به گزارش برنا، اولیویه روآ (روی) اسلامشناس مشهور فرانسوی است که در دو رشته فلسفه و علوم سیاسی تحصیل کرده. او مدتها در میان قبایل افغان و در سرزمین افغانستان زندگی کرده و همین به او امکان داده تا افغانستان را زادگاه مناسبی برای «جنبشهای جهادی» بداند. اثر مشهور دیگر او «شکست اسلام سیاسی» است که پیشگویی دقیقی از بنیادگرایی ناکام خاورمیانه بود. او معتقد است اسلام رادیکال در این منطقه ربطی به دین و شعائر دینی ندارد و جهادیهای تکفیری الزاما مذهبی نیستند و انتخاب مذهبی آنها یک گرایش ابزاری برای شورش است.
از نظر روآ افراطیهای جهادی، اسلام اخلاقی را صرفا یک ایدئولوژی سیاسی میدانند تا یک مذهب و البته تاکید میکند ساحت اسلام را باید از اتهام به یک «آئین کهنهپرسی» مبرا دانست.
در کتاب «جهل مقدس» هم همین رویکرد را علاوه بر اسلام، در مورد مسیحیت صادق میداند و معتقد است در هر دو مذهب، زمانی که دین و فرهنگی تعامل نداشته باشند، بنیادگرایی شکل میگیرد.
نویسنده در پیشگفتار کتاب مینویسد: «چرا دهها هزار تن از مسلمانان آسیای میانه به آیین مسیح یا شاهدان یهود درآمدهاند؟ کلیسای انجیلی پروتستان چگونه در مغرب عربی (مراکش) یا الجزایر ریشه دوانده است؟ و چگونه شمار معتقدان به این فرقه در برزیل یا آفریقای غربی بهنحو شگفتآوری افزایش یافته است؟ (تعداد پیروان این فرقه در برزیل در سال ۲۰۰۷م به ۲۵ میلیون نفر میرسید) در پاسخ به این پرسش که چرا آیین خمسینی (یا پنتی کاپیتالیسم) بیشترین رشد را در جهان دارد چه باید گفت؟ چرا جوانان سفیدپوست و سیاهپوست اروپا جذب سلفیگری افراطی میشوند؟ چگونه القاعده به سازمانی «اسلامی» تبدیل شده، که بالاترنین درصد نوکیشان مسلمان را در خود جا داده است؟ و برعکس، چرا کلیسای کاتولیک نمیتواند پیروان خود را حفظ کند و شاهد کاهش شمار کسانی است که دعوت پروردگار را در غرب پاسخ میدهند؟ چرا امروزه اهالی نیجریه، اوگاندا یا کنیا از سنت انگلیکان محافظهکار حمایت میکنند در حالی که رویان ویلیامز، اسقف اعظم کلیسای انگلستان تاکید میکند که مسلمانان میتوانند در قوانین شهروندی تابع شریعت خود باشند و بهکار گیری کشیشان همجنسگرا را جایز میداند؟ چرا کلیساهای ارتدوکس مانند هندوئیسم و برخلاف پروتستانیسم در دایره تنگ هویتهای قومی محصور شدهاند؟»
کتاب «جهل مقدس؛ زمان دین بدون فرهنگ» اثر«اولیویه روا» با ترجمه «عبداله ناصری طاهری» و «سمیه سادات طباطبایی» توسط انتشارات «مروارید» منتشر شده است.
بخشهایی از کتاب:
روابط میان دین و فرهنگ جدید نیست؛ همانطور که جهانی شدن موضوع تازهای نیست. تاریخ پیش از این دورههایی را با حضور پررنگ فرهنگها و جوامع معیّنِ شناخته شده زیسته است. ولی ناگهان ساختارهای ارتباطی نوین، بازار و سلطهی سیاسی از گرد راه رسیدند و زمان آن دورهها نیز به سر آمد. عوامل مذکور دستبهدست یکدیگر داده و روند فرهنگزدایی را به راه انداختند. این روند پیچیدهتر از آن است که بتوان آن را در ذوب شدن خرده فرهنگها در فرهنگ غالب خلاصه کرد، فرهنگ غالبی که براساس ویژگی جهانشمولی بازسازی شده است. امپراتوری روم و دورههای مختلف استعمار(از اکتشاف بزرگ گرفته تا امپریالیسم پیروز قرن نوزدهم) نمونههایی از تلاش برای تحقق جهانی شدن در گذشته محسوب میشوند. ادیان جهانی مانند مسیحیت و اسلام به برکت تحولات مذکور گسترش یافتند و در عین حال به آن تحولات دامن زدند.
تکامل جهانی شدن در عصر حاضر آن را از آنچه که بیان شد فراتر برده است، جهانی شدن برای رسیدن به هدف خود دست به سازماندهی زده و تا آنجا که ممکن است از تمام عوامل یاریرسان و بهویژه عامل قلمروزدایی یاری میگیرد.