امیررضا نوریپرتو منتقد سینما در گفتوگو با خبرنگار برنا، اظهار داشت: به نظر من فرآیند فیلمسازی اصغر فرهادی و روند کارنامه کاریاش را با دقت دنبال کنیم متوجه میشویم که او روندی بسیار شبیه به نظام استودیویی در پیش گرفته که معمولاً این روند در کشورهایی که صاحب صنعت سینما هستند برای فیلمسازان وجود دارد. اصغر فرهادی از سِمَتهای کوچکتر کار خود را شروع کرده و پلهپله پیش رفته و این مسیر همانطور که اشاره کردم مختص فیلمسازی در نظام استودیویی است و در کشور ما وجود ندارد و شبیهترین را به آن میتوان فیلمسازان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در پیش از انقلاب دانست که فیلمسازانی چون عباس کیارستمی و امیر نادری از آن جمله هستند.
نوریپرتو در ادامه خاطرنشان کرد: یکی دیگر از ویژگیهای خوبی که اصغر فرهادی را به جایگاه امروزش رسانده تسلط او بر ساختار درام است. او کار خود را با نمایشنامهنویسی برای رادیو آغاز کرده، سپس برای تلویزیون سریال نوشته و پس از آن با «داستان یک شهر» کارگردانی را تجربه کرده است و در نهایت به فیلمسازی در سینما روی آورده است.
او افزود: در دوره دوم دولت اصلاحات ما شاهد رونق ساخت فیلمهای به اصطلاح معناگرا بودیم که البته من با این اصطلاح مخالف هستم اما به هر حال آن زمان آنچه که درباره این سینما مصطلح بود، سینمای معناگرا بود و در این زمان اصغر فرهادی فیلم «رقص در غبار» را ساخت و پس از آن به سراغ یک موضوع ملتهب اجتماعی رفت که مورد علاقهاش بود و پس از آن با ساخت فیلمهای «چهارشنبهسوری»، «درباره الی» و «جدایی نادر از سیمین» و حتی «گذشته»، «فروشنده» و «همه میدانند» به سراغ مردم طبقه متوسط رفت.
این منتقد در ادامه خاطرنشان کرد: فرهادی بر خلاف فیلمسازان ایرانی تسلط خیلی خوبی روی ساختارهای کلاسیک قصهگویی دارد و این تسلط هم به ریشه تحصیلی و علمی او برمیگردد که در سینمای ایران یک نقطه قوت برای فرهادی به حساب میآید. او تم ملودرام را به خوبی میشناسد و به ایجاد کشمکشهای دراماتیک تسلط دارد و نقطه قوت فیلمنامههای فرهادی در همین مورد است و دو فیلم «جدایی نادر از سیمین» و «درباره الی» در این مورد عالی هستند و دیگر آثارش کم و بیش به در این موارد به خوبی ظاهر شده است.
نوریپرتو در ادامه اظهاراتش درباره عوامل موفقیت اصغر فرهادی گفت: بر خلاف اینکه بسیاری معتقدند اصغر فرهادی فیلمساز تلویزیونی است به نظر من فیلمسازی است که موقعیت داراماتیک را میشناسد و میزانسنها و جو حاکم بر صحنه را به خوبی میشناسد و فرم را به شکلی درست بر محور محتوا قرار میدهد. به عنوان مثال در فیلم «جدایی نادر از سیمین» دوربین او به عنوان یک کاوشگر عمل میکند و در حالیکه در قصه قصد فیلمساز بر این است که قضاوت نداشته باشد در میزانسن به شکلی قضاوت دارد که مخاطب را هم به قضاوت و داوری دعوت میکند. در حالیکه اکثر آثار اصغر فرهادی در ژانر درام قرار میگیرند او مایههای داستانی ژنریک را به اثرش تزریق میکند که تمهایی معمایی، تریلر و... را در آثارش میبینیم، به طوری که به یاد دارم منتقدان آمریکایی پس از دیدن فیلم «جدایی نادر از سیمین» آن را یک تریلر هیچکاکی قرن 21 دانستند و این نکتهای بود که حتی منتقدان ما به آن اشاره نکرده بودند.
او در پایان افزود: همه الگوهای تماتیک و ساختاری سینمای آمریکا را در آثار اصغر فرهادی میبینیم و از طرفی او به موضوعاتی میپردازد که تنها مربوط به کشور ما نیستند و مسائلی چون رابطه پدر و دختر یا دروغ موضوعاتی ابدی ازلی هستند که میتوانند مسائلی ملتهبی در یک درام اجتماعی روی جوامع مختلف باشند. مخاطبی که سینمای قصهگو را دوست دارد قطعاً به سینمای فرهادی علاقه دارد. استقبال مخاطبان عام از فیلمهای فرهادی این شائبه را به وجود آوردهاند که فرهادی آرتیست نیست اما این نگرش را به هیچوجه قبول ندارم و معتقد هستم که فرهادی از سطح سینمای ایران بسیار جلوتر است و فیلمسازی است که بر مدار الگوها حرکت میکند و این الگوها را به خوبی میشناسد. به نظر من فیلمهای اصغر فرهادی در محفلهای آکادمیک و جشنوارهای آمریکایی موفقتر از جشنوارههای اروپایی باشند چرا که به سلیقه این جشنوارهها نزدیکتر است.