عباس رافعی کارگردان سینما در گفتوگو با خبرنگار برنا اظهار داشت: اگر در یک فیلمنامه سینمایی شخصیت اصلی با درایت، هوشمندی و قدرت بدنی بر مشکلات غلبه کند و عدهای را نجات دهد یا از موقعیت بدی که در آن گرفتار شدهاند رها کند میتوان گفت که این فیلمنامه اثری قهرمانمحور است. به عنوان مثال فیلم «هفت سامورایی» را میتوان نام برد که در آن هفت قهرمان وجود دارد اما قهرمان اصلی یک کاراکتر است که توشیرو میفونه نقش آن را ایفا میکند.
رافعی خاطرنشان کرد: قهرمان در موقعیتی قرار دارد که باید آن را تغییر دهد یا از موقعیت محافظت کند و در این راه موانعی بر سر راهش وجود دارد که باید از آنها بگذرد و به موقعیت ایدهآل برسد. در ساختار دراماتیک اگر بخواهیم شکلگیری قهرمان را بررسی کنیم میتوان اینگونه مراحلش را بررسی کرد که در ابتدا موقعیتی آرام وجود دارد، سپس شاهد هجوم ضد قهرمان هستیم و بعد در نهایت قهرمان در برابر آن متولد میشود و برای رسیدن موقعیت به تعادل تلاش میکند. چنین کاری در نگارش فیلمنامه تا حدی شبیه به یک کار مهندسی است.
او افزود: در جامعه امروز اگر بخواهیم قهرمانی واقعی را به تصویر بکشیم به نظر من اشخاصی که در این شرایط سخت با شرافت زندگی میکنند قهرمانهای واقعی هستند. ما سه دسته فیلم داریم که یک دسته از این آثار تجاری و بازاری هستند و فقط برای فروش بالا ساخته میشوند، موقعیتی مصنوعی را تعریف میکنند و پایانی خوش دارند. دسته دیگر فیلمهایی هستند که از آن سوی بام افتادهاند و تنها روایتگر زندگی مفلوک و سخت هستند و تنها عدهای انسان را غرق در فلاکت به تصویر میکشند و اثرشان هیچ قهرمانی ندارد و بیش از هر چیز به موفقیت در جشنوارهها فکر میکنند. اما دسته دیگری از فیلمسازان هستند که هم به استقبال مخاطب، فروش فیلم و هم به ارزشهای هنری اثر و خلق موقعیت دراماتیک فکر میکنند و معمولاً در این آثار میتوان قهرمان و ضد قهرمان را مشاهده کرد.
رافعی تصریح کرد: متأسفانه ما قهرمان زندگی خودمان نیستیم و در جامعهمان قهرمانی که بخواهیم به آن در یک اثر سینمایی بپردازیم پیدا نمیکنیم و نمیتوانیم قهرمان خلق کنیم. در فیلمهایی چون «آواتار» و «ترمیناتور» که به نظر آثاری سطحی و فقط مخاطبپسند هستند اگر عمیق شویم متوجه میشویم که فلسفهای عمیق پشت آنها است و آنها در قهرمانپروری اهداف بزرگی را دنبال میکنند. پیش از انقلاب ما قهرمانهایی داشتیم که معمولاً محمدعلی فردین این نقشها را بازی میکرد و بعد از آن در دام سینمای ظاهراً هنری افتادیم و بعد از ان به سینمای جنگ و دفاع مقدس رسیدیم که بعد به طور کامل این موضوع فراموش شد. به نظر من قهرمان در سینمای ما دچار خدشه شده است و تعریف درستی از آن شاهد نیستیم.
او افزود: قهرمان میتواند وجهههای متفاوتی داشته باشد و لازم است انگیزهاش شخصی باشد. به عنوان مثل فیلم «روز شغال» را میتوان نام برد که فردی قرار است در ازای دریافت مبلغی پول ژنرال دوگل را ترور کند، در میانه راه به او دستور میدهند که پروژه ترور را باید متوقف کرد اما پول را از او نمیگیرند. او پس از این خبر باز هم به هدفش ادامه میدهد و در واقع پس از اینکه انگیزهاش شخصی شده و از مزدور بودن جدا میشود به یک قهرمان تبدیل میشود.
کارگردان فیلم سینمایی «فصل فراموشی فریبا» در پایان گفت: اگر به قهرمانسازی در آثارمان توجه کنیم و در فیلمهایمان شخصیتهای موثر و قهرمان نشان دهیم قطعاً الگوسازی صورت گرفته و چنین کاراکترهایی در جامعه زیاد میشوند. حتماً لازم نیست که قهرمان شخصیتی در جنگ باید یا کارهای عجیب و غریب انجام دهد و حتی یک پدر مبارز در برابر مشکلات بزرگ اجتماعی میتواند قهرمانی جذاب و دوست داشتنی باشد. به عنوان مثال فیلم سینمایی «خانه دوست کجاست؟» فیلمی قهرمانمحور است و بازیگر اصلیاش که یک پسربچه است را میتوان قهرمان فیلم دانست.