صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

معرفی کتاب؛

«خشکسالی» رمانی برای علاقه‌مندان به داستان‌های رازآلود و جنایی

۱۴۰۰/۰۶/۲۲ - ۰۵:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۲۳۱۵۵۱
کتاب «خشکسالی»، رمانی نوشته ی جین هارپر است که نخستین بار در سال 2016 به چاپ رسید.

به گزارش برنا، رمان «خشکسالی» یک رمان جنایی پلیسی نوشته جین هارپر است که بسیار مورد تحسین قرار گرفته است.

بدترین خشکسالی قرن به وقوع پیوسته و زمانی که سه نفر از اعضای یک خانواده به شکل بی رحمانه ای به قتل می رسند، کشاورزان و مزرعه داران منطقه ی «کیوارا» مجبور می شوند هر روز برای بقای خود بجنگند. آرون فالک، پازپرس پلیس فدرال، به شهر زادگاه خود بازمی گردد تا در مراسم تدفین دوست دوران کودکی اش شرکت کند اما دیدن آدم هایی که بیست سال پیش به او پشت کردند، اصلاً تجربه ی دلپذیری برای او نخواهد بود. با افزایش تنش ها و نگرانی ها، فالک مجبور می شود بیشتر و بیشتر وارد ماجرای قتل خانواده ی هادلر شود. اما فالک و یکی از کشته شدگان این حادثه، رازی با هم داشتند؛ رازی که اکنون ممکن است برملا شود و خراشی جدید باشد بر زخمی قدیمی.

کتاب خشکسالی با عنوان اصلی The Dry اولین رمان جین هارپر است که در سال ۲۰۱۶ منتشر شد و توانست موفقیت‌های زیادی کسب کند. ترجمه این رمان با خرید حق انتشار در ایران از سوی انتشارات کتاب کوله‌پشتی روانه بازار شده است.

از میان افتخاراتی که این رمان کسب کرده است می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

    برنده جایزه خنجر طلایی انجمن جنایی‌نویسان انگلستان در سال ۲۰۱۷

    جایزه کتاب ناشران مستقل استرالیا

    جایزه ادبی ویکتورین پریمیر

    بهترین رمان پلیسی جنایی آمازون در سال ۲۰۱۷

    نامزد بهترین رمان جنایی گودریدز در سال ۲۰۱۷

بخش‌هایی از کتاب:

این طور نبود که مزرعه قبل از آن شاهد مرگی نبوده باشد، و پشه ها هم البته تعبیضی قائل نمی شدند. به دید آن ها فرق کمی بین لاشه و جسد وجود داشت. خشکسالی که در آن تابستان اتفاق افتاد حق انتخاب مگس ها را از بین برده بود. به دنبل چشم هایی بودند که دیگر پلک نمی زدند و بی وقفه دنبال جراحات و زخم های لزج بودند، در حالی که کشاورزان اهل کیوارا اسلحه هایشان را رو به حیوانات لاغر مردنی گرفته بودند. نباریدن باران به معنای نبود غذا بود و نبود غذا باعث تصمیم گیری های دشوار می شد و شهر کوچک، روز به روز، زیر آسمان سوزان آبی سو سو می زد.

ماه ها گذشت و، در این وضعیت که به سال بعد هم منتقل شد، کشاورزان مثل یک دعا زیر لب به خود می گفتند: «این شهر از بین می ره.» اما هواشناسان ملبورن مخالف بودند. دلسوزانه با کت و شلوار در استدیوهایی با هوای مطبوع تا ساعت شش بعد از ظهر کار می کردند و گزارش می دادند. رسما بدترین وضعیت قرن بود. الگوی آب و هوا اسم مخصوص به خودش را داشت؛ تلفظ آن هرگز به طور کامل مشخص نشد. «ال نینو». دست کم مگس های لاشه خوشحال بودند. دستاوردهای آن روزشان عادی نبود. کوچکتر بودند و دسترسی شان به گوشت آسان تر بود. البته اهمیتی نداشت. همان بودند، چشمان براق، زخم های مرطوب.

نظر شما