سایه باد در باب دوری از مرکز است و حاشیه بودن مردمانی که در شهرهای کوچک و بزرگ زندگی نمیکنند. زیستن در مکانهای محصور دشت و کوهستان که نصیب چندانی از مدرنیزاسیون این سالها نبردهاند. فضای روایی فیلم به غیاب مردان میپردازد و حضور زنانی که بار زندگی را با تمامی موانع و مصائب به تنهایی بر دوش میکشند. مرضیه تنها زنی که نام او بر زبان آورده میشود یکی از آن بیشمار زنانی است که تلاش دارند حتی در این موقعیت بحرانی و تکافتادگی هراسآور، عاملیت خویش را بازیابند و در مواجهه با ضرورتهای زندگی و حوادث غیرمترقبه، حقیقتاً کاری کارستان انجام دهند. روایت یازده دقیقهای فرهاد درودگر از زندگی صحرانشینانی که سهم آنان از توسعه، نگهداری تعدادی مرغ و خروس است و بهرهمندی از مقداری آب بهداشتی ذخیره شده در مخازن پلاستیکی، مبتنی است بر وفاداری به واقعیت و نزدیک شدن به سوژههای انسانی بیآنکه حضور دوربین و ایدئولوژی کارگردان، خودنمایی کند و کار به تصنع و ابتذال کشد. به هر حال سایه باد را میتوان در باب انتظار دانست و کنار آمدن با این وضعیت ملالآور. غیاب مردان، تغییرات سریع آبوهوا، باد، آفتاب سوزان و بارانهای موسمی، باعث شده که زندگی زنان و بچههایی که در این اقلیم بکر اما فراموششده روزگار میگذرانند، مستعد مواجهه با حوادث و رخدادهای خطرناکی شود. حتی از نژاد طیوری که نگهداری میکنند میتوان فهمید که بومی آن منطقه نیستند و به احتمال قوی، ارمغان کمیته امداد از برای بهبود معیشت و یاری رساندن به کیفیت زندگی مردمان این مناطق کمبرخوردارند.
از منظر اقتصاد سیاسی و شیوه تولید این مردمان، میتوان این نکته را متذکر شد که معیشت این چند زن و کودک در نگهداری مرغ و خروس و استفاده از تخم مرغ و گوشت آنان، به غذای طیوری وابسته است که آقای راهبر قرار است در وقت مقرر با خود آورد تا مرغ و خروسها از گشنگی تلف نشده و همچنان تولید تخم مرغ داشته باشند. بحران اما از جایی آغاز میشود که خبری از آقای راهبر و غذای طیور مشاهده نمیگردد. اضطراب زنان در رابطه با از دست دادن تنها داراییشان آن هم در غیاب مردان، انگیزه مستحمکی است که مرضیه را به تکاپو اندازد که سر وقت موتورسیکلتی برود که گویا وسیله حمل و نقل مردان این اجتماع کوچک انسانی بوده. اما در انتها مرضیه را مشاهده میکنیم که تردید را کنار گذاشته و تلاش دارد موتورسیکلت را به راه اندازد. در نهایت مرضیه توانسته شجاعانه دل به دریا زند و برای رفع نگرانی زنان همسایه، سودای عزیمت به سمت سرنوشت را در ذهن و جان خویش بپروراند. فرهاد درودگر در این روایت کوتاه از فقر فضلیت نمیسازد و عاملیت زنانه را به نمایش میگذارد. با تصاویری که گاه وسوسه کارتپستالی شدن آنها را فرا میگیرد اما واقعیت جاری و ساری آن اقلیم بکر، زیبا و محروم در نهایت بر این وسوسه شیطانی غلبه کرده تا بار دیگر حقیقت فراموششدگان منتظر، از نو رخ بنماید.
انتهای پیام//