الهام پاوه نژاد در گفت و گو با برنا؛

تنهایی های امروز من

|
۱۳۹۷/۰۳/۲۰
|
۱۱:۱۹:۰۲
| کد خبر: ۷۱۵۱۲۰
تنهایی های امروز من
«همسران»، «آژانس دوستی»، «گاو صندوق»، «هفت سنگ»، «شاهگوش»، «هیئت مدیره» و ... تنها نام چند سریال است که الهام پاوه نژاد نقش های بیاد ماندنی در آنها برای ما به یادگار گذاشته است. در چند سال اخیر پاوه نژاد بیشتر در تئاتر فعال است و مخصوصا از ابتدای دهه 90 در معدود سریال های تلویزیونی ایفای نقش کرده است. الهام پاوه نژاد این روزها نمایش «کافه پولشری» را در پردیس تئاتر شهرزاد اجرا دارد. به دلیل اجرای نمایش او با پاوه نژاد به گفت‌وگو نشستیم.

 «کافه پولشری» سال گذشته در کافه اصلی تئاتر شهر اجرا شد و با استقبال خوب مخاطبان همراه شد، امسال هم با توجه به این که اجرای این اثر مصادف شده است با ماه مبارک رمضان و همچنین ساعت اجرای این اثر ساعت 22 شب است، باز هم تماشاگران به آن روی خوش نشان داده اند و این اثر با استقبال مواجه شده است. با الهام پاوه نژاد درباره اجرای این روزهایش به گفت و گو نشستیم، از او دلیل اجرای مجدد «کافه پولشری» را بعد از یک سال پرسیدیم و همچنین او درباره دغدغه هایش و دلیل انتخاب این متن گفت، او در پایان این گفت و گو از دلیل کم کاریش در این چند سال در تلویزیون گفت.

چه شد که تصمیم گرفتید بعد از یک سال مجدد این نمایش را روی صحنه ببرید؟

خوشبختانه این کار سال گذشته با استقبال خیلی خوبی در تئاتر شهر مواجه شد و هم از نظر منتقدان، هم از نظر دوستان خاص و هم از دیدگاه مردم نازنین که در خون اصلی پیکره نحیف تئاتر را تغذیه می کنند اجرای خوبی بود. امسال از اواخر فروردین و از اوایل اردیبهشت از طرف مجموعه پردیس شهرزاد با من تماس گرفته شد و دعوت کردند کافه پولشری را به عنوان اولین کار محیطی در این مجموعه، همزمان با راه اندازی کافه شهرزاد، اجرا کنند. به این ترتیب با یک برنامه ریزی خیلی فشرده 10 روزه، با تلاش بسیار سنگین تیم تبلیغات، با این شیطنت که کافه الهام پاوه نژاد راه اندازی شد، شروع شد. این موضوع جلب توجه بسیاری کرد و همانقدر که منفعت داشت مضرات زیادی هم داشت، بسیاری فکر کردند این کافه شخصی است، بسیاری هنوز هم فکر می کنند که کافه ای شخصی است، در صورتی که این کافه مال پردیس شهرزاد است و کافه پولشری اجرایی  محیطی است که در آن اجرا می شود. 

پس اجرای کافه پولشری، شروع به کار کافه شهرزاد بود؟

بله، البته شهرزاد کافه داشت، اما شروع به بازسازی و راه اندازی مجدد آن کردند.

چندی پیش در جریان یک اجرای نمایشنامه خوانی گفته بودید که من دوست ندارم در عرصه کارگردانی وارد شوم. حالا کافه پولشری را به عنوان کارگردان و بازیگر روی صحنه دارید؟ چه شدکه کارگردانی کردید؟

خیر، من گفتم اصراری ندارم وارد حوزه کارگردانی شوم، از من پرسیده شد که با توجه به این که خیلی از بازیگران کارگردانی می کنند، چرا کارگردانی نمی کنی، گفتم من اصراری بر این کار ندارم، دغدغه من کارگردانی نیست، مگر اینکه با متنی مثل این متن مواجه شوم. منتی که احساس کنم خیلی از دغدغه های ذهنی من در دل آن نهفته است و می توانم کار خلاقانه ای روی آن انجام دهم، در آن صورت کارگردانی می کنم.

دلیل انتخاب این متن، فقط دغدغه های ذهنی خودتان بود؟

بله، بسیاری از نکاتی که این متن دارد و تم و درون مایه ای که دارد جزو مسائل ذهنی خود من هم هست، مسئله تنهایی آدم ها و مسائل دیگری که من آنها را متناسب با مسائل روز کردم، البته این متن بازنویسی شده است.

متن را خودتان بازنویسی کردید؟

آقای اصغر نوری چند سال پیش پس از ترجمه این متن آن را به من دادند و خواندم، در این فکر بودیم که کافه پولشری را برای سالن چارسو، تئاتر شهر، کار کنیم، اما نشد. وقتی دیدم این اتفاق نیافتاد، با ایده ای جدید مجدد اجازه اجرای آن را از آقای نوری گرفتم که کافه پولشری را خودم کار کنم. آقای نوری موافقت کردند، متن را بازنویسی کردم و تمرینات شروع شد. کافه پولشری برای صحنه نوشته شده است، دستور و تعریفی برای اجرای محیطی ندارد، در واقع چیزی که در متن می خوانیم، درد و دل های زنی کافه دار در پایان یک روز کاری است؛ کافه خلوت، خالی، به هم ریخته و آشفته است و زن کافه دار در حال جمع کردن کافه مونولوگش را می گوید. این مونولوگ در واقع زندگی اوست، حال او، گذشته او و آرزوها و آینده ای است که در ذهن این زن است.

در بازنویسی، آن را متناسب با اجرا در فضای کافه کردید، چرا فضای کافه و به نوعی اجرای محیطی را انتخاب کردید؟

آن را متناسب با فضای کافه کردم، به خاطر اینکه متن آن تم تنهایی را داشت که به نظر من یکی از بزرگترین مسائل روز انسان معاصر است، به این فکر کردم که ما در اوج شلوغی ها همه تنهاییم، در اوج تنهایی، تنها بودن آنقدر تاثیرگذار نیست که در شلوغی ها انسان خودش را تنها حس می کند. در این متن شلوغی کافه را می بینیم، با آن جمعیت، با آن خنده ها، طنز ظریفی که متن دارد و جاهایی که آن را زیاد و تقویت کردم، اما یک دفعه پرت می شویم و سیلی می خوریم، متوجه می شویم که این زن با تمام مهمان نوازیش چقدر تنهاست، مواردی اضافه کردم برای تاثیرگذارتر کردن تضاد شادی و خوشی و تنهایی، در این اجرا می بینید پولشری می آید، کیک تعارف می کند، قهوه تعارف می کند و ...، اما یک دفعه در زندگی این زن ذره، ذره خلوت و تنهایی و فقدان عشق را می بینیم و تنهایی خودش را نشان می دهد.

شما فضا را به روز کردید و اجرای صحنه را تبدیل به اجرای کافه کردید، چرا آن را متناسب فضای ایران نکردید؟ مخصوصا که این روزها کافه های زیادی با مدیریت خانم ها اداره می شود.

این اتفاق تازه افتاده است. در ایران کافه همچنان برای ما معنی قلیان می دهد، هنوز یاد کلاه مخملی ها می افتیم. هنوز در ایران فضای کافه ایرانی تعریف نشده است، به همین دلیل شاید بتوان ده سال بعد این کار را کرد. شاید دو یا سه سال است که کافه نشینی در ایران باب شده است. ما واقعا آنقدر فرهنگ کافه نشینی عمیقی نداریم. کافه نشینی مال ما نبوده است. من به این دلیل از این اجرا راضی هستم که در این کار دکوری ندارم، دکوری است که در کافه باید استفاده شود. برای مثال در تئاتر شهر به عنوان بضاعت صحنه ای و تئاتری، کافه ای است که می توانستم از آن استفاده کنم. آن جا یک سری چیزها اضافه کردیم و یک سری چیزها را برداشتیم تا از فضای ایرانی آنجا کم کنیم، برای اینکه به نظر نیاید یک کافه ایرانی است. ما باید کافه ای فرانسوی می ساختیم.

به نوعی می خواستید اصالت فرانسوی متن را حفظ کنید؟

هم اصالت فرانسه هم صادقانه بگویم اصالتی ناکجا آبادی، این کافه می تواند در انگلیس باشد، می تواند در هلند باشد، می تواند در ایران باشد یا می تواند هرجای دیگری باشد.

شما با این کار و ایجاد فضای فرانسوی در نظر داشتید زبان حال یک زن میانسال را روایت کنید که به شغل کافه داری مشغول است؟

دقیقا، می خواستم شغل و جهان یک زن و فضای کافه داری نشان دهم و اینکه می بینیم به عنوان یک زن فرانسوی مشکلاتی را می گوید. مثلا اگر من این مشکلات را می گفتم، می گفتند چون ایرانی است این مشکلات را می گوید، من با این اجرا می خواهم بگویم نه، آن زن فرانسوی هم این مشکلات را و این دغدغه ها را داشته است. شاید حتی بگوییم زن غربی این مشکلات را داشته است. یک زن غربی هم مشکلات خودش را برای کار دارد. ممکن است حقوق بیشتری داشته باشد، امنیت بیشتری داشته باشد، اما مشکلات سر جای خودش هست. برای همین اصراری برای ایرانی کردن آن نداشتم. شاید اگر ده سال دیگر پیش بیاید بتوان آن را ایرانی کرد که فرهنگ کافه در ایران جا افتاده باشد. من اتفاقا می خواستم بگویم اصالت زبانِ تنهایی و از دست دادن زمان، که به نظر من تم اصلی نمایش است جهان شمول است، ملیت و نژاد ندارد و فارغ از جنسیت است. من مخاطب مرد هم دارم که با حال خراب از سالن بیرون می رود و بار دوم و سوم هم می آید و اجرا را می بیند.

کمی اصرار کنم روی این موضوع که اگر فضا ایرانی تر بود، شاید مخاطب ارتباط بهتری با فضا برقرار می کرد. چون ممکن است مخاطب بگوید این یک زن فرانسوی است و به همین دلیل آن ارتباطی که باید برقرار نشود.  

اولا تا این لحظه حتی یک واکنش هم درباره اینکه کسی با فضا ارتباط برقرار نکرده است دریافت نکرده ام. ثانیا به نظر من وقتی متنی شناخته نشده است، لزومی ندارد آن را ایرانی کنیم. باید دلیلی وجود داشته باشد که به این سمت و انگیزه برویم که آن را ایرانی کنیم. این متن برای اولین بار بود که در ایران اجرا می شد و من ترجیح دادم اصالت متن حفظ شود. واقعا قدری هم برای من تعریف جغرافیای این زن در وهله اول مطرح نبود.

چرا جغرافیای این زن برای شما مطرح نبود؟

تعریف جغرافیای این زن در وهله اول مطرح نبود چون فراموش نکنیم که ما مسئله ممیزی را داریم، بخش هایی بود که کاملا ممیزی شده بود، خیلی با ظرافت برخی از دوره های زندگی این زن که با عرف ممیزی های مرکز هنرهای نمایشی همخوانی نداشت را حل کردم. اگر قرار بود این بخش ها از این قصه حذف شود تمام زهر اجرا از بین می رفت و متوجه نمی شدیم این زن چه سختی هایی کشیده است تا به جایی برسد و روی پای خودش بایستد و از آن وضعیت چرک خود خارج شود. حالا به اینجا هم که رسیده باز آن چیزهایی که حق این زن است و می خواهد را نمی تواند داشته باشد. مخاطب باید متوجه شود او چه گذشته تلخی داشته است. بسیار سعی کردم با ظرافت از این بخش ها عبور کنم تا بتوانم مسئله ممیزی را بگذرانم و همچنین آن بخش ها را نگه دارم تا تماشاگر متوجه این فصل زندگی او هم بشود. به همین دلیل در وهله اول برای من تعریف جغرافیای این زن مطرح نبود. فکر می کنم برای بسیاری از آدم ها، تنهایی مشکل انسان معاصر است، حتی نگاه جنسیتی هم به آن ندارم. همین الان اگر به دور و بر خود نگاه کنید زن ها و مردهای تنهای بسیاری را می بینید که خوشحال هم نیستند. این نشانه ای است که انتخاب من به جهت حواشی و جریان های روانشناسی پیرامون ما انتخاب درستی است.

سراغ فرم و اجرای «کافه پولشری» برویم. خودتان هم کارگردان و هم بازیگر این کار هستید، از این نظر مشکلی نداشتید؟

قطعا برای این کار به کارگردان و چشم بیرون و مورد اعتماد نیاز بود. در اجرای اول در تئاتر شهر که کار می کردیم حضور دوستان را بیشتر داشتم چون آن موقع کار در حال آماده سازی اولیه بود، اما این بار اساس کار آماده بود و فقط باید آن را کمی اصلاح می کردیم. در هر حال با آن چشم هایی که بیرون بودند و به آنها اعتماد داشتم، همفکری کردیم. مثلا برای موسیقی با دوستانی که هر روز سر تمرین می آمدند همفکری کردیم، تیم کارگردانی هم چون با سلیقه و دیدگاه من آشنا بودند طبیعتا کمک می کردند و تلاش شد اگر از چیزی هم عدول می شود مجدد آن را سر جای خودش برگردانیم. از طرف دیگر اگر خودشیفتگی نباشد، چشم سوم من خیلی فعال است، جاهایی به من کمک می کند و مواقعی هم من را اذیت می کند. در کل کمک تیمی که بیرون از صحنه داشتم بسیار کمک کرد.

 

الهام پاوه نژاد در دهه هفتاد شروع خوبی در تلویزیون داشت، حالا بعد از دو دهه در این چند سال در این عرصه کم کار شده و از آن فاصله گرفته و بیشتر به تئاتر روی آورده است. دلیل کم کاری شما در تلویزیون چیست؟

بله تا سال گذشته که در سریال «هفت سنگ» آقای بذرافشان بازی کردم، چهار سال در تلویزیون کار نکردم، بعد از «هفت سنگ» هم در شبکه نمایش خانگی سریال آقای میرباقری، «شاهگوش» را داشتم. دلیل این کم کاری ضعف فیلمنامه ها و نقش ها بوده است.

خودتان به پیشنهادها جواب رد می دادید؟

بله به این دلیل که پیشنهادهایی که به من می شد پیشنهادهای جذابی نبود، اصلا دلم نمی خواست و نمی خواهد به سمت انتخاب های کلیشه ای یک زن میانسال که بچه ای دارد و بقیه مسائل آن بروم. اسم آن را نقش های پیش پا افتاده دم دستی می گذارم، ممکن است کج سلیقگی یا بد سلیقگی من باشد. تا سال گذشته که آقای سهیلی زاده مجدد من را برای سریال «هست و نیست» دعوت کردند. نقش من در این سریال متفاوت بود، در «هست و نیست» بهانه جوانان بودند، اما در واقع بحرانی که در روابط اجتماعی هست، بی اعتمادی ها، منفعت طلبی ها، دروغگویی ها و ... مهم است. در کل شخصیت های بزرگسال در «هست و نیست» کاراکترهای جدی و اصلی داستان هستند. این نقش را و چالشی که برای آن پیش می آمد دوست داشتم. بلافاصله بعد از آن هم سر کار آقای مازیار میری، سریال «هیئت مدیره»، رفتم. از ابتدا قرار بود در «هیئت مدیره» حضور کامل داشته باشم که نشد جزو نقش های اصلی باشم، به هر حال آقای میری با محبتی که به من داشتند و قبلا هم تجربه خوب «گاوصندوق» را با هم داشتیم، گفتند یک قصه چهار قسمتی برای پایان سریال داریم، در این قصه قرار بود یک بازیگر وارد مجموعه شود و من برای ایفای نقش آن بازیگر رفتم. البته به لحاظ متن خیلی مشکل داشتم، چون قول هایی که به من داده شده بود به دلیل عجله ای بودن پروژه اتفاق نیافتاد و هر آن چه که شکل گرفت با تجربه و همکاری من، آقای میری و دیگر بازیگران بود.

در سینما چطور؟ شما با توجه به سابقه ای که دارید، کلا 2 تجربه سینمایی دارید. چرا در عرصه سینما اینقدر کم کار بودید؟

خب وقتی من این سختگیری را در تلویزیون دارم، این سختگیری در سینما برای من چندین برابر است. صادقانه بگویم برای همه جا این سختگیری وجود دارد، حالا اسم آن سینما است و اسم این تلویزیون است. برای من فرقی ندارد، اما سینما معادلات خودش را دارد. مگر چند فیلم در سال با فیلمنامه هایی که سلیقه من باشد ساخته می شود و از آن ها چند فیلمنامه به من پیشنهاد می شود.

درست است، اما به نظر می رسید شما با آن شروع موفق در تلویزیون جایگاه خوبی در سینما پیدا کنید.

به جرائت و صراحت می گویم که کارگردانان و تهیه کنندگان ما آدم های جسوری نیستند، حاضر نیستند روی توانایی های یک بازیگر ریسک کنند. ترجیح می دهند بازیگری که با یک نقش و فرم که از همان ابتدا پذیرفته شده ، با همان فرم هم از آن استفاده کنند و جلو بروند، چون خیالشان بابت آن راحت است. کارگردانان و تهیه کنندگان جرئت مانور دادن روی آدم های جدید را ندارند. یکی از دلایلی که من در سینما کم کار هستم همین است. آن سال هایی که می توانستم پرکار باشم به دلایلی نشد. قراردادی بسته می شد ولی کس دیگری می رفت، برای نقشی چند کاندیدا بودیم و باز هم کس دیگری غیر از کاندیداها برای نقش می رفت. از زمانی به بعد با خودم گفتم رها کنم، ظاهرا سینما جای آنچنانی برای من ندارد، البته همان سال ها هم این جرئت ریسک کردن در تهیه کنندگان و کارگردانان خیلی کم بود و هنوز هم همینطور هست.

پس نظر شما این است دلیل آنکه برخی از بازیگران در سینما نقشی را بازی می کنند و این جنس بازی در آن ها می ماند و بارها و بارها در فیلم های دیگر تکرار می شود نبود توانایی بازیگران در ایفای نقش های متفاوت نیست، نتیجه ریسک نکردن و جرئت نداشتن کارگردانان و تهیه کنندگان سینما است؟

همین است، البته این نقد از سرچشمه تلخ تری سیراب می شود و آن سرچشمه نداشتن امنیت شغلی برای بازیگران است. من به عنوان بازیگر فکر می کنم که اگر الان این کار را نکنم و این نقش را نپذیرم ممکن است سال دیگر همین را هم نداشته باشم. پس عیبی ندارد نقش تکراری را بازی می کنم و دیگر این موضوع ادامه دار خواهد شد. مگر چقدر می توان با این موضوع جنگید.

08eeee1f-7a44-40d5-a114-0dbc95252e27

33091c60-d8ff-414a-8ba3-ab53f7ae68ec

6da789b4-8e9e-43e4-9118-57ee05941a53

41a51516-1560-4565-9829-ee0befd4d69a

a32e0f2b-869a-4e81-911c-c1a53fc53b72

dd194cf7-0cca-415a-9c53-52f6e7ccdc3c

53c6d0ae-98eb-4b32-bd8c-0a093ad6f362

75e21d44-f80e-4774-86fd-9f0bc8c5a811

عکس از: آزیتا سمناک و علیرضا لاجورد

نظر شما