به گزارش برنا،همیشه برایم سوال بود که اگر «فرانسیس فورد کوپولا» نیم قرن پیش فیلم پدرخوانده را نمیساخت، شاید تصویری که ما الان از پدرخوانده داریم اینقدر روشن و همهفهم نبود. داستان فیلم درباره خانواده مافیایی کورلئونه است که در بین سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۵ اتفاق میافتد و آنقدر فیلم هنرمندانه به روایت نقش یک پدرخوانده در مناسبات و جامعه معاصر میپردازد که لازم نیست مخاطب از یک هوش و استعداد بالا برای شناخت پدرخوانده و مصائب هایش برخودار باشد یا نتواند همین دنیای درون فیلم را به شهری که در آن زندگی میکند، تعمیم دهد. اما در دنیایی خارج از محدوده لنز دوربین« فورد کوپولا» پدرخواندهها آنگونه نیستند و در ظاهر از آنها متفاوتند. همه جای دنیا برای خودش پدرخوانده و پدرخواندهها دارد و این محدود به لاس وگاس یا سیسیل نیست، اما همه مثل «آل کاپون» یا «یاکوزا» پلید نیستند. اثرگذاری آنها شاید در بعد تاریخ چنان دامنه وسیعی دارد که همه تصویر و ابهتی را که از دونت کرولئونه در ذهنمان نقش بسته را به راحتی محو کند.
بازخوانی تاریخ اگر با تمرکز بر روی پدرخواندهها باشد، نقش آنها را مشخص میکند. حکایت تاریخ تلخ است اما همان حقیقتی است که خیلیها از آن در فرار هستند. شاید پدرخواندههای ایرانی هیچ کدام عین پدرخوانده فورد کوپولا، کت و شلوار کبریتی و راه راه نمیپوشد و کلاه شاپوی مخملی بر سر نمیگذارد، اما هر چه هست پدرخواندههایی نه در همین پستوی تاریخ، بلکه در همسایگیمان و مجاروتمان هستند که نامشان اگر عیان هم تیتر پدرخوانده نداشته باشد؛ اما آنها پدرخواندههایی هستند که در سایه کارگردانی میکنند. پدرخوانده ها در تاریخ معاصر سیاسی از سیاست گرفته تا فرهنگ پدرخواندگی کردهاند. کمتر شهر و کمتر جریان و دیالتکتیکی را میتوان سراغ داشت که ردپایی از پدرخواندهها را نداشته باشد. پدرخواندهای که در پیچیدهترین حالت معادلات سیاسی و اجتماعی وارد میشود، ایفای نقش میکند و قدرت خودش را به رخ میکشد؛ اما آیا همه پدرخوانده چنین قدرتی را دارند؟ بازخوانی تاریخ روایت پدرخوانده را در دو بخش مجزا روایت میکند، پدرخواندههای قیم و پدرخواندههای پوشالی؛ و تاریخ تا دلتان بخواهد از مسیر پوشالی پر و مملو است. چرا که اینجا دیگر از فیلم و فیلمنامه فورد کوپولا خبری نیست که هر کجایش را آنگونه که دلش خواست سرهم بیاورد تا قهرمانسازی کند. اینجا فیلمنامه را جریانهای قدرت و آنهم بر اساس کشمش بر سر سه عنصر «قدرت، سیاست و سرمایه» به نفع خود رقم میزنند. اینجاست که ژست پدرخواندگی صرفا کفایت نمیکند و پدرخوانده را زمینگیر و افلیج میکند. گاهی هم پدرخواندگی برای پدرخوانده سودبخش نیست و همین تیتر، نقش اول را در زمین گیرکردنش ایفا میکند.
البته تعبیر و تفسیر پدرخوانده در ایران با معنی درهم آمیخته آن با تهبکاری و مافیا چندان مترادف نیست. در ادبیات ایرانی پدرخواندهها افرادی هستند که میخواهند دستی در قدرت داشته باشند؛ اما ردپایی از آنها مشخص نباشد. درست مثل افرادی که دوست دارند در مهرچینی های سیاسی اعمال سلیقه کنند، در دیالکتیت های فرهنگی دیالوگ غالب باشند و در مناسبات اجتماعی بی آنکه دستشان عیان باشد، همه دستها را در بیعت داشته باشند. همین نامرئی بودن پدرخواندگی اگر مزیت هم باشد، خالی از ایراد هم نیست و شاید همان پاشنه آشیلی باشد که پدرخواندهای را از اوج قدرت به حضیض تغییر منزلت میدهد. البته اگر پدرخوانده -هر چند که جزء- پدرخوانده به مفهوم اخصاش باشد بالذات باید همیشه در اوج باشد. عموما پدرخواندهای که در تزلزل میان اوج و حضیض قرار دارد، طیفی پوشالی دارد که زود از هم می پاشد و می گسلد. آنجاست که عیار نفوذ و اتوریته پدرخوانده در میان صاحبان قدرت در میان مریدان و دست پروردههای جریانش مشهود میشود. پدرخواندهای که نتواند در چنین معادلهای ایفای نقش کند نه تنها پدرخوانده نیست بلکه پوشالی هست که هم خود و جریان همراهش را در سراشیبی هدایت مسیر کرده است. پس مواظب پدرخواندههای پوشالیمان باشیم که تعدادشان در اردبیل امروزمان کم نیست. آنها مرید پروری می کند، حلقه اطرافشان را فربه میکنند و هر روز قدرت پوشالی شان را بیشتر از دیروز باد میکنند، اما پای بد ماجرا که بیفتد جای خالی میدهند. صنعت، سیاست، اقتصاد و فرهنگ اردبیل از این پدرخواندههای پوشالی کم ندارد.