از آذربایجان را از ایران گرفت. پس از آن روس‌ها در اواخر دهه ١٩٢٠ بخش‌هایی از ایران را تصرف کردند و در جنگ جهانی دوم هم ایران را اشغال کردند. تاریخچه روابط دو کشور نشان می‌دهد که ایران نمی‌تواند چندان به روسیه اعتماد داشته باشد. در حال حاضر همکاری میان ایران و روسیه در سوریه نیز قابل توجه است اما از نظر استراتژیک معنای چندانی ندارد. از سوی دیگر هر اندازه که ایران با روسیه در منطقه همکاری کند رابطه این کشور با جهان عرب گل‌آلود می‌شود. وزیر امور خارجه ایران در داووس اعلام کرد که تهران حاضر به گفت‌وگو با ریاض و حل مسائل است اما کشورهایی چون عربستان به ایران اعتماد ندارند و تهران هم به آنها اعتماد ندارد.

تا چه اندازه سیاست‌های ترامپ در قبال روسیه برای ایران تهدید است؟

ریاست‌جمهوری ترامپ فاکتور جدیدی است که می‌تواند بسیاری از معادله‌ها را تغییر دهد. وی اخیرا اعلام کرد که سیاست وی مبارزه با اسلام تند و رادیکال است. سوال اینجاست که مقصود وی از اسلام تند و رادیکال چیست؟ آیا منظور وی داعش است یا گروه‌های مبارز در لبنان و عراق را هم شامل می‌شود؟ این موضع‌گیری ترامپ باعث می‌شود تا تفاهم و تعاونی میان کشورهای اسلامی شکل بگیرد. اکنون باید دید که ترامپ تا چه اندازه حرف‌های زده‌شده را عملی می‌کند. با اینهمه انگیزه‌هایی که سخنان و موضع‌گیری‌های وی در منطقه ایجاد می‌کند می‌تواند کشورهای اسلامی را با هم متحد کند. به خصوص سیاست‌های وی در برابر روسیه، سخن گفتن از انتقال پایتخت از تل آویو به بیت‌المقدس و مسائلی از این دست می‌تواند انگیزه‌های بسیاری نه فقط برای فلسطینی‌ها که برای ایران و منطقه به صورت عمومی خلق کند. تا زمانی که سیاست‌های ترامپ روشن شود شاید بتوان به تفاهمی میان کشورهای اسلامی در منطقه امیدوار بود. در غیراین‌صورت همه بازنده خواهند بود.

اولویت‌های ترامپ در منطقه خاورمیانه چیست؟ آیا این سیاست‌ها با آنچه اوباما در ٨ سال پیاده کرد در تناقض کامل خواهد بود؟

بسیاری از سیاست‌هایی که وی در این منطقه پیش می‌گیرد بر ضد سیاست‌های اوباما خواهد بود. اوباما مخالف داعش یا گروه‌هایی مانند النصره بود هرچند که برخی از این گروه‌ها توسط عربستان سعودی و قطر تامین و تجهیز می‌شدند. ترامپ تاکنون ٥ نکته در مورد خاورمیانه گفته است: نخست آنکه دولت وی علاقه‌ای به ملت‌سازی ندارد. این مساله را در سخنرانی مراسم تحلیف نیز تکرار کرد. اگر چنین سخنانی به سیاست اجرایی بدل شود برای افغانستان بسیار نامناسب خواهد بود. حکومت افغانستان با همین استقرار اندکی که فعلا از آن برخوردار است وابسته به کمک‌های امریکاست. امریکا ارتش و نیروهای امنیتی افغانستان را تجهیز می‌کند و اینکه طالبان تاکنون نتوانسته کابل را تصاحب کند یا در شهرهای بزرگ خودی نشان بدهد به دلیل کمک‌های امریکا بوده است. عمده هزینه‌های نظامی سالانه افغانستان از امریکا تامین می‌شود و ٩٠ درصد بودجه حکومت افغانستان نیز از خارج از این کشور تامین می‌شود. افغانستان منبع درآمد داخلی ندارد. اگر ترامپ عدم تمایل به ملت‌سازی را به سیاست عملی بدل کند کمک‌های امریکا به افغانستان هم کاهش پیدا می‌کند. در چنین شرایطی وضعیت افغانستان هم وخیم‌تر از امروز می‌شود.

در مورد عراق نیز ما شاهد وخیم‌تر شدن اوضاع خواهیم بود.

بله اما در مورد عراق، مسوولیت‌های ایران در این کشور افزایش پیدا می‌کند. ایران هم مشکلات اقتصادی داخلی خود را دارد و نمی‌تواند تامین اعتبار برای عراقی‌ها کند. دومین حرفی که ترامپ در مورد خاورمیانه زده این است که ما به دنبال از میان بردن توافق هسته‌ای با ایران یا دوباره مذاکره کردن درباره آن هستیم. این همان درخواست بنیامین نتانیاهو از وی است البته این امر تقریبا غیرممکن است چرا که برجام یک توافق بین‌المللی است و بقیه اعضای آن بر حفظ این توافق تاکید دارند. کار دیگری که ترامپ می‌تواند برای سنگ اندازی در مسیر برجام انجام دهد، تشدید تحریم‌های غیرهسته‌ای علیه ایران است که این مساله می‌تواند بر محبوبیت حسن روحانی تاثیر بگذارد. هراندازه که امریکا علیه ایران تند شود موضع گروه‌های مخالف اصلاح‌طلب‌ها علیه روحانی نیز تندتر می‌شود. این در حالی است که رهبری نیز در ایران بارها تاکید کرده‌اند که من از توافق هسته‌ای حمایت می‌کنم اما امریکا قابل اطمینان نیست. به همان ترتیب که امریکایی‌ها و اروپایی‌ها به اقدام‌های اصلاح‌طلبانه سیدمحمد خاتمی جواب مثبت ندادند در مورد آقای روحانی نیز این مساله تکرار خواهد شد.

سومین نکته این است که ترامپ تاکید کرده کشورهایی در منطقه که امریکا هزینه تامین امنیت آنها را به نوعی پرداخت می‌کند باید این هزینه را شخصا متحمل شوند. کشورهایی مانند عربستان و کویت و دیگر اعضای شورای همکاری خلیج فارس همواره هزینه‌های تامین امنیت خود را پرداخت کرده‌اند. در جنگ کویت تمام مصارف جنگ ٥٧ میلیارد دلار بود که بخش اعظمی از آن را کشورهای عربی پرداخت کرده‌اند و در نهایت امریکا ٧ میلیارد دلار سود کرد. این نخستین بار در تاریخ بود که کشور آغاز‌کننده جنگ از این جنگ سود اقتصادی هم کرد. امریکایی‌ها همواره هزینه‌های خود را از کشورهای منطقه دریافت می‌کنند و علاوه بر این تسلیحات خود را نیز به این کشورها می‌فروشند. بنابراین این اظهارنظر ترامپ پایه اساسی ندارد. موضوع چهارم به مساله تعمیق رابطه امریکا با اسراییل در دوره دونالد ترامپ بازمی‌گردد. وی تاکید کرده که سفارت امریکا را از تل آویو به بیت المقدس منتقل می‌کنم. ترامپ با این کار، بیت المقدس را به شکل رسمی به عنوان پایتخت اسراییل شناسایی می‌کند. اقدامی که هیچگاه در گذشته انجام نشده است اما من فکر می‌کنم که وی احتمالا این کار را انجام می‌دهد. فلسطینی‌ها توان مبارزه با این مساله را ندارند و جهان عرب هم غرق در مشکلات اقتصادی و سیاسی خود است. در چنین شرایطی بزرگ‌ترین بازنده این میدان فلسطینی‌ها خواهند بود و امیدها به راهکار تشکیل دو کشور مستقل هم از میان می‌رود هرچند که به نظر می‌رسد این راهکار در حال حاضر هم دیگر وجود خارجی ندارد. این خطر بزرگی نه فقط برای فلسطینی‌ها است که تهدید قابل توجهی برای اعراب نیز است. مساله پنجم هم اصرار ترامپ برای دوستی نزدیک با ولادیمیر پوتین است. این نزدیکی و دوستی به مصلحت منافع منطقه‌ای امریکا نیست.

دوستی با روسیه نمی‌تواند تا حدودی توافق هسته‌ای با ایران را نجات دهد؟

حقیقت این است که این ٥ موضوع که به آنها اشاره کردم با هم تناقض دارند چرا که ترامپ از یک سو می‌گوید به دنبال از میان بردن توافق هسته‌ای میان ایران و ١+٥ هستم و از سوی دیگر می‌گوید که دوستی با روسیه را دنبال می‌کند و این در حالی است که مسکو و تهران رابطه بسیار حسنه‌ای با هم دارند. اکنون سوال اینجا است که روسیه چه مسیری را در برابر ایران و امریکا طی خواهد کرد: آیا میان این دو به نوعی میانجیگری خواهد کرد و ترامپ از خشم خود در برابر ایران می‌کاهد یا اینکه روسیه دست به انتخاب سیاسی می‌زند و ایران را رها می‌کند؟ اگر ترامپ به پوتین وعده رفع تحریم‌های اقتصادی و به رسمیت شناختن کریمه به عنوان بخشی از روسیه را بدهد و دست این کشور را در اوکراین و منطقه بالتیک باز بگذارد، احتمالا روسیه جانب ایران را رها خواهد کرد. برای پوتین دستیابی به چنین نفوذ و موفقیت‌هایی در اروپای شرقی بسیار مهم‌تر از ایران است.

نزدیکی ایران و اروپا در چنین شرایطی تا چه اندازه ممکن و به سود است؟

احتمال این نزدیکی وجود دارد. هم پوتین می‌تواند میان رابطه با ترامپ و حمایت از ایران انتخاب کند و هم ایران می‌تواند دست به انتخاب بزند چرا که منافع منطقه‌ای و بین‌المللی ایران در چنین شرایطی به اروپای غربی نزدیک خواهد شد.

ایران و اروپا به تنهایی می‌توانند توافق هسته‌ای را حفظ کنند؟

بله. در صورت تشدید تحریم‌های غیرهسته‌ای، در شرایطی که ایران روابط خود را با اروپا بهبود بخشیده باشد می‌تواند تا اندازه‌ای تحریم‌های وضع شده را دور بزند.

نگرانی اروپایی‌ها از ترامپ تا چه اندازه در تغییر سیاست‌های آنها تاثیرگذار است؟

ترامپ تاکنون چنداظهارنظر متفاوت در مورد کشورهای اروپایی داشته است. نخست آنکه از خارج شدن بریتانیا از بازار کشورهای مشترک ابراز خرسندی کرده است و دیگران را نیز به این خروج تشویق می‌کند. این همان سیاستی است که پوتین نیز دنبال می‌کند. پوتین نیز به دنبال از میان رفتن بازار مشترک اروپا است. تفرقه میان اروپایی‌ها به سود روسیه است. در این مرحله پیش‌بینی کارهای ترامپ آسان نیست اما وزیر امور خارجه آلمان به صراحت نگرانی خود را از حضور ترامپ در کاخ سفید و سیاست‌های وی اعلام کرده است. ترامپ همچنین اعلام کرده که ناتو توانایی تاثیرگذاری خود را از دست داده و باید از میان برداشته شود اما هیچ طرح جایگزینی هم برای ناتو ندارد. وی تاکید می‌کند که اروپا باید هزینه مالی و نظامی تامین امنیت خود را پرداخت کند و نیازی به حضور سربازان امریکایی در کشورهای اروپایی نیست. این موضع‌گیری منجر به افزایش بودجه‌های نظامی کشورهای اروپایی مانند آلمان و فرانسه خواهد شد.

اروپا از عهده تامین امنیت مستقل خود از امریکا برمی‌آید؟

تا اندازه قابل توجهی از عهده این امر برمی‌آید. ابزار و درآمد این کار را دارند.

اراده سیاسی لازم برای این کار را چطور؟

اگر پوتین و ترامپ با هم متحد شوند، اراده سیاسی کشورهای اروپایی هم افزایش پیدا می‌کند. آلمان یکی از نیروهای اقتصادی بسیار مهم در اروپا است اما مصارف نظامی این کشور اندک است و اگر مجبور به افزایش بودجه نظامی خود شوند از عهده تامین امنیت خود برخواهند آمد. همزمان اگر رفاقت میان ترامپ و پوتین افزایش پیدا کند منافع ملی ایران و اروپای غربی به هم نزدیک می‌شود. اینکه ایران چنین سیاستی را دنبال کند یا خیر مشخص نیست اما ایران می‌تواند بر حجم صادرات انرژی خود به اروپا بیفزاید و این در حالی است که فعلا بخش اعظمی از انرژی اروپا را روسیه تامین می‌کند. ایران سومین منبع نفت در اوپک است و می‌تواند از این توانایی خود استفاده کند. در حال حاضر اوضاع بسیار مبهم است و باید منتظر ماند. از سوی دیگر ترامپ و نامزدهای وی برای پست‌های حساس اظهارنظرهای ضد و نقیض بسیاری دارند. وزیر دفاع وی خواهان حمایت از ناتو است و می‌گوید که امریکا به روسیه شک دارد. اینکه تا چه اندازه ترامپ اعضای کابینه خود را تحت کنترل می‌گیرد و بر کنگره و نیروهای امنیتی امریکا مسلط خواهد شد به گذشت زمان نیاز دارد.

اولویت ترامپ مبارزه با داعش اعلام شده است. آیا داعش را رو به شکست می‌دانید؟

از یک جهت می‌توان گفت که داعش رو به شکست است. من فکر نمی‌کنم داعش بتواند کنترل دایمی خود را بر موصل یا رقه حفظ کند. همیشه این احتمال وجود دارد که داعش به القاعده دیگری بدل شود. داعش شاخه‌های خود را در لیبی و کشورهای آفریقایی باز کرده است و ما شاهد فعالیت گروه‌هایی مانند بوکرحرام و الشباب در این مناطق هستیم و همزمان بخش‌هایی از طالبان نیز به داعش پیوسته‌اند. بوش هم یک روز گفت که ما برای نابودی القاعده می‌رویم و تا به امروز نتوانسته‌اند چنین کاری انجام بدهند. در مورد طالبان نیز شعارهایی می‌دادند که از عهده آن برنیامدند. شاید شکست داعش از منظر نظامی ممکن باشد اما از منظر ایدئولوژی شکست دادن داعش ممکن نیست و از بین بردن نفوذ آنها بر مناطق مختلف ساده نیست. ترامپ می‌گوید من تمام گروه‌های تند اسلامی را از میان می‌برم و این مساله زنگ خطرها در ترکیه را به صدا درآورده است. ترامپ خواهان کمک به کردها است و حتی امکان دارد که وی روزی دولت کردستان در شمال عراق را هم به رسمیت بشناسد. اسراییل نیز از مدت‌ها پیش از این مساله اعلام حمایت کرده بود. در چنین شرایطی پوتین و اردوغان هم تلاش می‌کنند به هم نزدیک شوند. اردوغان از یک سو خواهان نزدیکی ترامپ و پوتین و فرصت‌سازی از این مساله به نفع ترکیه است و از سوی دیگر، نگران حمایت‌های ترامپ از کردها و همچنین عدم مشخص بودن گروه‌های تند اسلامی از منظر ترامپ است.

خطر داعش در افغانستان تا چه اندازه جدی است؟

به اندازه‌ای است که امریکایی‌ها را وادار به تداوم کمک‌ها به افغانستان تا به امروز کرده است. اوباما برای مهار این خطر به کمک‌های خود به افغانستان ادامه داد اما سیاست ترامپ در قبال این مساله مشخص نیست. وزیر دفاع ترامپ پیش از این اعلام کرده بود که ما بسترهای مهیا شده برای فعالیت‌های نیروهای تند افراطی اسلامی مانند داعش را از میان برمی‌داریم و این بسترها در حال حاضر در افغانستان و پاکستان وجود دارد. سوال اینجاست که آیا امریکایی‌ها علیه پاکستان وارد عملیات نظامی خواهند شد یا خیر؟ داعش در شرق افغانستان و استان ننگرهار نفوذهایی پیدا کرده است و همزمان در شمال این کشور هم فعالیت‌هایی می‌کند. البته یک بحران داخلی در افغانستان وجود دارد و آن هم مشکل تفرقه میان گروه‌های مختلف افغانستانی است. نه فقط اشرف غنی و عبدالله با هم اختلاف دارند یا پشتون‌ها و تاجیک‌ها یا غیره با هم سر ناسازگاری پیدا کرده‌اند یا اختلاف‌های بین شیعه و سنی بسیار پررنگ شده است بلکه این اختلاف‌ها بسیار بسط و گسترش پیدا کرده و چهره‌های بسیاری در داخل افغانستان از این مساله به نفع خود استفاده کرده‌اند. اختلاف‌های داخلی در افغانستان بیداد می‌کند. اکنون تصور کنید که در افغانستان طالبان وجود خارجی ندارند، آیا این گروه‌هایی که در داخل افغانستان هستند، می‌توانند با هم متحد شوند و اختلاف‌ها را کنار بگذارند؟ این سوال مهم است که همچنان بی‌پاسخ است.

دلیل عدم شکل‌گیری این اتحاد و انسجام چیست؟

هر رهبری که در افغانستان به روی کار آمده است تلاش کرده از تفرقه‌های اجتماعی و مذهبی سوءاستفاده کند تا منافع سیاسی خود را تامین کند. این مساله از زمان کمونیست‌ها شروع شد و در آن زمان شوروی آن را در افغانستان تعقیب و تقویت کرد. امریکایی‌ها در افغانستان با ناآگاهی بسیاری وارد شدند، آنها نه مسائل داخلی افغانستان، را درک می‌کردند و نه متوجه معضل‌های منطقه‌ای بودند. امریکایی‌ها تصور می‌کردند با حضور در افغانستان طالبان و القاعده را از میان برمی‌دارند و سپس همه‌چیز حل و فصل می‌شود. رابرت گیتس در خاطرات خود که در سال ٢٠١٤ منتشر شد، می‌نویسد: ما با چشمان بسته وارد افغانستان شدیم و متوجه پیچیدگی‌های مسائل این کشور نبودیم. امریکایی‌ها با چشمان بسته به عراق هم رفتند و با چشمان بسته هم از عراق خارج شدند. همین مساله در مورد افغانستان هم مصداق داشت. امریکایی‌ها بعدها متوجه شدند که مشکل افغانستان تنها طالبان یا القاعده نیست بلکه رهبران متفاوت در این کشور هم نمی‌توانند با هم کنار بیایند. اتحاد ملی در افغانستان یک حلقه مفقوده است و همسایگان افغانستان هم به دنبال ثبات در افغانستان نقش‌آفرینی این کشور در مسائل منطقه‌ای نیستند.

چرا نه بوش و نه اوباما بر حجم فشارها بر پاکستان برای سلب حمایت از طالبان نیفزودند؟

اگر به پاکستان فشار بیاورند این کشور به چین نزدیک خواهد شد. پاکستان رابطه استراتژیکی با چین دارد.

اگر به چین نزدیک شود ولی دست از حمایت از طالبان بردارد به نفع امریکا در افغانستان نیست؟

بله بی‌شک به نفع است اما همزمان ترامپ موضع‌گیری‌هایی داشته است که نشان از حسن رابطه چین با امریکا در دوره وی ندارد. رفتارهای ترامپ همه ضد و نقیض است و هیچ کس نمی‌داند که هسته اصلی سیاست‌های وی چیست؟ آیا ترامپ از دموکراسی در هند حمایت می‌کند؟ اگر از هند حمایت کند و با چین سرسختانه برخورد کند، این سیاست عواقب منطقه‌ای خود را خواهد داشت. اگر چنین کاری نکند باز هم تبعات دیگری خواهد داشت. امریکا می‌تواند مانع از کمک‌های پاکستان به طالبان شود.

چرا اوباما مانع نشد؟

برای او دو مساله مهم بود. نخست آنکه اوضاع داخلی پاکستان بسیار متزلزل است و اوباما فکر می‌کرد اگر به پاکستان فشارهای بیشتری وارد کند حکومت مرکزی در این کشور تضعیف می‌شود و اسلحه‌های هسته‌ای پاکستان در دست تروریست‌ها قرار می‌گیرد. پاکستانی‌ها همواره تهدید کرده‌اند و هربار اوباما فشارهایی به آنها وارد کرد دستگاه‌های استخباراتی و ارتش پاکستان به وی هشدار داده‌اند که آیا به عواقب این فشارها آگاهی داری؟ این نیروی ارتش و ‌ای‌اس‌ای است که تاکنون پاکستان را در همین اندازه هم منسجم نگاه داشته است. در پاکستان ٥ گروه متفاوت وجود دارد و این بخش‌ها میان خود شراکت زبانی و فرهنگی چندانی ندارند و دین اسلام هم نتوانسته است آنها را با هم متحد کند. دومین عامل بازدازنده اوباما این بود که اگر پاکستان دچار بحران‌های داخلی شدید شود امریکا چگونه می‌تواند آن را مدیریت کند؟ امریکایی‌ها و هندی‌ها از محل اختفای تسلیحات هسته‌ای پاکستان آگاهی نداشته و استراتژی مشخصی در برابر این مساله ندارند. از سوی دیگر نیروهای ارتش و امنیتی پاکستان بسیار هوشمندانه رفتار می‌کنند و تسلیحات هسته‌ای خود را در سرتاسر پاکستان پخش کرده‌اند. امریکا نیز آگاهی از مکان این تسلیحات اتمی ندارد. این مساله ابزار فشار ارتش پاکستان به امریکا است و متاسفانه ابزار دایمی نیز هست.

 

نظر شما