در اینکه سینما قبل از هر چیز یک ماجرای کاملا هنری است و از نویسنده و کارگردان و بازیگران گرفته تا طراحان صحنه و گریم و موسیقی و... همه عنوان هنرمند به خود میگیرند شکی نیست اما مثل تمام زندگی، پول در سینما هم حرف اول را میزند.
درواقع نه تنها معاش و زندگی سینما براساس سرمایه استمرار دارد که متاسفانه باید گفت ماندگاری در سینما هم براساس بازگشت سرمایه است. با این تعریف، اقتصاد سینما تو را مجبور میکند که از زوایای هنری ذهنت در فیلمسازی فاصله بگیری و گیشه را در جایی مهم و اساسی ببینی چراکه گیشه در سینما عنصری غیرقابل کتمان است.
با این اوصاف شاهد این هستیم که برخی از کارگردانان تنها با نگاه اقتصادی اخیرا به دنیای سینما فعالیت میکنند و بر همان اساس مینویسند، بازیگر انتخاب و حتی کارگردانی میکنند. اینکه در کارنامه هنری یک کارگردان فیلمی با وجوه یک سینمای استاندارد دیده میشود و حتی در گیشه هم میتواند به موفقیتی نسبی دست پیدا کند اما در ادامه او را در زاویهای متفاوت با همه تجارب قبلیاش میبینیم نشان از این دارد که اقتصاد سینما می تواند نگاه یک هنرمند را به نگاه یک بیزنس من حرفهای تبدیل سازد.
اینکه بتوانیم سینما را در اوج نگه داریم امروز یکی از سختترین مسئولیتهایی است که مدیران سینمایی بایستی برای آن فکری اساسی کنند.
سینمای امضاءدار این مملکت که در آن نام کارگردانان بزرگی به چشم میآید نیاز دارد برای حفظ موقعیت سخت به دست آمدهاش، گاهی اوقات تغییر دیدگاه داشته باشد. درواقع نباید بیماری رکورد در گیشه دغدغه هر فیلمساز با هر جایگاهی باشد، چراکه سینما همانقدر که به فیلم های شیش و هشت احتیاج دارد به همان اندازه هم نیازمند اتفاقات آرتیستی است.