به گزارش خبرگزاری برنا، در یکصد و چهل و ششمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران که دوشنبه 28 دی در تالار استاد ناصری برگزار شد، دو فیلم «بدبده» و «چنین کنند حکایت» ساخته محمدرضا اصلانی به نمایش در آمد. در ادامه نیز نشست نقد و بررسی فیلمها با حضور محمدرضا اصلانی، رامتین شهبازی و کیوان کثیریان برگزار شد.
در ابتدای این نشست اصلانی در پاسخ به سوال کثیریان در خصوص شرایط ساخت این دو فیلم گفت: فیلم «بدبده» در سال 47 ساخته شد و الان 47 ساله شده است. این اولین فیلمی بود که در بخش سینمایی کانون پرورش فکری ساخته شد و به دنبال آن و در همان سال فیلمهای «نان و کوچه» و «عمو سبیلو» نیز ساخته شدند. پیش از آن فیلم کودک در ایران ساخته نمیشد و این سه فیلم برای اولینبار در جشنواره فیلم کودک بهعنوان تولیدات ایرانی به نمایش در آمدند. قرار بود به «بدبده» جایزه داده شود اما در نهایت مخالفت شد و در عوض جایزه ویژهای به کانون پرورش فکری کودکان تعلق گرفت. این فیلم در آن سالها وجه سمبلیک سیاسی به خود گرفت و به همین دلیل سعی شد دوباره به نمایش در نیاید. تولید آن نیز در صورت عدم وجود کسی مانند فیروز شیروانلو امکانپذیر نبود. در نمایشهای بعد از انقلاب نیز بخشهایی از فیلم حذف شد.
وی سپس به سرگذشت «چنین کنند حکایت» اشاره کرد و گفت: این فیلم را قرار بود کامران شیردل به شکل یک فیلم سینمایی بلند بسازد. اما پس از بیش از پانزده روز فیلمبرداری، او از ساخت فیلم انصراف داد و از من خواست آنرا بسازم. در ابتدا از انجام چنین کاری ابا داشتم اما در نهایت با پیگیریهای ابراهیم فروزش و شیردل پذیرفتم.
سناریوی اولیه بر اساس کمدیهای کلامی ایتالیایی نوشته شده بود، اما آن را بازنویسی کردم و زمان فیلم را هم کمتر در نظر گرفتم. به احترام شیردل، راشهای او را محفوظ نگه داشتیم و فیلمبرداری را از اول شروع کردیم. اینبار بازیگران فیلم نیز کمتر بود و فیلمنامه بر اساس کمدیهای کلاسیک آمریکایی بازنویسی شده بود. این فیلم با همان نمایش اول توقیف شد و در زندان توقیف ماند تا انقلاب 57 که با زندانیان سیاسی آزاد شد.
این کارگردان سینمای ایران افزود: پس از انقلاب نیز نمایش فیلم، با حذف بخشهایی از آن همراه بود. کپیهایی که از این فیلمها موجود بود و دست به دست می شد، کیفیت پایینی داشتند. پس از درخواست کثیریان برای نمایش فیلمها، سراغ کانون پرورش فکری رفتیم و با پادرمیانی طاهری از فیلمخانه ملی و درخواست او برای ترمیم فیلمها، و همینطور همراهی کریمی از کانون، توانستیم از نگاتیو فیلمها یک کپی تهیه کنیم که امشب به نمایش در آمد.
البته کار مرمت فیلمها هنوز به انجام نرسیده است. نکته دیگری که باید اشاره کنم این است اغلب بازیگران این دو فیلم از دنیا رفتهاند. دلم میخواست این فیلم را برای لاشایی به نمایش در آورم، اما متاسفانه این اتفاق نیفتاد و حال که فیلمها به نمایش در آمده، او در قید حیات نیست. شاید در نمایشهای بعدی فیلم، خودم هم در قید حیات نباشم. نمایش امشب در خانه هنرمندان ایران را میتوان اتفاقی خاص دانست که در تاریخ قابل ثبت است.
در ادامه رامتین شهبازی به ویژگیهای فیلم «بدبده» پرداخت و گفت: اگر ارتباط سینما و دیگر هنرها را مدنظر قرار دهیم، میبینیم سینما صرفا سینما نیست، بلکه به لحاظ فرمی در قالبی بینامتنی درک میشود. در «بدبده» هم از همان پلانهای اول فیلم و در جنس قاببندیها و تصویرپردازیها شاهد ریزبینی و بکارگیری هنرهای مختلف هستیم. بهعنوان مثال لکههای نوری که همچون پاشیدن رنگ روی بوم نقاشی، روی دیوار خانه سنتی میافتند و فضای خانه را تغییر میدهد. خانه بهعنوان مکان، در این فیلم قرار است خصلتی نشانهای پیدا کند و تبدیل به فضا شود. همچنین شاهد تقابلهای دوتایی هستیم که برای نمونه بین پیرمرد و کودک قابل دیدن است.
منتقد سینمایی برنامه ادامه داد: اما اتفاقات دیگری در این فیلم میافتد که بحث را از استعارهها و زبان مجازی فراتر میبرد؛ امروزه حوزه تازهای داریم که پدیدارشناسی و نشانهشناسی را که بهعنوان دو قطب مخالف شناخته میشدند، به هم پیوند زده است؛ در نشانهشناسیِ شناختی، بحث بر سر اینست که نشانهها به ذات خود نشانه نبودهاند بلکه در ابتدا پدیدار شده و بعدها با قراردادهای ما به نشانه تبدیل شدهاند. در «بدبده» با کودکی مواجه هستیم که قرار است بهواسطه ارتباط با یک پرنده، به شناخت از طبیعت دست پیدا کند.
آنچه کودک را به این شناخت میرساند، محیط اطراف و بافت زندگی اوست. قرار است کودک از پرندهای محافظت کند و در این مسیر سراغ ساخت تیرکمان میرود و همین روند باعث میشود او برخلاف پدر و مادرش، از روزمرگی جدا بشود. البته این اتفاقات صرفا به این خانهی تکافتاده در دل یک باغ محدود نشده و از آن بیرون میرود. این فیلم با توجه به سال ساختش، نگاه نویی دارد و بیرون از فضای سینمای مرسوم آن زمان حرکت میکند.
شهبازی سپس ضمن اشاره به اهمیت بحثهای نظری در سینما گفت: ما بهشدت به بحثهای نظری در حوزه سینما نیاز داریم. این خشت کج را افخمی در برنامه هفت گذاشته است که دانشگاه و بحثهای نظری در سینما را کنار بگذاریم. در همین راستا مدرسه سینمایی هم اعلام کرده کسی که میخواهد وارد مدرسه شود، نباید دانشجو باشد. از همین الان دارند مدرسه سینمایی را در مقابل دانشگاه قرار میدهند که کار درستی نیست. اصلانی نیز ضمن تایید گفتههای شهبازی گفت: متاسفانه در حال حاضر در مدرسه سینمایی نه موسیقی، نه نقاشی، نه مجسمهسازی، نه فلسفه و.. هیچکدام را تدریس نمیکنند. در حالیکه بدون اینها ما اصلا نمیتوانیم فیلمساز داشته باشیم. این جمله عامیانه که «سینما سینماست» که بر اساس منطق ابن سینا یک گزاره مهمل محسوب میشود نیز ورد زبان گروههای دانشگاهی شده است. یک مقام علمی دانشگاهی اجازه ندارد این گزارههای مهمل را استعمال کند.
در ادامه شهبازی به ابعاد مختلف «چنین کنند حکایت» اشاره کرد و گفت: در فیلم «چنین کنن حکایت» نسبت به «بدبده» شاهد نشانههای بیشتری هستیم. در خوانشهای کلاسیک، قدرت از بالا به پایین اعمال میشود اما در خوانشهای جدید مانند آنچه فوکو مطرح میکند، قدرت بهشکل شبکهای است که همه ما در آن قرار داریم. در این فیلم با شخصیتهایی مانند بازرس آموزش و پرورش، مدیر و ناظم مدرسه روبرو هستیم که اعمال قدرت میکنند. اما این قدرت میچرخد و ابزار قدرت توسط خود دانشآموزان بهشکل دیگری بکار گرفته میشود. بهعنوان مثال در فیلم با فضای سنتی مدرسه مواجه هستیم که بر اساس کهن الگوها شکل گرفته است. در این فضا شاهدیم که معلم مدرسه از جایی که بالاتر از محل نشستن بازرس آموزش و پرورش است، شعر میخواند و گویی اوست که قدرت خود را اعمال میکند.
وی افزود: در واقع در فیلم با آشناییزدایی از تعاریف روبرو میشویم و استعارههای مکانی نیز دچار تغییر میشوند. در این آشناییزدایی، ناظم و مدیر و.. انسانهایی فروتر از جایگاهشان تصویر میشوند و همینجاست که نگاه کمدی خود را نشان میدهد. معلم و ناظم هویتهای تعریف شده اجتماعی هستند اما وقتی کوچکتر از این جایگاهها نمایش داده شده و موقعیتهای والا حقیر میشوند، رفتارشان کُمیک میشود. مکان مدرسه نیز تعریف خود را از دست میدهد و تبدیل به فضایی تو در تو و فاقد هویت میشود که هر لحظه با کنش آدمها، هویت تازهای پیدا میکند. شاید دلیل مخالفت با چنین فیلمهایی، همین نگاه انتقادی و کمیک موجود در آنهاست.
شهبازی در پایان گفت: کانون پرورش فکری کودکان در آن زمان با تیمی که گردهم آورده بود، جریانی به راه انداخت که بر خلاف جهت جریان موجود حرکت میکرد. در واقع نگاه انتقادی به سینمای بدنه در آن زمان، نه فقط در درون این فیلمها بلکه به شکلی کلیتر در جریان بود. موج نو دهه 40 نیز به فیلمهای تقوایی، کیمیایی و مهرجویی محدود نمیشود. فیلمهایی مانند فیلمهای اصلانی نیز بودهاند که بهدلیل عدم نمایش، مهجور ماندند. فیلمهایی که امشب دیدیم به مثابه آجرهایی برای جریانی نو عمل کردند که بعدها در سینمای بلند داستانی شاهدش بودیم. شاید اگر این فیلمها در زمان خود امکان نمایش داشتند، تلقی دیگری از موج نوی سینمای ایران شکل میگرفت و صرفا به چند اسم خاص محدود نمیماندیم. در واقع این روح زمان و زنجیرهای فکری بوده که منجر به شکل گرفتن موج نو سینمای ایران شده است، نه تعدادی معدود فیلمساز.