به گزارش گروه انتظامی و حوادث خبرگزاری برنا، این اعتراف پسر جوانی است که سه سال قبل مردی را با ادعای رابطه پنهانی با خواهرش به قتل رسانده است. متهم روز گذشته پای میز محاکمه قرار گرفت. پانزدهم اسفندماه سال 93، مردی به نام بهزاد خودش را به کلانتری زیباشهر رساند و پلیس را از ماجرای یک قتل باخبر کرد. او گفت لحظاتی قبل با دوستم که پسری 28 ساله به نام کیوان بود، درگیر شدم و او را کشتم. متهم 29 ساله توضیح داد: پنج سال با مقتول دوست بودم و با هم رفت و آمد خانوادگی داشتیم. سه سال قبل او مخفیانه شماره همراه خواهرم را از گوشیام برداشت و با او تماس گرفت.
وقتی متوجه موضوع شدم، بارها با او صحبت کردم و گفتم: مینا متأهل است و صاحب دو فرزند، نباید مزاحم او شوی و زندگیاش را به هم بزنی. این صحبتها فایدهای نداشت و مینا هم خام حرفهای او شده بود. این موضوع مرا خیلی کلافه و نگران کرده بود تا اینکه شب گذشته با ماشین پدرم جلوی در منزل آنها رفتم. وارد پارکینگ ساختمان که شدم، کیوان و چندنفر از دوستانش به من حمله کردند. من قصد فرار داشتم که کیوان سد راهم شد. آنجا بود که از موقعیت استفاده کردم و به خاطر کینهای که از او داشتم با چاقو چند ضربه به او زدم. بعد از تأیید خبر، بهزاد به اتهام قتل عمد بازداشت و روانه زندان شد. پرونده با کامل شدن تحقیقات به شعبه هفتم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد و متهم روز گذشته پای میز محاکمه ایستاد. بعد از اعلام رسمیت جلسه اولیایدم در جایگاه حاضر شدند و پدر مقتول اعلام گذشت کرد، اما مادر مقتول درخواست قصاص داشت.
سپس متهم در جایگاه حاضر شد و به جرمش اعتراف کرد. او گفت: در آن سالها خیلی تلاش کردم تا کیوان را از ارتباطی که با هم داشتند، منصرف کنم، اما فایده نداشت. حتی یکبار مقتول را به گاراژ برادرم بردم و همراه برادرم او را تهدید کردیم تا دست از اشتباهش بردارد، اما باز هم بیفایده بود. متهم در خصوص قتل گفت: ساعت 11 شب بود که با خودروی 405 پدرم جلوی در خانه مقتول رفتم. نزدیک خانه آنها بودم که مقتول را دیدم. سوار ماشین شد. در ماشین دوباره حرف مینا پیش آمد و خواست ادامه صحبتها در خانه آنها باشد، به همین خاطر از من دعوت کرد به خانه آنها بروم. وقتی داخل پارکینگ رفتم، متوجه شدم چند نفر از دوستانش کمین کردهاند تا با من درگیر شوند.
خواستم فرارکنم که پایم به در حیاط گیر کرد و زمین خوردم. مقتول که نزدیک آمد با چاقو چند ضربه به پهلو و گردن او زدم و فرار کردم.
متهم در ادامه گفت: آن شب تا صبح در کوچهها هراسان پرسه میزدم و نمیتوانستم به خانه برگردم. قصد داشتم به شهر دیگری فرار کنم، اما عذاب وجدان اجازه نداد و با خودم فکر کردم اگر فرار کنم، خانوادهام اسیر میشوند به همین دلیل منصرف شدم و خودم را معرفی کردم. او در آخرین دفاعش گفت: پشیمانم و از خدا میخواهم مرا ببخشد. همچنین از اولیایدم هم طلب بخشش دارم. پدر کیوان که بزرگی کرد و مرا بخشید، اما از مادرش میخواهم در حق من بزرگی کند. او خودش نیز معترض بود و مینا را بارها در منزلشان دیده بود. با من تماس میگرفت و میگفت از کارهای کیوان خسته شدهاست و طلب کمک میکرد. حالا با این اتفاق، من از او طلب کمک و بخشش دارم. در پایان هیئت قضایی برای صدور حکم وارد شور شد.