به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری برنا؛ در کمتر از سه ماه مانده به انتخابات، جریانات سیاسی فعال در کشور از جمله جریان اصولگرایی تلاش میکنند گامهای انتخاباتی خود را برای به دست آوردن کرسیهای سبز مجلس محکمتر بردارند. اما آنچه برای اصولگرایان دغدغه بزرگی شده این است که چگونه گذشته اصولگرایی به ویژه دوران 8ساله احمدینژاد را از ذهن مردم پاک کنند؟ و یا حداقل آن گذشته را به واسطه عملکرد نه چندان مطلوب اصلاحطلبان در این دوره بتوانند، کمرنگ کنند. در این ارتباط با «عباس سلیمی نمین»، فعال سیاسی و رسانهای اصولگرا که خود را منتقد جدی عملکرد شخص محمود احمدینژاد و دولت او میداند، به گفت و گو نشستیم که مصاحبه با او را در ادامه میخوانید:
یک اصولگرا باید حتما اصلاحطلب هم باشد
تعریف شما از اصولگرایی چیست؟
حکومتها امکاناتی دارند که میتوانند ذائقه جامعه را تغییر دهند؛ بدین معنا که اگر مبانی ثابتی وجود نداشته باشد آنها قادرند سلایق جامعه را دستخوش تغییر کنند و پس از آن، براساس این تغییر، قانون را دستخوش تغییراتی سازند. همواره در جوامع سرمایهداری، ابتدا روی تغییر ذائقهها فعالیت میکنند و بعد تغییر ذائقه را تبدیل به قانون میکنند. در واقع اینکه میگویند باید طبق عرف عمل کنیم باید گفت عرف قابل تغییر است. در حال حاضر عرف جامعه، یک چیز را میپذیرد اما بعدها این عرف ممکن است، تغییر کند. وقتی بحث از اصول به میان میآید نباید سلایق کسانی که به قدرت رسیدند حاکم باشد بلکه یکسری اصول باید روابط و مطالبات افراد را تنظیم کند. این اصول، نقش دولتها و قدرت سرمایه را در اداره آسان جامعه کم میکند. از این رو هر چه روی یک اصول تاکید کنیم به صورت منظم رفتار رئیسجمهور و دولتمردان خود را با آن اصول میسنجیم. برای مثال وقتی میگوئیم فلان اقدام و رفتار با رویه امیرالمومنین مطابقت ندارد به این دلیل است که حضرت علی (ع) را سمبل یک مبانی و اصول میدانیم. به عبارتی یک دولتمرد با رویهاش سنجیده نمیشود بلکه با یک مبانی ثابت سنجیده میشود چراکه این مبانی ثابت دستخوش تغییر نمیشود. اصولگرایی دارای بار ارزشی بالایی است کمااینکه اصلاحطلبی هم دارای بار ارزشی ارزشمندی است چراکه یک فرد اصولگرا یقینا باید اصلاحطلب نیز باشد چون در پاسداری از اصول با برخی تلاشها مواجه میشود که آن تلاشها میخواهد جامعه را از اصول دور کند. اینجاست که یک اصولگرا باید حتما اصلاحطلب هم باشد تا برخی از رویکردها، برخی توجهها به انحراف یا برخی تلاشها برای انحرافها را اصلاح کند. بنابراین این اصول، قدرت کانونهای قدرتمند اقتصادی، سیاسی و حتی فرهنگی را در اعمال نظریات و خواستههایشان محدود میکند.
احمدینژاد، کاپشن و ماشین خود را حراج کرد تا برخی از مسائل را برای ملت مطرح کند
طبق تعریفی که ارائه دادید، آیا احمدینژاد که به عنوان یک رئیسجمهور اصولگرا روی کار آمد، طبق اصول اصولگرایی رفتار کرد؟
برای مثال احمدینژاد به عنوان یک اصولگرا وارد صحنه شد اما بعدها تلاش جدی کرد تا شخص خود و منش خود را جایگزین اصول کند. در این راستا ترفندهایی را به کار گرفت. برای مثال احمدینژاد، کاپشن و ماشین خود را حراج کرد تا برخی از مسائل را برای ملت مطرح کند. بدین معنا که من شاخص هستم. وقتی میگوئیم سادهزیستی بدین معناست که ما در اسلام سادهزیستی داریم. احمدینژاد تلاش کرد آن مفهوم از سادهزیستی در اسلام را کنار گذاشته و مفهوم خود از سادهزیستی را به عنوان اصل، معرفی کند. حال اینکه چرا جامعه این اقدام احمدینژاد را پذیرفت جای تامل دارد و باید مورد بررسی قرار گیرد. در واقع همان احمدینژادی که سرمایهگذاری جدی و تلاش بسیار گستردهای کرد تا با رسیدگی به اقشار محروم، آنها را تابع خود بسازد در نهایت نتوانست به نتیجه مدنظر خود دست پیدا کند. تعریف بنده از اصولگرایی این است که ما بتوانیم به جای سلایق، منافع حزبی، گروهی و همچنین به جای تمایلات فردی که همه اینها به نوعی آفت جدی است، مبانی را ترویج کنیم. البته مبانی باید از بسیاری از آفتها دور نگه داشته شود و اجازه ندهیم عدهای براساس منافع خود، این مبانی را دستخوش تحریف و تفسیرهای غلط سازند.
احمدینژاد هنرمند قطبی سازی در جامعه است
آیا میپذیرید اصولگرایان در مورد احمدینژاد اشتباه کردند و خود به این نتیجه رسیدند که نباید این اشتباه را دوباره تکرار کنند؟ آیا منافع حزبی، جناحی و سهمخواهی در جریان اصولگرایی باعث شده آن فردی که واقعا اصولگرا طبق تعریف شما باشد، روی کار نیاید؟
احمدینژاد یک پدیده ناشناخته بود. اصولگرایان این اشتباه را مرتکب شدند اما اشتباهشان از اصلاحطلبان بسیار کمتر بود! اصلاحطلبان امروز هم زیر بار این هزینهای که برای جامعه رقم زدهاند نمیروند. احمدینژاد فرد شناخته شدهای نبود اما به هر حال آمد و یکسری وعدههایی را ارائه داد. او از یک فرصت استثنایی که مرحوم هاشمی رفسنجانی برای او ایجاد کرد سوءاستفاده کرد. به هر حال این فرصتی استثنایی برای احمدینژاد بود. چراکه هنرمند قطبیسازی در جامعه است و دعوایی را رقم زد که آن دعوا موجب پذیرش او در جامعه شد. هاشمی شخصیت برجستهای در زمینه تفکر، اندیشهورز و اندیشمند بود. به هر حال واقعیت این است که برخی اندیشمندان و فرهیختگان چون خودشان را مبدع قانون میدانند زیر بار آنچه را که ابداع کردهاند، نمیروند. با وجود اینکه افراد مولدی در عرصه فکر هستند اما وقتی آن فکر تبدیل به قانون شد، خودشان زیر بار آن قانون میروند. من نمیخواهم اصولگرایان را تبرئه کنم. همانگونه که شما گفتید برخی اصولگرایان وقتی مظاهر فردیتگرایی احمدینژاد را مشاهده کردند خیلی ایستادگی نکردند.
گفته شده ناطقنوری و باهنر از احمدینژاد خیلی حمایت کردند؟
ناطق نه اما باهنر از احمدینژاد حمایت کرد. اصلا باهنر با احمدینژاد داد و ستد کرد. شخصیت احمدینژاد برای تودههای مردم بسیار روشن نبود. فردگرایی، منیت و خودخواهی او در تبدیل اصول برای جایگزینکردن منیتش با اصول به ویژه برای نخبگان اصولگرایی، روشن بود.
در دوران احمدینژاد چندین شکایت از او داشتم اما مورد مخالفت قوه قضائیه قرار گرفت
آیا شما به احمدینژاد انتقاد کردید؟
انتقادات ما گاهی برجسته و گاهی اوقات هم تبدیل به شکایت میشد. بنده در دوران احمدینژاد چندین شکایت داشتم اما متأسفانه بیشتر این شکایتها از سوی قوه قضائیه به عنوان مدعیالعموم با این ادعا که بنده به شخص رئیسجمهور توهین کردهام، مورد مخالفت قرار میگرفت و از دستور کار خارج میشد. در نتیجه دادستان تهران برای بنده چهار پرونده تشکیل داد که بنده محکوم هستم و به 6 ماه زندان محکوم شدم.
پس از این حکم بود که روزنامهنگاران، طوماری را تنظیم کردند و به نوعی قوهقضائیه از موضع خود عقبنشینی کرد و این 6 ماه زندان تبدیل به 4 میلیون تومان جریمه شد. برای مثال در دوره احمدینژاد، جریان منتسب به او، یک سیدی در ارتباط با ظهور امام زمان تولید کرده بود. از این رو اصولگرایان باید این اقدام را محکوم میکردند که بنده از جمله کسانی بودم که این اقدام را محکوم کردم در حالی که برخی جریانات اصولگرا این اقدام را نه تنها محکوم نکردند بلکه از آن حمایت هم کردند. تا اینکه شخص رهبری این مسأله را تکذیب کردند چراکه در آن سی دی بحثی، در ارتباط با رهبری مطرح کرده بودند مبنی بر اینکه رهبری نیز جزو یاران امام زمان هستند و علاوه بر رهبری، احمدینژاد هم جزو یاران امام زمان است. بنابراین زمانی که رهبری این قضیه را تکذیب کردند برخی اصولگرایان هم در این مقطع وارد شدند و محتوای این سی دی را محکوم کردند.
اصولگرایان در اینجا مقصر بودند چراکه نباید اجازه میدادند احمدینژاد به این مرحله برسد و بتواند با همه توان با مبانی مقابله کند. به این دلیل که خود را در جامعه شاخص سازد. چنین بحثهایی، بحثهای مفصلی است. اگر بخواهیم احمدینژاد را با حسن روحانی مقایسه کنیم حسن روحانی شخصیت شناختهشدهای برای اصلاحطلبان بود اما چرا با وجود شناخت، او را انتخاب کردند و در حال حاضر از او انتقاد میکنند؟
آیا شورای نگهبان اجازه داد گزینههای بیشتری از سوی اصلاحطلبان مطرح شود؟
شورای نگهبان کف آن را تعیین میکند و سقف تعیین نمیکند. گزینههای دیگری هم برای اصلاحطلبان بود مانند عارف. اینکه چرا اصلاحطلبان اجازه دادند عارف با وضعیت نامطلوبی از صحنه خارج شود، بحثی است که باید مورد توجه قرار گیرد. در واقع اصلاحطلبان عارف را وادار به عقب نشینی و استعفا کردند.
عارف در انتخابات 92 به نفع روحانی کنار رفت همانگونه که قالیباف سال 96 به نفع رئیسی کنار رفت؟
کنارهگیری قالیباف بیشتر به دلیل احترام به جامعه روحانیت بود. جامعه روحانیت مبارز اعلام کرد گزینه آنها، رئیسی است. قالیباف نیز گرچه به نظر بنده اشتباه کرد که کنارهگیری کرد اما به دلیل احترام به جامعه روحانیت بود در غیر این صورت یقینا قالیباف در این مقطع شایستهتر است. به عبارتی مشکل عمده جامعه کنونی این است که اشتغال و کار ایجاد نمیشود، تحرک لازم از نظر اقتصادی نیست. این در حالی است که در شرایطی که دولت اعلام میکرد که نمیتواند کار کند، قالیباف پروژههای بسیار بزرگی را در تهران با وجود همه تحریمها انجام داد. بعضی پروژهها به لحاظ تکنیکی در سطح بالایی قرار داشتند. پل صدر به لحاظ تکنیکی در واقع به روزترین تکنیک پلسازی بود. این گونه اقدامات میتوانست در حوزه مدیریت اجرایی کشور منشأ خدمات شایستهای باشد.
عارف انسان نجیبی است
عارف که میگوئید به هر دلیلی کنار رفت، قالیباف هم به نظر میرسد اصلا راضی نیست و اصولگرایان این بحث را مطرح کردند که رییسی را به قالیباف ترجیح دادند؟
این فرق میکند. قالیباف خود به دلیل ملاحظاتی که وجود داشت، کنارهگیری کرد اما در مورد عارف، این گونه نبود. بسیاری جلسات او را برهم زدند چراکه قبلا از او خواسته بودند که کنار برود اما عارف گفت کنار نمیرود. عارف انسان بسیار نجیبی است.
کنارهگیری از انتخابات برای قالیباف دلچسب نبود
عارف هنوز در میان اصلاحطلبان جایگاه برجستهای دارد اما قالیباف به نظر نمیرسد هنوز جایگاهی داشته باشد و خودش هم این احساس را دارد و به نوعی خود را از اصولگرایان جدا کرده و جریان نو اصولگرایی را راه انداخته است. قالیباف خود را جریان مستقل اعلام کرده به علت دلخوری های سال 96 در دوره انتخابات رخ داد؟
نمیگویم که این کنارهگیری برای قالیباف بسیار دلچسب بوده است اما به طور مسلم این دو کنارهگیری با یکدیگر تفاوت دارند. اینکه فردی به دلیل برخی ملاحظاتی که تا حدود زیادی برایش دلچسب نیست استعفا میدهد متفاوت از برخی رفتارهای نادرست است.
در مورد تبعیت از قانون، روسای جمهور را چگونه ارزیابی میکنید؟
رهبری همواره گفتهاند باید مر قانون عملی شود. بسیاری از اصلاحطلبانی که بحث تبعیت از قانون را مطرح میکنند در دورانی خود برخلاف قانون سخن میگفتند. ما نخبگانی داریم که مولد هستند اما هرگز تن به قانون نمیدهند برخی روسای جمهوری ما از جمله احمدینژاد این گونه بودند چرا که او میخواست خود را به عنوان مبنای جامعه قرار دهد.
برای مثال عبدالله نوری در دورهای در این باره که آیا هاشمی باید تابع قانون باشد یا خیر؟ میگوید هاشمی باید در این قضیه استثنا باشد. من کتابی نوشتم که در این کتاب، اظهارات افرادی که در حال حاضر مدعی قانونگرایی هستند، آوردهام و بر این قضیه تاکید میکنند که نخبگان نباید تابع قانون باشند.
ریشه این گونه افکار را چه میدانید؟
در سایر امور نیز شاهدیم که همچنان این مطلب ریشه جدی در اعماق تفکری این افراد دارد به عبارتی برخی افراد همواره در مسائل اقتصادی نیز معتقدند باید برخورداری نخبگان از سایر تودههای جامعه بیشتر باشد در جوامع سیاسی قائل به نخبهگرایی جدی هستند و این برتری نخبگان در همه بخشهای مختلف تفکری این افراد، بازتاب پیدا میکند. بنابراین اصولگرایان را هم باید در این قضیه مورد بررسی قرار داد.
آیا این افراد قائل به دموکراسی نخبه گرایی هستند؟
در واقع برخی افراد قائل به سلایق نخبگان هستند. برای مثال برخی در اوایل انقلاب تلاش جدی داشتند به اینکه هرچه سریعتر قانون اساسی تدوین شود تا سلایق نخبگان جایگزین قانون نشود. چراکه بسیاری به امام توصیه میکردند تودههای مردم از فهم سیاسی بالایی برخوردار نیستند و اجازه دهید، نخبگان چند سال جامعه را با نظر خود اداره کنند اما امام این موضوع را نپذیرفت. این تفکر یقینا یک تهدید و نگرانی برای جامعه است. ما جامعهای را رستگار میبینیم که قانون فصلالخطاب آن باشد و قانون برای همه به صورت مساوی حکمرانی کند.
احمدینژاد جزو خطرناکترین مدیران است
افرادی که بعد از انقلاب تاکنون روی کار آمدند تا چه حد تابع قانون و یا مولد اندیشه بودهاند؟
این موضوع بستگی به افراد دارد. برخی گفتند ما نخبگانی داریم که با وجود جایگاه بالای تولید فکری، انسانهای بسیار مهذبی هستند به عبارت دیگر این افراد دارای تهذیب نفس هستند و هرگز به نفسانیت خود برتری نمیدهند. تفاوت احمدینژاد با مرحوم هاشمی رفسنجانی در این است که احمدینژاد مولد اندیشه نیست بلکه متخصص در یک رشته فنی است. وقتی میگوئیم مولد یا تولید فکری، منظور این نیست که کتابی درباره شیمی یا مهندسی شهری نوشته شود. در واقع مولد فکری بدین معناست که یک فرد دانش بشری را ارتقا ببخشد و در عرصه اندیشهورزی، دارای خصوصیات و برجستگیهایی باشد. طبق این تعریف احمدینژاد در اندیشهورزی سیاسی، هیچ و صفر است! در واقع او غالبا از دیگران کپی میکند. در مسائل تاریخ از یک جایی کپی میکنند، در مسائل علوم انسانی غالبا از جاهای مختلف کپیبرداری میکند. حرفهای تاریخ باستان را از یک جا کپیبرداری میکند. همچنین در مسائل فلسفی و سیاسی نیز همین گونه است. از این رو احمدینژاد، عنصر مولد فکر نیست ضمن اینکه تابع قانون هم نیست. شاید به تعبیری جزو خطرناکترین دسته از مدیران باشد. در واقع خطرناکترین دسته مدیران کسانی هستند که نه مولدند نه تابع قانون.
حوزه سیاست خارجی تا چه حد برای اصولگرایان اهمیت داشته و آیا موفقیتی در این زمینه داشتهاند؟
سیاست خارجی ابزاری است برای اینکه بتوانیم منافع ملی را دنبال کنیم. خود سیاست خارجی اصل نیست و در واقع ابزار و وسیله است. اصل منافع ملی است. مثل اینکه بگوئید اصل مذاکره است. اصل، مذاکره نیست. مذاکره ابزاری برای تأمین مصالح ملی و یا تحقق مصالح ملی است. هیچکس نمیتواند نسبت به ابزار دیپلماسی بیتفاوت باشد و یا آن را بدون اهمیت بداند. دیپلماسی دارای اهمیت است چرا که ما باید برخی منافع حتی امنیتمان را در چارچوب نظام بینالملل تأمین کنیم. اگر بتوانیم نقش خوبی در مسائل منطقه ایفا کنیم به نوعی امنیتمان تأمین میشود و اگر نتوانیم منافع ما به گونه دیگری رقم میخورد. ما باید بتوانیم با ارتباطات خوب و منطقی خود ملتهایی را که در همسایگی ما زندگی میکنند را قانع کنیم که نه تنها برای آنها تهدید نیستیم بلکه برای برای امنیت و استقلال آنها یک فرصت هستیم. دیپلماسی این مزایا را به همراه دارد. نمیتوان بدون داشتن ارتباط با همسایگان، نظام جهانی را قانع کرد به هر حال ایران این اقدامات را انجام داد. متاسفانه فضایی علیه ایران در سطح بینالملل ایجاد شد که ایران به سمت سلاح هستهای میرود در حالی که ایران در این وادی گام برنداشت و گزارشهای آژانس هم این مطلب را تأیید میکرد. به هر حال ما برای اینکه بتوانیم افکار عمومی را قانع کنیم نه غرب را، وارد مذاکره شدیم. چرا که غرب میدانست ما در این وادی قرار نداریم. اما ایران برای اینکه افکار عمومی جهان را قانع کند از ابزار دیپلماسی و مذاکره استفاده کرد. ایران با اینکه میدانست غنیسازی و تولید سانتریفیوژ، حق آن است تا حدودی از حقوق خود برای مثال 4 سال یا 6 سال از حقوق خود عدول کرد تا بتواند افکار عمومی جهان را قانع کند.
اوباما سیستم بانکی آمریکا را وادار به همکاری با ایران نکرد
آیا افکار عمومی قانع شد؟
یقینا افکار عمومی قانع شد. یعنی امروز اگر وضعیت ما در سطح بینالملل، وضعیت بسیار بهتری است به دلیل اینکه توانستیم قانع کنیم چراکه ما به مذاکره تن دادیم و آنچه را که تعهد دادیم اجرا کردیم اما به قول معروف کدخدای این جنگل جهانی هرگز به این مصلحت تن نداد. آمریکاییها نه در زمان ترامپ بلکه در زمان خود اوباما نیز تحریمها را مجددا آغاز کردند. در حالی که اولین چیزی که قرار بود اوباما انجام دهد این بود که به سیستم بانکیاش اعلام کند مراوده را آغاز کند ولی هرگز این کار را نکرد.
اما این اقناع افکار عمومی ناشی از عملکرد خوب دستگاه دیپلماسی در دولت روحانی است.
این مسئله ارتباطی به روحانی نداشت و رهبری هم این مطلب را توضیح دادند. قبل از اینکه روحانی انتخاب شود در فروردین سال 92 که 3 ماه بعد روحانی انتخاب شد رهبری اجازه دادند با آمریکا مذاکره صورت گیرد. حال شاید بگویید که در دولت قبل از روحانی به توفیقات بالایی در این زمینه نرسیده بودند، شاید نظرات متفاوت باشد اما اصل این مطلب که ما برای اینکه ثابت کنیم آمریکاییها دروغ میگویند و آنچه ادعا میکنند که ما به خاطر امنیت جهانی، ایران را تحت فشار قرار میدهیم بر افکار عمومی روشن شود رهبری اجازه دادند که با آنها مذاکره کنیم و بگوئیم چه چیزی به نظر شما میتواند این تضمین را ایجاد کند. هر آنچه آنها گفتند چنین تضمینی را ایجاد میکند به آن تن دادیم با اینکه بسیاری از افکار عمومی در داخل این مطلب را نپذیرفتند و گفتند مثلا قرارداد ترکمنچای است اما رهبری این اجازه را داد که این مطلب دنبال شود. چرا؟ چون به دنبال این بودند که تحریمها از روی دوش ملت برداشته شود یعنی رهبری با هدف اینکه تحریمها برداشته شود و ملت از فشار بیرون بیاید این شرایط ظالمانه را پذیرفتند. یعنی ما هرگز نباید برای مبادله داشتن با جهان آزاد، برای ما شرایط بگذارند و باید بتوان کالای خود را صادر کرد. آنها گفتند که ایران در مسیر تهدید جهانی قرار دارد در حالی که خودشان تهدید هستند. کسانی که سلاح هستهای دارند اولین تهدید هستند نه ایران. وقتی دارو به ملت ایران نمیدهند بزرگترین جنایت را مرتکب شدهاند.
خطای دیپلماتیک در دوران احمدینژاد زیاد بود
در دوران احمدینژاد روند مذاکرات را چگونه میدانید؟
در دوران احمدینژاد از دیپلماسی خوب استفاده کردیم یا نه، این یک بحث جداگانه است. بنده به عنوان کسی که در زمان شروع مذاکره با غرب در دوران احمدینژاد، این مذاکره را ضروری میدانستم اما معتقدم در دوران احمدی نژاد تا حدود زیادی در این زمینه خطاهایی وجود داشت. در زمان روحانی نیز خطاهایی مشاهده شد. در زمان احمدینژاد شخصیتی مثل سعید جلیلی را تا حدود زیادی اهل تعامل با جهان نمیدانستم چراکه جلیلی فردی نیست که اهل روابط عمومی بسیار قوی باشد. تفاوت شخصیتی مثل ظریف با جلیلی این است که ظریف تحرک و ارتباطات بسیاری دارد و دارای ارتباطات بسیار گسترده است. از این رو جلیلی برای اقناعسازی اهل روابط عمومی قوی نبود.
قوت ظریف در ارتباط با ارتباطات و مذاکره بسیار خوب بود
نقش تندورهای داخلی در موضوع برجام را نباید نادیده گرفت
برعکس از تندرویهای داخلی میتوانستند برای دریافت امتیاز بیشتر استفاده کنند. دیپلماسی بدین گونه است. یعنی باید گفته میشد در داخل به ما اجازه نمیدهند از تندروها میتوانستند به عنوان یک برگ برنده استفاده کنند. اگر بگویید نه من برای مذاکره کردن هم زیر سوال هستم الزام ندارم با شما مذاکره کنم؛ اگر مذاکره مفید بود مذاکره میکنم و در این موقع دست به لحاظ دیپلماسی بازتر است.
قوت ظریف در ارتباط با ارتباطات و مذاکره بسیار خوب بود اما وجود عواملی که مسئله را کاملا سیاسی میکرد، مذاکره را از حوزه تخصصی خارج میساخت. باید به غرب میگفتیم اگر 5 سال هم طول کشید طول بکشد و دیپلماسی باید حداکثر منافع را برای ما رقم بزند. ما عجله نداریم و خودمان اقتصادمان را اداره میکنیم.
تندروها سعی کردند فضای داخل را بهم بزنند و مردم را ناامیدکنند و حتی گاهی خود از دستورات رهبری نیز پیروی نمیکنند؟
نمیتوانند بهم بزنند وقتی رهبری دارد با همه توان حمایت میکند. در قضیه بنزین هم همین طور است. رهبری یک سرمایه کلانی را در سبد جریان سیاسی قرار میدهند وقتی که حمایت میکنند.
رهبری از مذاکره با غرب در برجام حمایت کرد
اینکه بسیاری بخواهند کارشکنی کنند چیز عجیبی نیست.
چیز عجیبی نیست ولی در عین حال مثل یک وزنه بزرگی را در ترازوی شما گذاشتن است. در مورد بنزین هم همین است. رهبری میگویند شما میخواهید تصمیم بگیرید من حمایت میکنم. در مذاکرات با غرب درباره مسئله هستهای انصافا رهبری همه توان خود را در این قضیه گذاشت و از دولت روحانی حمایت کرد. حال درست است برخی از برجام به عنوان ترکمنچای یاد میکردند اما رهبری با کلماتی از ظریف حمایت کردند که شاید در یک جملهشان 5 صفت بسیار برجسته به ظریف ارائه دادند.
برخی اصولگرایان نه مولدند و نه تابع قانون
اصولگرایان با برجام چه خواهند کرد؟
اصولگرایان یک طیف هستند. در اصولگرایان افراد بسیار منطقی، دلسوز و متفکر داریم. افراد هم داریم که خیر نه مولدند نه تابع قانون.
تندروها نه به منافع ملی و نه به تولید فکر احترام نمیگذارند
چرا اجازه دادید همواره اصولگرایان غیرمولد روی کار آیند؟
متأسفانه این بستگی به تعاملات سیاسی دارد. وقتی جریان مقابل جریان تند خود را روی کار میآورد جریان اصولگرای تند نیز در مقابل اصلاح طلبان تندرو، روی کار میآید. فرض کنید از جریان اصلاحطلب یک آدم فحاش روی کار آید آیا یک فرد فرهیخته از اصولگرایان میتواند در برابرش قرار گیرد. ازاین رو کسی میآید که ادبیاتش مثل او باشد. به هر حال با روی کار آمدن تندروهای هر دو جریان، کل کشور متضرر خواهد شد و در نتیجه تندروها نباید صحنه گردان شوند و عرض اندام کنند. تندروها نه به منافع ملی و نه به تولید فکر احترام نمیگذارند. همچنین افراد فرهیخته نیز نمیتوانند با این افراد تندرو روبرو شوند چراکه در شان و جایگاه خود نمیدانند.
در سال 88 در صف معترضین رفتم و با آنها بحث کردم
عباس سلیمینمین، فعال سیاسی اصولگرا و پژوهشگر تاریخ در پایان مصاحبه با خبرنگار سیاسی برنا گفت: بنده به عنوان تاریخدان و پژوهشگر تاریخ ضروری است که وقایع را از نزدیک مشاهده کنم. برای مثال در نماز جمعه سال 88 هاشمی هم شرکت کردم. سال 88 هاشمی یک نماز جمعه خواند و من آن روز با اینکه به عملکرد او انتقاد داشتم اما در نماز جمعهاش حضور پیدا کردم تا خودم از نزدیک فضا را ببینم چون ما هم به عنوان کسی که کار تاریخ میکنیم و هم به عنوان کسی که قضاوت سیاسی انجام میدهیم، حتیالمقدور باید از نزدیک شاهد باشیم. بنده حتی در سال 88 در صف معترضین نیز رفتم و با آنها بحث میکردم.