صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

یادداشت؛

"شهرزاد"چه می‌خواهد بگوید؟

۱۳۹۶/۰۵/۰۸ - ۰۹:۰۵:۲۴
کد خبر: ۵۹۳۲۳۶
چه‌طور سینماگران‌مان می‌توانند چشم روی حقیقت ببندند و از تاثیرات چشم‌گیر و قدرت ماورائی داستان و شخصیت‌پردازی بی‌مثال در قالب سریالی سیاسی/ انتقادی/ حتی اجتماعی که هنوز نمی‌دانیم ژانر نیست/ عاشقانه/ و...ی سریالی بگویند که تمشک بدترین سریال سال هم برای‌اش افتخاری بزرگ محسوب می‌شود؟ سینماگرانِ محافظه‌کاری که به خاطر رودربایستی با فتحی و بازیگران سرشناس‌اش گرفتار شده‌اند و در ویژه‌نامه‌ای مجازی که همزمان با «شهرزاد» منتشر می‌شود‌ از بزرگی سریال و تاثیر عجیبش بر زمانه می‌گویند و برای‌اش دلبری می‌کنند، اما غافل‌اند که َبه‌َبَه و چَه‌چَه زدن به شاهکار همکاران و رفقای‌شان، به قیمت خالی کردن جیب مخاطب است و تبلیغ چیزی است که واقعا نیست و در بهترین حالت شبیه‌ گفته‌‌هاشان هم نیست.

پنج قسمت از سری دوم سریال «شهرزاد» گذشته و کماکان همه‌چیز مثل اولش است و مخاطب خوش‌بین در انتظار معجزه؛ معجزه‌ای که عنقریب است با ظهور قهرمانی از انارستان‌‌‌های ساوه رقم بخورد و در این ویرانه‌ای که بر فصل اول «شهرزاد» بنا شده، جور انفعال شخصیت‌های قصه را یک ‌تنه بکشد. شخصیتی که در فصل اول برای تلنگر زدن به بی‌غیرتی قباد، توسط بزرگ‌آقا و حشمت وارد داستان شده بود و اطراف شیرین می‌پلکید و آخر سر هم رفت پی کارش، اما با کشته شدن حشمت که مثل بسیاری از سکانس‌های «شهرزاد» لحظه‌ای و بنا بر تصمیم غیرحرفه‌ای گرفته شده، حالا در فصل دوم، اناری به دخترک دل‌داده‌ روستایی‌اش می‌دهد و عزت زیادی می‌گوید و راهی تهران می‌شود تا این‌بار هم جور بی‌غیرتی قباد را بکشد. شخصیتی با بازی مضحک امیرحسین فتحی که برای گرفتن کار در تیمارستان آن‌گونه تصنعی و توهم‌آمیز گریه می‌کند و با آن مدل مو و چشم‌های رنگی، ادای لات‌های سینه‌سوخته را درمی‌آورد...

خواهر بزرگ شهرزاد هم که از فصل گذشته تنها بچه‌داری کرده و گاهی هم حسادت به خواهر کوچک‌تر، از نبود شوهرش می‌نالد و احتمالا قرار است نبودن رامین ناصرنصیر در سریال را توجیه کند و کوچک‌ترین نقشی در پیشبرد قصه و کمک به شکل‌گیری بهتر شخصیت‌های اصلی ندارد و فقط هست؛ همانطور که لات‌های عمارت دیوان‌سالار فقط هستند؛ همان‌طور که نصرت فقط هست؛ همان‌طور که خواهران و مادر شهرزاد و فرهاد فقط هستند؛ تا فقط زمان کشته شود و عده‌ای از بد بودن شرایط کار در سینما و تلویزیون و بی‌کار شدن، دل به مطبوعات ندهند.

 شهرزاد، خانم دکتری که حالا دیگر تمام زنان خانواده‌های مرفه تهران در محافل‌ زنانه‌شان که البته پر از مرد است و موجب اعتراض عمه‌خانم هم شده، می‌شناسندش، پشت تریبون می‌رود و به قانون اعتراض می‌کند که چرا در قبال زنان این‌گونه منفعل است و موجب دوری مادران از کودکان می‌شود؟ جمله‌هایی شعاری و نچسب که مانندش را فرهاد، شوهر روشن‌فکرش در قسمت قبل به استاد ادبیات گفته بود و از بی‌توجهی به مسائل آموزشی و جدی گرفته نشدن کودکان در مدارس گلایه کرده بود. بعید نیست در ادامه بتول‌خانم از موارد بهداشتی نگهداری از کودکان و یا حتی ترس از دزدیده شدن آقاکبیر و نبود امنیت شهروندان بگوید و او هم کمی نقادانه برخورد کند.

اما سکانس بی‌نظیر دادگاه و موسم پخش موسیقی و صدای محسن چاوشی... جایی که از قفس می‌خواند، شیرین از پشت فضایی قفس‌مانند، به زور همراهنش برده می‌شود؛ قباد دست روی پیشانی نشسته و تکلیفش با خودش مشخص نیست که خوشحال باشد یا ناراحت؟ عمه‌خانم برای گرفتن دستان شیرین تقلا می‌کند و شیرین دستبند به دست برده می‌شود و قاضی چکش می‌زند به این همه خام‌دستی در کارگردانی کلیپی که بین تصاویر و موسیقی‌اش هیچ ربطی وجود ندارد...

در انتها عمه‌خانم که به گفته خودش چند روز قهر کرده و عمارت را به امان خدا رها، سر می‌رسد و ناله‌کنان از برادرزاده‌اش گلایه می‌کند؛ عمه‌خانمی که دستور ترور و شلیک وسط پیشانی رقیبان قباد را صادر می‌کرد و روی اسامی خط می‌کشید و جانشین تعیین می‌کرد، از قهر برگشته و پس از اعتراض قباد غش می‌کند و قسمت پنجم در حالی که قباد بالای سر عمه ایستاده و او را صدا می‌زند، در اوج حساسیت تمام می‌شود.

دیگر آوردن مثال‌های خارجی و سریال‌های روز دنیا، کاری عبث به نظر می‌رسد؛ فقط اشاره به یک نکته: «WestWorld » تمام می‌شود و سازندگانش اعلام می‌کنند برای ساخت فصل دوم، حداقل به سه سال زمان نیاز دارند و یا سریال‌هایی که تنها برای فصلی ده قسمتی از چندین کارگردان درجه‌یک، کنار هم جمع بهره می‌برند. حالا عوامل «شهرزاد» پس از موفقیت سری اول، چنان عجولانه کار می‌کنند که نتیجه‌اش فصلی فاجعه‌آمیز می‌شود و بدبینی مخاطب را هم همراه می‌آورد. مخاطبی که نشان داده آستانه صبرش حدی دارد و برای سینماگران محبوبش کمی بیشتر دندان روی جگر می‌گذارد؛ تنها کمی بیش‌تر...  

نویسنده: سعید طاهری

نظر شما