صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

شوالیه های خیالی

۱۳۹۶/۰۱/۲۰ - ۱۲:۴۷:۵۹
کد خبر: ۵۴۲۱۳۹
" دُن کیشوت" اثر معروف میکل سروانتس را خوانده اید. نویسندگان صاحب نام بسیاری در جهان و در قرون متمادی لب به تحسین آن گشوده اند. گابریل گارسیا مارکز یکی از آنهاست.

داستان توهمات یک نجیب زادۀ معمولی را حکایت می کند که تحت تاثیر قصه هایی از دلاوریها به یکباره، خود را در قامت شوالیه می بیند.سوار بر اسب بارکش خود که آنرا توسن تیزرو می پندارد سفر پر ماجرای خود را آغاز می کند و قصد جنگ با شرّ دارد.آسیابهای بادی طول مسیر  را هیولا می بیند و بازار و بناهای معمولی را برج و باروی دشمن می پندارد.کلاه خودی هم بر سر  دارد که به مقوایی آنرا ترمیم کرده است.محیط پیرامونش سوژه ی خوبی یافته اند و با دانستن  روحیات قهرمان، با وی همراهند تا تنوع و  تفننی در روح و روان خودشان حاصل آید  ...

  بالغ بر دوسال است که دلاورانی در فضای مجازی و حقیقی ،همه ی کار و زندگی خود رها ساخته اند و مدام بر طبل رقابت زود هنگام می کوبند که هنگامه ای عظیم به خرداد 96 در راهست. گرهی ازچند و چون رقبای خیالی خود، نبوده است که نگشوده باشند و خبری نبوده است که از حول و حوش زندگانی آنان به تارج نرفته باشد.طوری که یکسالیست که بساط بی بی سی و ...هم از این اخبار خیالی ،جور گشته است. اتاقهای فکری  هم که  باید مجهز به ابزار تئوریک و دور اندیشی سیاسی باشند،نیز اسیر این خیالات ارزان و پولیتیک روزمره گشته اند وبه سان تیمی که هنوز رقیب آن به زمین نیامده است، وارد بازی شده اند ،چه هوراها و تشویقهایی که  از هوادران خود دریافت نکرده اند و چه حنجره هایی که در این وادی پاره نگشته است.

گاهی آدمی به لحاظ قرابتی که با یک فکر و سلیقه ای دارد چنان در تنگنای گفتن و نگفتن نکته ای می ماند که از ذکر و تشریح آن در خلوت خود نیز پرهیز دارد چه رسد به اینکه قلمی بدست گیرد یا به لُکنتی آنرا با کسی در میان گذارد .

نشان به آن نشان که یکسال پیش بود:

نگارنده ی این سطور به دعوت مقام عالی استان و از برای پذیرش امری در دفتر او حضور داشت که ضمن تشکر به هر دلیلی از پذیرش آن معذور بود. باری به رسم معمول و  متعارف گفتگوی دوجانبه و دوستانه، از گذشته و حال و آینده سخنهایی به میان آمد و همزمانی سفرهای استانی شخصی که بطور زود هنگام،زین و یراق تبلیغاتی به تن کرده بود ،سخن را به آن وادی نیز کشاند.با توضیحاتی که دلایلی متکی بر قواعد رفتارگرایانه داشت به عرض ایشان رسید که او نخواهد آمد.انصافا نگاهی تامل انگیز بر آن دلایل داشت.نشان آنرا بعدها  دیدم که توقفی مبارک و میمون در جدال تند و قلمی دو صاحب نام آن عرصه در استان حاصل آمد که با صرف انرژی طاقت فرسا در صفحاتی از نشریات مختلف محلی حسابی از شرمندگی هم بدر می آمدند..

به هر تقدیر و به مصداق اینکه گاهی کودکی نادان،به غلط بر هدف زند تیری.آن پیش بینی درست بود.چند ماهی نگذشته بود که بار غمی که به زعم برخی،خاطره هایی را خسته کرده بود،عیسی دمی خدا بفرستاد و بر گرفت.‌

پیام روشن بود:

«انتخابات دو قطبی نخواهد بود »

صریح ،قاطع و محکم .

به همان گونه ای که رویۀ آن فصل الخطاب است.

چندی ،بهت و حیرت،فضای رسانه ها را در بر گرفت و آب سردی بر همۀ  گمانه زنی ها ریخته شد.گویی در این مدت، سر بی صاحب می تراشیده اند، و بار بی مقصد می برده اند.

 «ای کاش می آمد، می آمد چه می شد ؟می آمد رایی بالا داشت ،می آمد هم رایی نداشت ،نه بابا همان بهتر که نیامد و...»

اما باز روز از نو و روزی از نو.گویی آرامشی در دستور کار قرار نبود و دستپاچگی غوغا می کرد.

بار دیگر هر شخص و شخصیتی که عزم دیار و دیداری کرد، انتخاباتی تلقی شد و آنچه داشت و نداشت در تیر رس تجزیه و تحلیلها قرار گرفت.کسی نگفت که عزیزان،

در حالیکه هنوز سال و ماهی طولانی بر آن هنگامه باقیست و رقیب و رقبای آن عرصه هم  مشخص نیست و از طرفی فضای انتخابات، پیام روشنی دریافت کرده است و اگر جنسی در صحنه نیست احتمالا مشابهش هم نخواهد بود و رقابت با رقباییست که هنوز پرده ز رُخ بر نگرفته اند و ...آخر، اینهمه آشفته حالی و اینهمه نازک خیالی از چه دارید؟!

 آخر چرا به جای بررسی و  رسیدگی به امور مهمی که هر لحظه و ثانیه اش عمری از این هشتاد میلیون منتظر خدمت از تشنگان خدمت را سپری می کند ،همه ی انرژی و وقت خود را صرف کوبیدن مواضعی می کنید که آمدن و نیامدنش به دایره ی رقابت، در عالم احتمالات و ممکنات است؟! چرا اینهمه خود را با همه بد می کنید؟  و توجه نمی کنید که هنوز، مرغ در بالاست و زیر آن سایه اش، می دود بر خاک، پرّان،سایه وَش .

ابلهی صیاد آن سایه شود

می دود،چندانکه بی مایه شود

بی خبر،کان عکسِ آن مرغ هواست

بی خبر که اصلِ آن سایه کجاست ؟

تیر اندازد به سوی سایه، او

ترکشش خالی شود از جستجو

ترکش عُمرش ،تهی شد،عُمر رفت

از دویدن در شکار سایه ،تَفت ...

دکتر مالک رضایی

 

نظر شما