قبل از اینکه به فیلم «سمفونی نهم» محمدرضا هنرمند بپردازیم و قبل از اینکه فیلمساز و اثرش را از چند زاویه مورد بررسی قرار دهیم، نیاز است که سراغی بگیریم از محمدرضا هنرمندهای سینمای ایران.
به هر حال این سینما به خاطر نگاه تخت بسیاری از کارگردانانش، به خاطر فرمولهای کلاسیک و البته تکراری بسیاری از کارگردانانش نیازمند تفکراتی نو است، چرا که امروزه مخاطب سینما به بهترین آثار دنیا دسترسی دارد و تفاوت کار خوب و بد را به خوبی تشخیص می دهد، طبیعی است که حداقل در جشنواره یا تخصصی در حوزه سینما به دنبال آثاری جدید، نو با ساختاری متفاوت با آنچه معمولا می دهیده مواجه شود.
محمدرضا هنرمند را با تجربههای متفاوتش در سینما و تلویزیون میشناسیم. او یک کارگردان کاربلد از دو زاویه مختلف است. مشخصا با تفکر فیلم میسازد و عمدتا تماشاگر شناس است و بدیهی است به خاطر تجربه طولانیش در عرصه سریالسازی و شناخت نزدیکی که به مذاق و سلیقه مخاطب در تلویزیون پیدا کرده است خوب میداند چگونه باید تماشاگرش را قلقلک داده و ذهن و تفکر او را به دست بگیرد. حتی اگر نیاز باشد از فضای رئال فاصله گرفته و با یک سوررئال قابل باور قصه اش را به سمت و سوی ذهنی اش سوق دهد.
هنرمند معمولا افسار ذهن مخاطب را به دست میگیرد و با پرداختن به موضوع مدنظرش تماشاگر را به سمت خود میکشاند. فیلم «سمفونینهم» مثل تمام تفکرات دیگر هنرمند یک فانتزی از دراماتیکترین لحظه زندگی یک انسان یعنی فینال و مرگ را به چالش می کشد .او برای یان لحظات دراماتیک و حرفهایی که پشت آن وجود دارد نقشه جالبی را طراحی کرده است و با نمایش ادوار مختلف، انسان های مختلف با جایگاه اجتماعی متفاوت به دنبال این استن که بگوید این باران بر سر همه خواهد بارید و هیچی مفری نیست جز تسلیم.
اینکه محمدرضا هنرمند با جسارت تمام در سالهای بعد از جوانیاش یعنی امسال با یک فیلم کاملا ً فانتزی به جشنواره میآید یک اتفاق میمون است و خوشحالکننده که سینما سن و سال ندارد بلکه یک تفکر است و این تفکر برای انتقال بیش از هر چیزی به یک جسارت نیازمند است.جسارتی که با سمفونی نهم در کار هنرمند محسوس است.
حمیدرضا فرخنژاد را در این دست نقشها کم ندیدهایم اما او هنوز هم یک عزرائیل جذاب است، یک عزرائیل دوست داشتنی که تو از او نمی ترسی با او به فکر فرو می روی و هر آنچه باید را درک می کنی. همین مسئله نشان از آن دارد که تفکر فیلم بر بازیگرانش نیز منتقل شده است. فیلم «سمفونی نهم» را باید ببینید. در واقع این فیلم محصول یک ایدولوژی و جهان بینی است که می تواند ریشه در اعتقادات و فرامین دینی ما هم داشته باشد. تفکری که کارگردانش در پرداختن به مرگ دارد و در این مسیر کوچکترین تعارفی با تماشاگرش نداشته است.
«سمفونینهم» از دو مقوله عشق و مرگ به موازات هم صحبت میکند و لحظات واقعی زندگی را بدون هیچ تعارفی تصویر میکند.
او ادوار مختلف تاریخ را ورق میزند، شخصیتهای مختلف تاریخی را در جایگاه مختلف شان در منزل آخر مرور میکند تا به کلامش برسد که جنس عشق چیست، عشق در ادوار مختلف چه معنایی داشته است و عشق در تاریخ چگونه ثبت شده است و چگونه عشق زورش به مرگ نرسیده است و چگونه عشق بعد از مرگ حتی زنده مانده است.