همنوا با عاشورا/بخش دوم
رمز این جاودانگی کجاست؟
چه ویژگی در خون حسین و قیام پرعظمت او نهفته است که اینچنین آنرا ماندگار و ابدی ساخته است؟رمزاین جاودانگی کجاست؟
بهتر است از کلام خود او، بهره گیریم. معشوق، خود چون نقاب ز رُخ بر کشیده است،هر کس حکایتی به تصور چرا کند؟ بگذار،فیض روح القُدُس،شخصاً مدد فرماید:
« انی لَم أَخرُج أَشِراً وَ لابَطراً وَ لامُفسِداً وَ لاظالِماً و اِنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الإصلاحِ فِی امّة جدّی أُرِیدُ أَن آمُر بِالمَعرُوفِ وَ أَنهی عَنِ المُنکَرِ وَ أَسیرَ بِسیرَةِ جَدّی وَ أبی علی بن ابیطالب …. »
در عبارت زیبای فوق، ویژگی ها و انگیزه های قیام عاشورا ،همچون خورشید تابناک می درخشد وجای هیچ خطا و انحراف و تحریفی بر کسی باقی نمی گذارد.
ای مردم ،من برای سرکشی، خود خواهی ، هوای نفس ،جاه طلبی و ناسپاسی بر نخاسته ام.انگیزۀ قیام من هیچکدام از اینها نیست.درمان درد امت و اصلاح وارونگی ها ی آنان مراد و مقصود من است. اسلام وارونه باید به اصل خود برگردد، به سیرۀ پیغمبر و علی.امر به معروف و نهی از منکر احیاء شود.باید ماهیت یزید و معاویه آشکار شود.یزید هوسران را با عنوان امیر المومنینی چه کار؟
اگر به می خواره ای که از بدو طفولیت در دامن نَسطوریهای شام تربیت یافته و عمده ترین دلمشغولی اش،معاشقه ومغازله و شعر و شکار است،خلیفۀ رسول خدا خطاب شود،آیا نباید آسمان گریه کند و حسین آیه ی استرجاع بخواند و
علی الاسلام ،السلام ....بگوید !؟
این کلام خود امام ، در حین خروج از جلسۀ بیعت خواهی مروان و ولید بن عتبه از او برای یزید است.
«انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذ قَد بلیت الامة براع مثل یزید ....بر اسلام، سلام باد، باید فاتحه اسلام را خواند، آنگاه که والی مسلمانان کسی همچون یزید باشد...»
معاویه برخلاف مفاد پیمان خود با امام حسن المجتبی(ع)،یزید را به ولیعهدی و جانشینی خود بر گزیده است.اکنون او بر مسند خلافت نشسته و با فاصله گرفتن از اندیشۀ زلال اسلام،مشاورینی ازغیر مسلمانان در دربار خود به کار گرفته است.حتی حکم ماموریت «عُبیداله بن زیاد »را به فرمانداری کوفه،با مشاوره وتاکید «سِرجون مسیحی»صادر کرده است .
او امیرالمومنین شده و «ولید بن عُتبه» را به فرمانداری مدینه یعنی شهر پیامبر،گمارده است.همان شخصی که پدرش،ادای پیغمبر اکرم را در می آورد و موجب خندۀ کفار قریش می شد.
چه مصیبتی تودۀ مسخ شدۀ امت اسلامی را فراگرفته است که می خواهند دست حق را ببندند و به باطل تحویل دهند و سر یحیی را به زناکاری بسپارند !؟
چه حماقتی،آنان را فرا گرفته است که در کنج کج فهمی خود،چشم برتمام حقایق تلخ و اندوهبار زندگی خود بسته اند؟
آنها چگونه فراموش کرده اند که شصت سال پیش،پیامبر اسلام از شدت آزار ابوسفیان،با یک تدبیر پرمخاطرۀ شبانه،مکه را به سوی مدینه ترک میکند، و حالا نوۀ ابوسفیان همان مدینه النبی را چنان بر فرزند پیامبر ،ناامن ساخته است که اینبار حسین در یک سفر پرخطر شبانه،مدینه را به سمت مکه ترک میکند و از آنجا راه کربلا،در پیش می گیرد!؟
مظلوم و بی کس.
تنها وغریب.
شمشیرها برعلیه او، اما قلبها با او. به گونه ای که فرزدق، شاعر نامی عرب در پاسخ امام و در مسیر کوفه گفت:
«قلوب الناس معک و اسیافَهُم علیک»
چه فاجعه ای از این بزرگتر که بر قامت ناقوارۀ یزید،قبای امیرالمومنینی را پوشانده اند و او سرمست از شراب،در باغ «جیدون دمشق»با مشاهدۀ راس مطهر حسین،آیۀ
«…. اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء……»میخوانَد؟
که یعنی خداوند اراده کرده است من بر مسند خلافت بنشینم و حسین نوۀ پیامبر، مقهور اراده خداوندی است.و وقتی با استدلال محکم زینب کبری(س) مواجه میشود که «یابن الطلقا» تو را با آیه و تفسیر قرآن چه کار؟ مگر تو و همۀ یارانت، فرزندان آزاد شده، بوسیلۀ همان پیامبری نیستید که امروز، فرزندانش را از عراق تا شام به زنجیر اسارت کشیده اید؟ باز دهان یاوه گوی خود را نبندد و اینبار شاعری آغاز کند که:
«ساقیان، بزم می بپا دارید،من انتقام کشته شدگان بَدر را از خاندان پیامبر گرفتم »
چه انتقام سفیهانه ای!
انتقام رذیلت از فضیلت!
کشتن مردان فضیلت به خونبهای رذیلت!
ادامه دارد
مالک رضایی