صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

تراژدی باغ سنگی

۱۳۹۸/۰۱/۰۹ - ۱۵:۳۳:۲۸
کد خبر: ۸۲۸۳۱۸

در این روزهای بارانی نوروز، از چند جای کشور برایت مهمان آمده است. همه مهمانان آوازه باغ سنگی را شنیده اند. مرتب از شما می خواهند که آنها را به  باغ سنگی ببری.

عصر ساعت 4 از سیرجان حرکت می کنی تا فرصت کافی برای بازدید داشته باشی.

مهمانان سپاسگذار و شادمان و تو مسرور و خوشحال از اینکه این چنین جاذبه گردشگری بی نظیر جهانی در سیرجان است.

قبل از رسیدن، اندکی در کنار گندم زار توقف می کنی تا مهمانان دمی بیاسایند. شما نیز از فرصت استفاده می کنی و یکی پس از دیگری از ویژگیهای این اثر منحصر بفرد می گویی

از اینکه درویش خان پیرمرد کر و لال سیرجانی توانسته است در 50سال پیش در دوران اصلاحات ارضی به نشانه اعتراض در تصاحب باغ و زمینش باغی از سنگ بر پا نماید که توجه جهانیان را به خود جلب نماید .به مهمانان می گویی که پرویز کیمیاوی کارگردان مشهور سینما  سال  55 مستندی از اینجا ساخته که جایزه خرس طلایی برلن آلمان را از آن خود کرده است.برای مهمانان باز توضیح می دهی اخیرأ شرکت جهان فولاد سیرجان به عنوان معین اقتصادی منطقه بلورد کارهای خوبی را خصوص باغ سنگی انجام داده است. بازهم برای مهمانانت توضیح می دهی که این اثر منحصر بفرد چندین سال است ثبت ملی میراث فرهنگی شده است.

مهمانان شما برای رسیدن به این اثر ماندگار لحظه شماری می کنند و شما بیشتر از این آنها را منتظر نمی گذاری.

دقایقی بعد وارد محوطه باغ سنگی می شوی، ابتدا ماشین های بسیار و مسافران فراوان خوشحالت می کند، خوشحالی که البته دیری نمی پاید.

ماشین هایی می بینی که از همه طرف باغ را محاصره کرده اند و پوزه هایشان به درختان باغ می خورد.بچه ها یی که گلاویز  بر درختانند و بزرگتر هایی که بالای شاخه‌های فرسوده درختان برای عکس گرفتن هر از چند گاهی فیگور خاص می گیرند. کودکان سنگ های آویزان شده بر درختان را با تاب های شهر بازی اشتباه گرفته اند و آنها را به این سو و آن ها می کشند.

آن سوی تر چندین درخت با میوه های سنگ، حاصل دست رنج سالهای بسیار درویش بر زمین غلتیده اند.

تو هاج و واج مانده ای و حتی حرف هایی که دقایقی پیش هم در وصف باغ درویش خان به مهمانانت گفته ای را کلا فراموش می کنی.

انگشت در دهان و اشک در گوشه چشم، تنها با صدای بغض آلود به مهمانانت می گویی:

 زودتر برگردیم هوا اصلا مناسب نیست.

 

 

نظر شما