یادداشت؛

درباره «شهرزاد» که بعد از چهار قسمت هم‌چنان چفت‌وبست ندارد/شهر بی‌صاحبی که قورباغه‌هایش هفت‌تیرکشی می‌کنند

|
۱۳۹۶/۰۴/۳۱
|
۰۷:۵۷:۰۳
| کد خبر: ۵۸۹۵۳۸
درباره «شهرزاد» که بعد از چهار قسمت هم‌چنان چفت‌وبست ندارد/شهر بی‌صاحبی که قورباغه‌هایش هفت‌تیرکشی می‌کنند
در قسمت چهارم سریال «شهرزادِ» حسن فتحی، از شاپور بهبودی به عنوان برادر بزرگ‌ترین رقیب بزرگ‌آقا در فصل اول که در همان فصل هم سر به نیست شد، رونمایی می‌شود: شخصیتی شوخ و شنگ که عاشق و دلبسته موسیقی کلاسیک و ادبیات غرب است و از طرفی عقده‌های کودکی و کمبود محبتی که در صحنه‌ای به آن اعتراف می‌کند، موجب سر زدن رفتارهای عجیبی چون شیوه مجازات راننده‌های فراری از دست آژان‌ها، توسط این شخصیت با بازی رضا کیانیان می‌شود.

سروان آپرویز از شهربانی با سبیل کج و بی‌دقت تعبیه شده روی صورتش که در قسمت قبل به شدت کم‌حرف و عمل‌گرا بود هم این‌بار در محوطه عمارت دیوان‌سالار، با چرخشی یک‌صد و هشتاد درجه‌ای، به مردی لمپن و بذله‌گو بدل می‌شود که برخلاف سرگرد فولادشکن _ نقشی با بازی درخشان جمشید هاشم‌پور که با وجود حضور کم‌رنگ، نقشی اساسی را برعهده داشت و شخصیتی پخته و کم‌حرف بود _ اهدافش را بلندبلند داد می‌زند و شک و شبهه‌های پرونده سیاه خاندان دیوان‌سالار را جای پیگیری، داد می‌زند. همسر شاپور بهبودی هم با بازی آتنه فقیه‌نصیری که سال‌هاست کم‌کار شده، همچنان مجهول است و جز سردرد و بی‌حوصله‌گی چیزی از خودش نشان نمی‌دهد...

از معرفی شخصیت‌ها که بگذریم؛ داستان «شهرزاد» شلخته است؛ چفت و بست ندارد و دوربین هر از گاهی جایی می‌رود و تکه‌ای از لحظات روزمره شخصیت‌هایش را نشان‌مان می‌دهد. نصرت، نزدیک‌ترین آدم به بزرگ‌آقا و پدر قباد، البته به گفته خودش و دست راست قباد، جز التماس برای نگه داشتن شربت، همان کلفت سوری عمارت و تلاش برای قرار مخفیانه بیرون از عمارت و غیب شدن در لحظه موعود که مهم‌ترین اتفاق سریال در این چهار قسمت است، چیزی به‌مان نمی‌دهد. عمه‌ خانم، قوی‌ترین شخصیت عمارت هم در لحظه موعود در عمارت نیست و به گفته اکرم، کلفت خانه، به خانه دوست قدیمی‌اش رفته و شب هم برنمی‌گردد! خلاصه همه‌چیز دست به دست هم می‌دهد و قصه به بدوی‌ترین شکل ممکن مخاطب را روانه سکانس لو رفتن راز کشته شدن مل‌مل که در فصل اول اتفاق افتاده، می‌کند و به شکل توهین‌آمیزی، بازگشت شیرین به عمارتش را عقب می‌اندازد و قباد هم سریع و ببدون مشورت با دیگران، پلیس را خبردار می‌کند تا از مرگ کلفت به دست شیرین، مطلع‌شان کند، پلیسی که بلافاصله سراغ شیرین می‌رود و البته قسمت چهارم همین‌جا تمام می‌شود و هیچ بعید نیست در ابتدای قسمت پنجم، پلیس بگوید: شیرین دیوان‌سالار شمار به جرم قتل مل‌مل دستگیر می‌شوید!

البته روز قبل، عمه‌خانم برای آوردن شیرین به دارالمجانین رفته بود اما رییس آن‌جا با شخصیت فاجعه‌اش مانع از خواسته عمه‌ می‌شود و بازهم برای رسیدن به لحظه موعود، زمینه‌چینی می‌کند تا نویسندگان به هر ضرب و زوری به خواسته زورکی‌شان برسند.

شهرزادِ محکم و دوست‌داشتنی فصل اول هم که رابطه عاشقانه‌اش با قباد و حسرت جدایی از فرهاد از او کاراکتری ساخته بود که کمتر در سینما و تلویزیون می‌بینم‌شان و توسط بزرگ‌آقا وارد بازی عجیبی شده بود، در فصل دوم تبدیل به زنی شده که مدام فاصله خانه شوهر تا شوهر پیشین را می‌رود تا بچه‌اش را ببیند و در راه هم از عشقش به فرهاد می‌گوید و سختی روزهای بدون او... رابطه‌ای که ای‌کاش شکل نمی‌گرفت و همچنان دوری از فرهاد موجب کشش قصه می‌شد و وصال‌شان همه‌چیز را خراب نمی‌کرد و عطش رسیدن به معشوق موجب جذابیت داستان می‌شد.

با این حال باز هم باید به موضوعی تکراری اشاره کرد: جای یک شخصیت قدرتمند در داستان که تصمیم‌هایش اساس پیش‌روی داستان بود، بدجوری در «شهرزاد» خالی است و آدم‌هایی که تکلیف‌شان با خودشان روشن نیست و همچنان جای خالی بزرگ‌آقا را هضم نکرده‌اند و مانند سازندگان مجموعه در شک حذف این شخصیت که هسته داستان بود، هستند.

فصل دوم سریال «شهرزاد» تا اینجا مانند شهری خلوت و بی‌صاحب است که قورباغه‌ها دَرَش هفت‌تیرکشی می‌کنند و هر از گاهی خودی نشان می‌دهند اما درست لحظه‌ای که مخاطب به‌شان اعتماد می‌کند، جا می‌زنند و رفتار منفعلانه‌شان موجب نومیدی‌ بیننده می‌شود...

نویسنده:سعید طاهری

نظر شما