صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

گفت‌وگوی دوست افسردوم نفتکش سانچی با خبرگزاری برنا؛

متن آخرین تماس افسر دوم نفتکش سانچی/ دقیقه ۹۰ متوجه شدند گذرنامه‌های‌شان مشکل دارد/ بغض‌هایی که می‌ترسند اشک شوند

۱۳۹۶/۱۰/۲۴ - ۰۷:۴۴:۰۳
کد خبر: ۶۶۲۱۶۱
اینجا دل‌ها گداخته‌اند و آتش غم از چشمان جاری است. اینجا همه چشم‌ها ثانیه شماری می‌کنند، اینجا همه تکیده‌اند و با صدای لرزان دعا زمزمه می کنند تا شاید بیایند.

به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری برنا؛ هفت روز از حادثه نفتکش سانچی گذشت، هفت روزی که برای 30 خانواده همچون محبوس شدن در یک کابوس دلهره آور است. دلهره دیگر ندیدن! ندیدن زنده عزیزان شان!

این روزها همه آرزو می کنند دریانوردان نفتکش سانچی جایی باشند که نه بی نفس شده باشند و نه جانشان میان شعله ها بی جان شده باشد. این روزها ایرانی ها یک زمزمه دارند و آن دعا  برای نجات دریانوردان است.

مصطفی عموزاده یکی از افرادی است که  به سختی هفت  روز گذشته را از سر گذرانده است. او دوست 15 ساله حسین جهانی هل آبادی از  افسران حاضر در نفتکش است. افسری که تنها زن حاضر در نفتکش، همسر اوست. زنی جوان به نام ساغی که برای دور ماندن از دلتنگی همسر، همسفر او در این سفر شد، سفر با نفتکش سانچی که این روزها در صدر اخبار جهان است.

*آغاز رفاقتی 15 ساله از پشت نیمکت

رفاقتی که قدمت آن به 15 سال پیش بر می گردد، به روزهای مدرسه و پشت نیمکت کلاس درس. حسین و مصطفی در همان روزهای اول مهرماه سال 81 با یکدیگر دست دوستی دادند.

«رفاقت ما به سال 81 باز می گردد، آن زمان دوم دبیرستان بودیم.» مصطفی عموزاده پس از گفتن این جمله به خبرنگار خبرگزاری برنا این چنین ادامه داد:  سال 84 هردو کنکور دادیم، دانشگاه دریانوردی چابهار جزو انتخاب‌های حسین بود. حسین، هم اهل هیجان بود و هم آدم کارهای سخت، بارها من و دوستان دیگرمان به  او گفته بودیم که هیچ کدام‌مان نمی‌توانستیم جای تو باشیم. چه در دوران تحصیل و چه پس از آن هیچ‌کدام نمی توانستیم این همه دوری از خانواده را تحمل کنیم ولی عشق دریا  حسین را به سمت کشتیرانی کشید.

این دوست 15 ساله افسر جوان نفتکش سانچی تاکید کرد که نمی خواهد تا آخرین لحظه که امیدها به زنده بودن‌شان هنوز زنده  است از فعل ماضی استفاده کند و می‌گوید  هنوز ممکن است معجزه‌ای رخ دهد و حسین و ساغی زنده باشند.

زندگی عاشقانه افسر دوم نفتکش ایرانی

عموزاده از روایت زندگی عاشقانه تنها زوج حاضر در نفتکش سانچی که امروز در هاله دود و آتش هستند، اینگونه گفت: «حسین و ساغی خیلی یک‌دیگر را دوست داشتند، سال 93 حسین خانواده‌اش را راضی کرد تا به خواستگاری ساغی بروند، ساغی اهل رشت بود و بعد از ازدواج‌شان هم به خاطر زمان های زیادی که حسین روی آب می گذراند ترجیح دادند در رشت زندگی کنند تا ساغی کمتر تنها بماند.»

او ادامه داد: ساغی تنها زن حاضر در حادثه نفتکش سانچی است، این هم به نظر می رسد یک عرف باشد که در برخی از سفرها افسران متاهل همسرشان را هم با خود می برند. البته ساغی برای اولین بار نبود به این سفرها می‌رفت و این سومین سفری بود که حسین را همراهی می کرد.»

عموزاده درباره آخرین دیدار با حسین پیش از آغاز سفر گفت: " حسین و همسرش مهر ماه راهی این سفر شدند، شب قبل از سفر، من  در حسینیه مشغول به کار  بودم که  حسین وارد شد. کمی کمک کرد و  گفت:  نزدیک به یک ماه و نیم روی آب خواهد ماند. وقتی که حسینیه را ترک می کرد روبوسی کردیم و رفت تا دیدار بعد، دیداری که بی تابانه ثانیه شماری می کنم تا موعدش فرا برسد. دیدار حسین و همسرش با آن لبخندی که همیشه بر لبانش بود، لبخندی که چقدر این روزها دلم تنگ است برای دوباره دیدنش.

او ادامه داد: «حسین عاشق وطن است؛  همیشه می‌گفت می‌خواهم همراه همیشگی ایران و هموطنانم باشم حتی در روزهای سخت. یکی از دعاهای همیشگی او پیشرفت ایران و بهبود شرایط برای مردم بود. وقتی خبر دادند باید به این سفر برود خانه‌شان بودم. زیاد خوشحال نشد، نه اینکه اهل کار نباشد، نه! دلش نمی‌خواست از خانواده دور باشد. به هرحال تازه ازدواج کرده بود و دوری از همسرش برایش سخت بود. سفری که می دانست به اقتضای کار چند ماهی هم طول خواهد کشید. همین دلتنگی باعث شد ساغی نیز همراه حسین، عازم شود و در این روزهایی که به حتم در شرایط خوبی نیستند کنارش باشد. حسین و ساغی از جزیره خارک سوار نفتکش شدند».

آخرین تماس افسر دوم نفتکش سانچی

عموزاده گفت: 22-23 آذر بود که حسین با  من تماس گرفت و گفت: « دارند از کشتی پیاده‌مان  می‌کنند، گذرنامه‌های‌مان  به مشکل خورده»، گفتم: «اشکالی ندارد حتما خیریتی در آن است». اما ساغی همراهش بود و تصمیم داشتند این سفر را بروند. برنامه ریزی کرده بودند که این سفر برای‌شان سفری خوب باشد. حسین در ادامه گفت: «می‌خواهم بروم. بابا فردا به اداره گذرنامه می رود تا مشکل  را حل کند.»

چند روز بعد در یک تماس تلفنی خبر داد که مشکل حل شده و در راه هستند. یک ساعتی تلفنی باهم صحبت کردیم و در آخرین جمله این تماس به او گفتم:« داداش سفر به سلامت. به امید دیدار» و حال همه لحظاتم در انتظار دیدار دوباره او است.

بغض هایی که می ترسند که اشک شوند

او از حال دگرگون رفقای حسین در این روزها می‌گوید: «از روزی که خبر آمد نفتکش دچار چنین حادثه‌ای شده، من و دیگر دوستان‌مان نمی‌توانیم بر هیچ کاری متمرکز شویم. مدام  بغض داریم ، اشک‌های‌مان مردد مانده‌اند که ببارند زیرا می‌ترسیم انرژی بد راهی کنیم و امید دوباره دیدن‌شان را آن‌هم زنده و سالم از دست بدهیم.»

عموزاده در خاتمه گفت: آرزوی‌مان این است که  همه خدمه کشتی  سالم و در کنارشان ساغی و حسین هم به سلامت به کشور بازگردند. دلمان برای‌شان تنگ است. دلمان برای‌شان لرزان است. بغض داریم، برای همه سرنشینان نفتکش و دلمان می لرزد که مبادا خبری آید که....

 فیلم زیر را  دوستان حسین در این روزهای نگرانی و چشم انتظاری برای او و همسرش ساخته اند

آخرین پیام تلگرامی حسین جهانی هل آبادی با دوست 15 ساله خود

نظر شما