خاطره جالب و شنیدنی آیت الله هاشمی رفسنجانی از آیت الله العظمی بروجردی

|
۱۳۹۹/۱۰/۱۸
|
۰۴:۰۰:۰۰
| کد خبر: ۱۱۱۴۶۳۲
خاطره جالب و شنیدنی آیت الله هاشمی رفسنجانی از آیت الله العظمی بروجردی
با این پنج شنبه برنا همراه باشید تا به مناسبت سالگرد ارتحال آیت الله هاشمی رفسنجانی شما را با خاطره ای جالب از آیت الله هاشمی رفسنجانی در برخورد با آیت الله العظمی بروجردی بیشتر و بهتر آشنا کنیم .

به گزارش برنا؛ آیت الله هاشمی رفسنجانی با یادآوری خاطرات تلخ و شیرین سال های اول حضور در حوزه علمیه قم ، درباره یک برخورد تشویق کننده آیت الله العظمی بروجردی می گفت: « آنچنان حافظه من قوی بود که در دوران تحصیل در همان نوق ، تقریباً همه اشعار شش کلاس را حفظ کرده بودم و از اول تا آخر را بدون درنگ می‌خواندم. وقتی به قم آمدم ، در سال دوم وارد ادبیات نسبتاً‌ پیشرفته‌تر حوزه شدیم. کتاب« الفیه بن مالک » را که هزار بیت شعر دارد ، حفظ بودم. آدم اگر آن کتاب را حفظ کند، بر ادبیات مسلط می‌شود.

در منطق هم یک متن مختصر به نام «تهذیب المنطق» از تفتازانی داشتیم که آن را هم حفظ کرده و علم منطق را با متن آن از بر بودم. حفظ کردن قرآن، جزء آرزوهایم بود. هر وقت می‌رفتیم جایی ، دعا می‌کردم و از خدا می‌‌خواستم بتوانم حافظ قرآن شوم.

شنیده بودم آقای بروجردی به کسانی که قرآن و اشعار را حفظ کرده باشند، جایزه می‌دهد. اواخر سال دوم تا اوایل سال سوم تحصیلی حوزه در یک جلسه روضه پیش آیت‌الله بروجردی رفتم و نامه‌ای به دست ایشان دادم. ایشان همانجا نامه را خواندند و گفتند: الان حاضری امتحان بدهی؟ گفتم: بله. دو زانو نشستند و شال کمرشان را تنظیم کردند و از هر سه موضوع سوال کردند.

از الفیه شعر سختی را پرسیدند و خواندم. از قرآن هم بخشی از آیه «مَا نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهَا»‌ (سوره بقره آیه ۱۰۶) را خواندند، و گفتند ادامه بده و من ادامه دادم. سپس نوبت به تهذیب المنطق تفتازانی رسید، فرمودند: از کلیات خمس به بعد بخوان.آنقدر خواندم که فرمودند کافی است! آیت‌الله بروجردی در همان جلسه از جیب خود پولی درآوردند و فکر می‌کنم ۲۵ یا ۲۰ تومان به من دادند. دستور دادند برای من شهریه مقرر کنند.

آن موقع شهریه را به طلبه‌هایی می‌دادند که به لمعه رسیده باشند ، ولی به خاطر همین امتحان، هنوز سیوطی می خواندم که به من ماهی ۹ تومان شهریه دادند. یکی از اعضای دفترشان (آقای حاج محمد حسین اعلم) می‌خواستند محبت کنند که مرا به دفترشان بردند و یک دست لباس مستعمل به من دادند که به من برخورد ، گریه کردم و عبا را انداختم و رفتم.»

(گفت‌وگوی آیت‌الله هاشمی با جمعی از نوجوانان گروه کودک و نوجوان شبکه اول سیما ، برنامه نیمرخ، ۳ تیر ۱۳۷۷)

 

نظر شما