به گزارش برنا، سعید فرهادی در صفحه اینستاگرامش نوشت:
«شرم»ی که این روزها از آنتن صداوسیما در حال پخش است!
نزدیک به سه سال، تمام وقت و انرژی و جسم و جانت را صرف تحقیقات بر روی جزئیات می کنی و بارها کلمه به کلمه ی فیلمنامه را محک می زنی تا از هر نظر مو لای درزش نرود و چیزی از منطق، جذابیت و اصول زیبایی شناختی کم نگذاشته باشی؛ تا سریالی بسازی در خور شأن و شعور مخاطب. اما ناگهان سروکله ی کارگردانی دست نشانده پیدا می شود؛ مهم نیست چقدر کارنابلد و بی دغدغه، مهم این است که «خودی» باشد تا زورش به تمام اصول اخلاقی، حرفه ای و حقوقی بچربد!
می خواهی عطای کار را به لقایش ببخشی. به مدیران پیشنهاد می کنی چندرغاز پیش قسطی که دو سال پیش برای شروع کار گرفته ای را با تمام بهره هایش بازپس دهی تا دست از سر فیلمنامه ات بردارند. اما گویا لقمه ی چرب و نرمی گیر آورده اند و حسابی هم دندانشان را تیز کرده اند. نام سریالت را به «شرم» تغییر می دهند و تولید را شروع می کنند. هشت ماه در بی خبری مطلق به سر می بری؛ حتی نه یک پیامک ساده از میان چهل پنجاه نفر عواملی که به به و چه چه شان برای فیلمنامه مدام به گوش ت می رسد! شاید هم فکر می کنند بهتر است سر راه مالباخته آفتابی نشویم! ای کاش از نامی که بر سریال شان گذاشته اند، ذره ای در وجودشان یافت می شد.
بالاخره کار به موعدِ پخش می رسد و بار دیگر تجربه های تلخ پیشین تکرار می شود؛ این دردِ مشترک بسیاری از فیلمنامه نویسان. با سریالی مواجه می شوی که نه می شناسی اش از فرط تحریف و قلع و قمع و به بیراهه رفتن، نه حتی تحمل دیدنش را داری از فرط بی منطقی، بی هنری، سخیف بودن و کم فروشی که در لحظه لحظه اش موج می زند؛ از تولید و کارگردانی و بازیگری و فیلمبرداری بگیر تا موسیقی و طراحی صحنه و لباس. آیا تمام این عوامل افراد کارنابلدی هستند؟ بعید است چنین باشد زیرا بارها آثار و نتایج قابل قبولی از برخی شان دیده ای؛ منتها نکته در اینجاست که آب از سرچشمه گل آلود است! چه بسیار متنهای سربلندی که زیر چرخ دنده های این سیستم معیوب به آثاری سطح پایین و بی ارزش تبدیل شده اند. و چه دردناک است این جمله ی پر تکراری که از دهان شان شنیده می شود: «مردم این چیزها را نمی فهمند!»
منطق ها و الزامات اولیه ی دراماتیک که در کلاس های مقدماتی این رشته تدریس می شوند، پیشکش؛ چیزهایی در کار می بینی که از بدیهیات زندگی واقعی و روزمره هم فرسنگ ها فاصله دارد و حتی کودکان نابالغ را به شگفت می آورد. جوابی برای سوالات مخاطبان که سردرگم مانده اند بر سر فهم تناقضات و ایرادات کار نداری زیرا می دانی توضیح وقایعی که رخ داده، برایشان بیشتر شبیه فرافکنی به نظر می رسد و شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت؛ مگر از مردمی که مدتهاست اعتمادشان پایمال شده و به هر توضیحی بدگمان اند، انتظاری غیر از این می توان داشت؟