هادی کریمی راد؛
جدیدترین ساخته ی محمد حسین مهدویان این روزها و پس از سرو صدای زیاد در جشنواره فجر سال 96 در حالی به اکرانِ عموم درآمده است که وامدار هیچ گوشه ای از ذهنِ خلاق کارگردانش نیست.لاتاری نه به مانند "ایستاده در غبار" ارائه دهنده ی شیوه ای نوین در وقایع نگاری های سینمایی است و نه به مثابه ی"ماجرای نیمروز" خوش ساخت از آب درآمده است.روایتی بسیار ساده و خطی از ماجرای قاچاق دختران به کشورهای حاشیه ی خلیج فارس و یک کپی برداری محض از فیلم هایی چون "آژانس شیشه ای" ،"خانه دختر" و "ربوده شده"* با چاشنی برانگیختن حس وطن پرستی ، ناموس پرستی و رفاقت به سبک فیلم های کیمیایی.تنها آشنای غریب در این فیلم شاید مفهومی به نام عشق باشد که زیر سایه ی فیلمنامه ی سردرگم آن به حاشیه رانده شده است.لاتاری و شخصیت های آن را همگی می شناسیم ؛ موسی در لاتاری شبیه حاج کاظمِ آژانس شیشه ای است که این بار بعد از سال ها جسورتر شده است و خود یکه تاز میدان می شود تا انتقام مرگ داشته هایش را که 8 سال برایشان جنگیده است بگیرد،مرتضی با بازی حمید فرخ نژاد همان رضا کیانیانِ آژانس شیشه ای ست که مربی را بر حذر می دارد از کاری که می خواهد انجام دهد و امنیت ملی اش را بی بی سی و شبکه های عربی تعیین می کنند .اما مرتضی این بار کمی بیش از پیش برایش وطن و خاک و ... اهمیت پیدا کرده اند که حاضر می شود در خارج از خاک وطنش برای کمک وارد عمل شود و به قول خودش برون مرزی شود.نادر سلیمانی هم همان سرکرده ی کاروان موتوری است که در آژانس شیشه ای می خواهند پا در رکاب حاجی باشند و همان بذله گویی ها و ساخت یک شخصیت کمیک این بار بر تن نادر سلیمانی نشسته است تا پازل کپی برداری های مهدویان کامل و کامل تر شود.اما این پازل کمبودهای دیگری هم دارد.پس مجبورا دست به دامن سینمای هالیوود هم باید شد تا لیام نیسن وار در جستجوی دختر ربوده شده پا در کارزار بگذاریم.در ادامه ولی باید جنبه های معمایی داستان را هم کمی بیش از پیش بزرگنمایی کنیم،پس نگاهی به فیلم های وطنی هم می اندازیم و از این بین "خانه ی دختر"ی ر ا انتخاب می کنیم که توانسته بود به خوبی با ایجاد تعلیق و به کارگیری تکنیک های ناب کارگردانی و شخصیت پردازی اش، دلهره و همراهی مخاطبان را در کنار جذابیت برایش به ارمغان بیاورند.
مهدویان اما در جاهایی از فیلم خوب عمل کرده است که در ظریف ترین جای قصه ما بعد از چند نسل اینبار "قیصر" را در زندان می بینیم و پشت میله هایی که روزگار برایش چیده است تا به قول خودش نظاره گر باشد و نه انتقام گیرنده.
در لاتاری بازی ها هم خوب از کار در نیامده اند و اصطلاحا بازی های نخ نما همچون بختک بر جای جای فیلم سیطره شان را افکنده اند که برای مثال در سومین و ضعیف ترین اثر مهدویان از دید نگارنده حمید فرخ نژاد در نقش مرتضی به مراتب کمرنگ تر از "به رنگ ارغوان" ظاهر شود و هادی حجازی فر در نقش موسی در باتلاق تکرار فرو بیفتد.
لاتاری شعار زده است و این شعار زدگی عامل اصلی ضربه بر پیکره ی فیلمی است که می توانست یک اکشن ناب را از فیلمنامه اش پس از پرداخت و بازنویسی مجدد استخراج کرد.