به گزارش برنا؛ محمدمهدی اسماعیلی در یادداشتی نوشت: سؤالی که امروزه برای دانشوران آزاده و فضلای متفکر مطرح است و در محافل حوزوی و دانشگاهی دربارهاش سخن میگویند، این است: الهیات فرهنگی جهان، مسأله طوفانالاقصی را چگونه فهم کرده و چگونه آن را با هویت دینی اعم از مسلمان، مسیحی، یهودی و... تطبیق میدهد؟
من میخواهم این صورت مسأله را تغییر دهم و بگویم، طوفانالاقصی، خود حامل یک «الهیات فرهنگی جدید» است که در لحظهای تاریخی متولد شده؛ در زمانه رکود فرهنگی غربیسازی در جهان و دقیقاً هنگامی که موج رویگردانی از فرهنگهای سکولار امریکایی-اروپایی در بالاترین سطح خود بسر میبرد و همه نشانهها، روند قدرت گرفتن «فرهنگهای معنوی» را نشان میدهد. طوفانالاقصی در زمان «رکود غربی»، ارزشهای فرهنگی مقاومت را در مقیاسی جهانی به همه ارائه داد که به سبب گستردگی حیرتانگیز پیامدهایش، باید در صورتبندی «الهیات فرهنگی» آن بکوشیم.
۱- وجدان شرمسار جهان
طوفانالاقصی، آغازی نظامی، حیاتی فرهنگی و سرشتی اسلامی دارد؛ و دنیا را وارد دورهای تازه از «بازاندیشی اخلاقی» و «شرمساری بینالمللی» درباره سیاستهای جهانی غرب کرد. مبنا و معنای این بازاندیشی اخلاقی را نمیتوان خارج از حیطه آموزههای دینی و مفاهیم مذهبی درک کرد.
این شرمساری و رویگردانی، دهههاست که وجدانهای آزاده را به پیشوایی امام خمینی(ره) و رهبری حکیمانه حضرت آیتالله خامنهای به حرکت درآورده است و نتایج آن را امروزه میتوان در سطوح مختلف از جغرافیای سیاسی و فرهنگ جهانی، مطالعه کرد. بنابراین، بازاندیشی اخلاقی جهان یک امر دینی است و همانطور که تحلیلگران در این مورد با یکدیگر اجماع دارند: «این بازاندیشی اخلاقی را باید در دل سه سنت بزرگ دینی اسلام، مسیحیت و یهودیت درک کرد، همانطور که مقاومت فلسطین نیز به مثابه امر دینی درک شده است.»
۲- تمدن شکننده غرب
مسأله دیگری که به ما اجازه میدهد درباره «الهیات فرهنگی طوفانالاقصی» سخن بگوییم این است که به باور بسیاری از اندیشمندان، آنچه جهانیان در پسا طوفانالاقصی فهم کردند، «جهانی شدن مقاومت» در مقابل «رکود فرهنگی جهانی شدن» بود. غربِ فرهنگی، مدتهاست به دوره «فترت هویت» وارد شده و وضعیت تمدنی آن که به قول هانتینگتون یک «میراث مسیحی-یهودی» است، بسیار شکنندهتر از قبل است. در چنین وضعی، خیزش نیروهای معارض تمدن غرب، بر دشواریهای پیش روی حکومتهای آن میافزاید و وضعیت بحرانی آنها را از درون و به لحاظ ایدئولوژیک، بسیار پیچیدهتر از قبل میکند.
از نظر من، جهانیشدن مقاومت، شتابدهنده یک «انقلاب نرم جهانی» است و این، یک کلیشه یا شعار نیست که بخواهد با پروپاگاندا و تبلیغات القا شود، بلکه میتوان با بررسیهای علمی شواهد آن را ارائه داد. این شواهد در مطالعات جدید ارائه شده است؛ از جمله اینکه پس از وقوع فاجعه انسانی در غزه، ملتهای جهان به سمت سوژگی و «کنشگری فراملی» در این موضوع تمایل پیدا کردند. این تمایل نزد تحلیلگران به خروج ملتهای جهان از ابژگی حاکمیتهای خود در خصوص مسأله فلسطین تفسیر میشود: ملتها، مستقل از دولتهای خود، رژیم صهیونیستی را به ایجاد فجایع انسانی متهم کردند و از ساختار گفتمان حاکمیتهایی که سمت صهیونیسم ایستادند، کاملاً خروج کردند و اینجا میتوان سنجید که چه کسانی، سمت درست تاریخ را برگزیدند.
شکلگیری این روند، ناشی از قدرت ابتکار و گشودگی ذهنی جریان جهانی مقاومت است و این توانایی را به آن میدهد که ترجمان گفتمان خود را در افکار مختلف بیابد. ثانیاً، جریان مقاومت به سبب انعطافپذیری در اشکال و روشهای خود، قادر است که ملیتهای متفاوت را حول محورهای اساسی ارزشهای انسانی، گردهم بیاورد و این یک خصلت ذاتی اسلام است.
۳- قدرت قرآنی و جهان انقلابی
مقبولیت مقاومت، نشانگر یک پویایی تازه میان هویت، دین و جامعه است؛ پویاییای که در تاریخ معاصر کمنظیر بوده و نقطه آغاز آن در جهان ما نیز «انقلاب اسلامی ایران» است که به قول میشل فوکو، بازگشت روح به یک جهان بیروح بود. انقلاب ما تنها به یک دلیل توانست پژواک جهانی بیابد و آن تکیه امام راحل عظیمالشأن بر «قدرت قرآنی» اسلام ناب بود.
سرشت اسلامی مقاومت نیز در امتداد انقلاب توانست با تکیه بر «قدرت قرآنی» به «کنشگریهای فراملی» شکل دهد که غیرمتحد و غیرمنسجم نیستند و امروزه تنها نوک کوه یخ آن، به چشم میآید.
مانند همیشه که امریکاییها و صهیونیستها آچمز میشوند، اینبار نیز در تصور هیچ یک از نظریهپردازان غربی و اندیشکدههای خاماندیش لیبرال سرمایهداری نمیگنجید که یک اتحاد فرهنگی با سرشتی دینی و منبعث از مقاومت اسلامی، در جهانی به اصطلاح مدرن با این قدرت پدید آید و میان مردمی که قرار بود در دهکده جهانی تا ابد حبس شوند، یک آرمان بینالمللی جهت رهایی از این زندان شکل بگیرد. من حدود یک ماه پیش از عملیات طوفانالاقصی، در «همایش بینالمللی خورشید» در مشهد، تأکید کردم که جهان پیش روی ما یک «جهان انقلابی» است و حرکت پیروان ادیان توحیدی به سوی احیای ارزشهای اساسی انسانیت است و این جز با رهایی از روند غربیسازی و مبارزه با آن، ممکن نیست. نشانهها و تحلیلهای امروز را میتوان بهترین مؤید «نظریه جهان انقلابی» دانست.
۴- تحول ارزشها در جهان فرهنگی
روشن است که خیزش جهانی مقاومت به سبب چیزی فراتر از مواجهه با یک رژیم آپارتاید است و نباید در دام گفتمانهای شبهروشنفکری و شبهدینی در تحلیل این مسأله افتاد، بلکه باید با این تفسیرها که مسأله را فرو میکاهد، برخورد منتقدانه داشت. هر چند آپارتایدها، همیشه به ضد خود بدل میشوند و رژیمهای آپارتاید زیادی نیز در طول تاریخ جهان ظهور کردهاند، اما اکثریت آنها جنبههای محدود سرزمینی داشتهاند.
آپارتاید صهیونیستی یک «آپارتاید ملی محدود» و مطابق با نظریههای سیاسی رایج نیست، بلکه آپارتایدی جهانشمول و جهانی است و از این جهت، سرشت آن با همه رژیمهای دیکتاتوری، نژادپرست و بنیادگرا فرق دارد. این سرشت شیطانی خاص، یک «احساس خطر بینالمللی خاص» را نیز در ذهن مردم جهان پدید آورده که گویی تازه متوجه شدهاند که ممکن است همه ارزشها، دستاوردها و هستیشان از رهگذر وجود این آپارتاید صهیونیستی جهانی، به مخاطره بیفتد.
از رهگذر این احساس خطر جمعی، یک «جامعه فرهنگی جدید جهانی» نیز در حال پیدایش است که بتدریج ساختارها و آناتومی آن را میتوان تشخیص داد. این جامعه، یک روایت جمعی و مردمی درباره جهان پساطوفانالاقصی دارد که درباره آن باید بیشتر بحث شود. براساس پژوهشها و پیمایشهای معتبر که نگرشهای جهانی را تحلیل میکند، «فداکاری و مقاومت سرسختانه فلسطینیها در آزاد کردن سرزمینشان برای بقا در شرایط کنونی، به روایتهای جمعی و مردمی که حتی شامل صداهای سکولار هم میشود، تبدیل شده است». با وجود تبلیغات جریانهای سکولار درباره ماهیت این روایت جمعی و جهانی، همه عناصر اساسی آن، برگرفته از معرفتشناسی انقلاب اسلامی و گفتمان مقاومت است.
امروزه جهان با آگاهی کامل میداند و میبیند که پروژه استعماری، قومیتی و نظامی رژیم غاصب صهیونیستی از 70 سال گذشته به یک «رادیکالیسم نابودگر جهانی» تبدیل شده که هیچ خصلت انسانیای در کالبد آن وجود ندارد. اژدها با تمام قدرت سربرآورده است، در حالی که قدرت بزرگتری به جدال با آن برخاسته است. برای همه مردم جهان، دیگر کاملاً روشن است که هدف این پروژه نابودی تاریخ، هویت، معیشت، حضور، حقوق، زندگی و مجموعاً هستی فلسطینیان است و اکنون عاملیت مردم است که به صحنه جهانی علیه صهیونیسم شکل میدهد. این بذری بود که تنها امام خمینی (ره) در اذهان جهانیان برای مبارزه با باطل کاشت.
۵- مسأله آزادسازی انسان
اینجا ما به نقطه کانونی بحث خود بازمیگردیم و آن پیدایش الهیات فرهنگی طوفانالاقصی است که آرمان «آزادسازی سرزمین» را برای جهان به اندیشه «آزادسازی انسان» تبدیل کرد. همانطور که متفکران فرهنگی مقاومت و دانشمندان مستقل از این جریان نیز، با هم اجماع دارند و درباره آن بحث شده است، طوفانالاقصی فراروایت امپریالیسم که تبعیض، نظامیگری، ستم، نژادپرستی، فریب، سوءاستفاده از قدرت، طمع، انسانزدایی و سایر اشکال خشونت دولتی را تداوم بخشیده، با شدت هر چه تمامتر به چالش کشید.
اکنون مسأله بازاندیشی اخلاقی درباره غرب پس از طوفانالاقصی، از عرصه نظری محض و بحثهای آکادمیک خارج شده و به ساحت بحثهای عمومی رفته است. همین امر، رفتارهای اجتماعی تازهای را در جهان برای حمایت از مقاومت اسلامی پدید آورده است. ظهور این «یکپارچگی فراملی» که مورد توجه تحلیلگران ایرانی نیز بوده است، یک «سرمایه جهانی» برای انقلاب اسلامی است. رهبری حکیمانه امام خامنهای نشان داد که انقلاب ایستایی ندارد و ثمرات و برکات آن، مستقیم و غیرمستقیم، به پویاییاش یاری میرسانند و «سرمایه جهانی» آن را افزایش میدهند.
من در این مدت به سبب ملاقات و بحث با متفکران، پژوهشگران و اساتید مختلف غیرمسلمان متوجه شدم که آنچه آنها را مجذوب مقاومت اسلامی میکند، جنبه عملی این الهیات فرهنگی است که از آن در مقالاتشان با عنوان «جذابیت عملی الهیاتی» نیز یاد کردهاند. این همان رمز اسلام ناب امام خمینی(ره) است که عرفان و مبارزه را در کنار هم قرار میدهد و «اسلام عارفان مبارزهجو» را جهانی میکند.