به گزارش برنا، شازده احتجاب روایت فروپاشی نظام شاهی و پیشامدرن در سنت فرهنگی ایران است. شخصیت اول رمان، که «شازده احتجاب» نامیده میشود، در اوهام و گذشته، به روایت قسمتی از استبداد و بیداد خود و خانوادهاش میپردازد.
گلشیری در این رمان از شیوهٔ جریان سیال ذهن بهره میگیرد.
«قصۀ شازده احتجاب از درون روایت میشود؛ هوشنگ گلشیری در کنار استفاده از دانای کلی که دارد، هر بار با دخول به ذهن یکی از ساکنین خانه، روایت را پیش میبرد. عمارت پوسیده و عقیم و ازدسترفتۀ شازده هم درست به خودِ او میماند.»
«شازده احتجاب» مورد تحسین آلن رب گریه قرار گرفته و فیلمی با همین نام و به کارگردانی بهمن فرمانآرا با اقتباس از این رمان ساخته شدهاست.
بخشی از کتاب:
شازده احتجاب توی همان صندلی راحتش فرو رفته بود و پیشانی داغش را روی دو ستون دستش گذاشته بود و سرفه میکرد. یکبار کلفتش و یکبار زنش آمدند بالا. فخری در را تا نیمه باز کرد، اما تا خواست کلید برق را بزند صدای پا کوبیدن شازده را شنید و دوید پایین. فخرالنسا هم آمد و باز شازده پا به زمین کوبید. سرشب که شازده پیچیده بود توی کوچه، در سایه روشن زیر درختها، صندلی چرخدار را دیده بود و مراد را که همان طور پیر و مچاله توی آن لم داده بود و بعد زن را که فقط یک چشمش از گوشه چادر نماز پیدا بود. سلام و زن گفت سلام: مراد، باز که پیدات شد، مگر صد دفعه نگفتم ...؟ خوب، شازده جون، امواراتم اصلاح نمیشه ، وقتی دیدم شام شب نداریم، گفتم:((حسنی، صندلی را بیار، بلکه کرم شازده کاری بکنه.)