گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا: شهرزاد عنوان آخرین ساخته «حسن فتحی» و نخستین تجربه او در تولید سریالهای ویدئویی برای موسسه رسانههای تصویری و شبکه نمایش خانگی است. این سریال ملودرامی عاشقانهای را در برههای از تاریخ معاصر روایت میکند. به گفته یکی از شخصیتهای قصه، «آنها در جای غریبی از تاریخ گیرکردهاند»؛ اما نحوه ابراز عشقی که در سریال نمایش داده میشود غریبتر از بعد زمانی قصه است چراکه قصه برای مخاطب قریب است اما عشق مطرحشده آن بسیار غریبتر و در مواردی غیرقابلباورتر. عشقی چنین امروزی در دل خانوادهای سنتی در دهه سی دور از ذهن است. فتحی پیشازاین هم عشق را در سریال «شب دهم» به تصویر کشیده بود. عشق حیدر خوشمرام بهمراتب به زمان و تاریخ وقوع آن نزدیکتر بود و مخاطب امروزی نیز آن را میپذیرفت.
وجود اصطلاحات غریب در داستان
اگرچه نمیتوان وجود عشقهای اسطورهای را در دورههای مختلف تاریخی نادیده گرفت اما عشقهایی که در متون قدیمی و ادبیات فولکلور خواندهایم، عموماً از دل داستانها و قصهها بیرون آمدهاند اما به دلیل محدودیتهای سنتی و نه دینی، این جنس از ارتباطات عاشقانه در برهه زمانی دهه سی تا این حد شفاف و بابیان صریح و بیپرده نبوده است. این نوع عشق و فرار دخترها به شکل امروزیاش که در سریال به آن اشاره میشود با ظهور «فیلم فارسی» آنهم در میان اقلیت مردم متوسط دیدهشده است. همچنین برخی از دیالوگها شخصیتها در این باب نیز مانند دیالوگ قباد درباره دختر فراری بودن شهرزاد، «یارو دختر فراری از آب درآمده». اصطلاحی است که در چند سال اخیر مطرحشده است و این معضل اجتماعی سالهای گذشته نیست و کلمه «دختر فراری» در سالهای گذشته رایج نبوده است. شاید تنها میتوان در این زمینه به فیلمی توسط اسماعیل کوشان به نام «عروس فراری» اشاره کرد که سالها بعد از زمان وقوع داستان سریال شهرزاد به تصویر کشیده شده است، پس در آن سال هماسمی از دختر فراری نبوده و فقط در قاب سینما عنوان «عروس فراری» برده شده است.
جنس و نحوه ابراز عشق در سالهای دهه 30 و 40 بسیار محجوبتر بوده و چیزی شبیه به داستان عشق هاشم باشخصیت قمر بوده است. بههرحال زمانی که کارگردان تصمیم میگیرد تا فیلمی اجتماعی یا عاشقانه را در دل یک تاریخ معاصر بسازد حتی اگر چندان دید تاریخی هم نداشته باشد، باید به مسائل اجتماعی آن دوران متعهد و اشراف داشته باشد. اگر قرار باشد فیلم با حس و حال، اصطلاحات، مسائل اجتماعی زمان حال برای مخاطب امروزی ساخته شود لزومی ندارد کارگردان هزینه گزافی را صرف کند، خود و عوامل را بهسختی بیندازد تا فیلم را در دل تاریخ معاصر مطرح کند. اگر کارگردان و نویسندگان نگاهی به لغتنامه دهخدا، معین و عمید میانداختند متوجه میشدند که اصطلاح «دختر فراری» در این لغتنامهها یافت نمیشود؛ زیرا اصطلاحی است که در دهه 50 و 60 کاربرد فراوانی پیداکردهاست.
اغراق بیش از حد، معضل ملودرام اجتماعی
از سوی دیگر نویسندگان کوشیدهاند تا با بهکارگیری برخی تکه کلامها، مثلها و اصطلاحات جملاتی را برای یادآوری موقعیتهای زمانی و مکانی بکار ببرند و بهنوعی آن را به فرهنگعامه نسبت دهند. تا با این کار رنگ و بوی کهنگی به داستان بدهند. جملاتی مانند «جای آینه رو طاقچه جای گیوه دم در»، «کهنه کرباسای ممدلی میرزا»، «خانه فلانی لملومه می زنه از نقاشیهای پاریسی»، یا دیالوگهایی از جنس (در مسیر زایندهرود «کسی که قالی رو انداخته رودار قیچی آخرشم زده») و... اگرچه این دیالوگهای قلمبه و سلومه و آهنگین به لحاظ شنیداری برای مخاطب خوش آوا است، اما تکرار و اصرار بیشازحد که منجر به خستگی ذهن مخاطب میشود آنها را به هدفشان نمیرساند. ازآنجاییکه مخاطب اطلاعاتی از نحوه بیان و ادای کلمات مردم آن زمان ندارد. فتحی به اصرار این جملات دهانپرکنی را در دیالوگها قرار داده است. البته این شیوه کار برای او به یک عادت و سبک تبدیلشده و رد پای این جنس از دیالوگنویسی را در تمام آثارش نیز میتوان یافت. یکی دیگر از عادات و خصوصیت فتحی در آثارش اغراق بیشازحد بر رفتار، اتفاقها و ارتباطات در قصه است؛ مانند اغراقی که در نمایش مسائل و مصائب شخصیتهای در سریالهای «در مسیر زایندهرود»، «مدار صفر درجه»، «میوه ممنوعه»، «پهلوانان نمیمیرند» و حتی سریال موفق «شب دهم» دیده میشود. بهعنوانمثال در سریال پهلوانان نمیمیرند او تمام شخصیتهای اصلی قصه و پهلوانانش را میکشد و هویت قاتل را بهعنوان چالش اصلی سریال مطرح میکند اما درنهایت برای گرهگشایی و پایان کار دلیل متقن ارائه نمیکند. یا ماجرای کشته شدن پسر مصیب توسط یک فوتبالیست معروف «در مسیر زایندهرود» را چندان غیرواقعی نمایش میدهد که مصیب بجای انتقام از مهران تصمیم میگیرد تا با مادر او ازدواج کند و قاتل پسرش را به فرزندی قبول کند تا او را عذاب دهد. درست است که درشتنمایی و برجستهسازی برخی از مسائل اجتماعی در ذات درام نهفته است و نیز ممکن است درشتنمایی غیر واقع و اغراق در خلق داستانهای سورئال جذاب باشد اما در داستانهای اجتماعی که قرار است نقش آیینگی را برای مخاطب ایفا کند؛ چندان جذابیتی نخواهد داشت.
خروج زیرکانه کارگردان از دام سیاسی شدن سریال
سازندگان سریال شهرزاد با زیرکی خاصی سعی کردند از وقایع تاریخی قصه فاصله بگیرند تا با کمترین آسیبی از این سیاسی شدن در ورطه عدم تعهد به تاریخ نیفتند و بتوانند داستان عاشقانه خودشان را بیان کنند. البته بهجز در برخی از سکانسهای معدود که این اتفاق افتاده توانستهاند از این مهلکه بگریزند. بهعنوانمثال در میهمانی «بزرگ آقا» که لاتها، جاهلها و اوباش شهر گرد هم جمع شده بودند او تنها در دیالوگی که گویا درباره حمله به خانه مصدق است میگوید که «اونا کار خودشونو بلدن ما اینجا باید تکلیف عوامالناس رو سرسامان بدهیم» و نیز پای تلفن که به سرهنگ تیموری امر میکند که «از صدقهسری من و چند تا از رفیقای فرنگی حول برشون نداره» و یا تنها به صحبتهایی درباره «بهبودی» اکتفا میکند و از این نیز پا را فراتر نمیگذارد. بهاینترتیب به هدف خود که معرفیشخصیت «بزرگ آقا» به عنوان فردی بانفوذ است می رسد. همچنین بهجز چند دیالوگ سیاسی فرهاد درباره دکتر مصدق و فاطمی و یا دیدار با یکی از سران حزب توده و یا ورود «رؤیا» برای کسب اطلاعات از فرهاد دیگر اشارهای به تاریخ معاصر و گروهای سیاسی و سیاست حکام وقت نمیکند.
دو بخش مهم داستان «شهرزاد» تا کنون
داستان سریال شهرزاد را که تاکنون نیمی از پخش آن گذشته را میتوان به دو بخش تقسیم کرد. داستان عشق فرهاد و شهرزاد، معرفی شخصیتهای قصه تا چند قسمت بعد از حکم اعدام فرهاد، یعنی تا جایی که قصه این دو، محور اصلی داستان است؛ و مشخص شدن نوع ارتباط جمشید و هاشم با «بزرگ آقا» را میتوان جزء بخش اول دانست.
ورود جدی قباد به داستان، ازدواجش با شهرزاد، مشکلات ایجادشده در خانه دیوانسالاریها و ماجرای انتقامجویی بزرگ آقا از اصلان توپچی و کمرنگ شدن حضور فرهاد در زندگی شهرزاد، شکلگیری داستان ارتباط فرهاد با رؤیا و حضور چهرههایی از حزب توده و نحوه ارتباط آنها با رؤیا نیز در بخش دوم، ازجمله وقایع مهم این سریال بهحساب میآیند.
داستان سریال شهرزاد با وجود فرازوفرودهایی آن در بخش اول و جذابیت خاصی برای مخاطب دارد اما با ورود داستان به بخش دوم و بهتدریج با کمرنگ شدن عاشقانه فرهاد و شهرزاد داستان از ریتم میافتد. باوجوداینکه تکلیف وضعیت اعدام فرهاد در طول دو قسمت اول سریال مشخصشده بود، این انتظار میرفت که بقیه رخدادها نیز با ضربآهنگ مناسبی پیش برود و مخاطب پیاپی در جریان و مسیر اتفاقهای جدید قرار گیرد؛ اما ماجراهای دیگر قصه بخصوص در بخش دوم روند کندی دارد. داستان قطع ارتباط کامل شهرزاد با فرهاد، داستان مکرر بیماری جمشید، محدودیتهای قباد برای دیدار با شهرزاد ازجمله داستانهای کشدار و مطولی است که با ریتمی کند منجر به افت داستان در این بخش شده است.
بزرگ آقا یا ویتو کورلئونه
با توجه به شخصیتپردازی درست و شناسنامهدار بودن نقشهایی هرچند فرعی مانند «اکرم»، اما شخصیت بزرگ آقا و موضوع اداره خانوادهاش، عشق و علاقه او به آنها و خانوادههای کوچکتر وابسته، ترور و قتل رقبای به نوعی تداعیکننده شیوه مدیریت و کار گروههای مافیایی است که در سینما و فیلمهای بزرگ دنیا مانند «پدرخوانده» بهوفور دیدهایم. نوعی تفکر گانگستری که بیشتر خاص آن فرهنگ و تفکر مردم سیسیلی و متعاقباً امریکا در سالهای 1945 تا 1955 است. با خلق شخصیت بزرگ آقا و خانواده بزرگ او و تصمیماتی بلامنازع که برای خانوادههای کوچکتر زیرمجموعه میگیرد. قتلهای گانگستری آدمهای بزرگ آقا و اسلحه به دست بودن نوچههایش ، نحوه قتلها، نوعی درشتنمایی از افرادی است که نماینده دوران خودشان نیستند، بلکه نمایندهای کوچک از خانوادههای مافیایی است. خانواده «بزرگ آقا» قاچاق عتیقه میکنند، کازینو دار هستند، محموله قاچاق رقیب را لو میدهند، تصفیهحسابهای شخصی میکنند، پلیس را دور زده یا پلیسهای فاسد مانند «تیموری» را تطمیع میکند و... . همه این موارد بیانگر آن است که فتحی این بخش از شخصیتپردازی را نیز بهمانند عشقی غریب از زندگی مردمان آن برهه زمانی به شکل کاملاً غربی به تصویر کشیده تا اثرش پررنگ و لعاب شود. از سوی دیگر در هر دو مورد با ادای دینی به فیلمهای تاریخ سینما با ملودرامهای عاشقانهای مانند «بربادرفته- ویکتور فلمینگ»، «کازا بلانکا-ولیام وایلر» و نیز در شکلگیری شخصیت «بزرگ آقا» وامدار شخصیت ویتو کورلئونه در «پدرخوانده» فرانسیس فورد کوپولا است.
اما در دهه سی جنس آدمهای بانفوذ و قدرتشان همان نظام اربابورعیتی و نوعی قدرت فئودالی و تیولداری بوده است. جنس آدمهای بانفوذ و خانهای قجر هم مانند خاندان فرمانفرمایان، احمد قوامالسلطنه، حسین علاء، مصدقالسلطنه و حتی افرادی مانند محمدعلی فروغی بوده است یعنی کسانی که یا پدرانشان در دربار قاجار خدمت میکردند و یا از ملاکان بنامی بودند که قدرت و پول فراوانی داشتند و بسیاری از آنها سودای نخستوزیری داشتند و به ادبیات و هنر نیز علاقهمند بودهاند. گروه دیگر نیز اراذلواوباشی مانند شعبان جعفری بودند؛ اما هیچیک از این سهنظام قدرت در ایران هرگز شیوه مدیریتشان به شکل خانوادههای مافیایی که در سریال شهرزاد ارائهشده؛ اداره نمیشدند. پس اطلاعاتی که فتحی درباره شخصیتپردازی و ماهیت «بزرگ آقا» ارائه میدهد وجود ندارد.
شهرزاد، نقشهای منفی و مثبت کلاسیک ندارد
سریال شهرزاد باوجود اغراقها در روابط عاشقانه و برخی شخصیتپردازیها اما داستان روانی دارد. داستان روانی که پس از باز شدن مسئلهای در طول سه یا چهار قسمت از داستانی جدید پرده برمیدارد تا مخاطب را همچنان درگیر خودکرده و او را تا انتهای قصهاش نگه دارد. فتحی طرح داستانهای پیاپی را بهخوبی انجام میدهد. اگرچه ریتم و فواصل اتفاقها تا اتمام مسئله و موضوع طرحشده کند و یا طولانی میشود اما بهسرعت داستان دیگری مطرح و جایگزین آن میشود. البته در این میان تنها خط اصلی عشق فرهاد و شهرزاد است که هرکدام در مسیر جداگانه خود وقایع و داستانهای مختلفی را دنبال میکنند. اگرچه عشق آنها در مواردی بسیار کمرنگتر شده و رنگ میبازد؛ اما کارگردان با ایجاد صحنههایی خلقالساعه آن را به مخاطب یادآوری میکند که نباید خط سیر اصلی را فراموش کند؛ مانند ورود فرهاد به بیمارستان سینا در شبی بارانی، یا دیدار تصادفی شهرزاد مقابل سینما و حتی نمایش همزمان و تدوین تصاویر زندگی شهرزاد و فرهاد، با فیلم «بربادرفته» بر پرده سینما. این ها همگی مؤید این است که کارگردان میخواهد به عاشقانه بودن رابطه این دو شخصیت تأکید کند.
از نکات مهم در این سریال یک بعدی نبودن شخصیتهای اصلی داستان است. زیرا اساساً در این سریال منفی و مثبت کلاسیک نمیبینیم. هر فردی برای کارهای خود دلایلی دارد. بزرگ آقا برای کشتن رقبای خود دلیل خانوادگی دارد و اصلان توپچی هم برای کشتن خانواده دیوانسالاریها دلایل قابل قبولی دارد. حتی مخاطب نگاه منفی به قباد که ضلع سوم این مثلث عشقی است ندارد. داستان رؤیا (همسر یدی گل درهای) و نزدیکیاش به فرهاد نیز در همین چارچوب میگنجد. هرکسی برای خوب و بد بودن، سیاهوسفید و حتی خاکستری بودنش دلیل قابل قبولی دارد.
و درنهایت، مخاطبی که حاضر است برای اثر خوب هزینه کند
سریال شهرزاد باوجود خصوصیات مثبت و منفیاش یکی از موفقترین سریالهای موسسه رسانههای تصویری و شبکه نمایش خانگی است و با بهکارگیری ابزارهای مانند کلیپهای مختلف، حضور بازیگران نام آشنایی که تاکنون در فضای تولیدات ویدئو وارد نشده بودند و داستانی متنوع توانسته مخاطب خود را جذب کند؛ و این نکته را به رسانه عریض طویل تلویزیون ثابت کند که مخاطب تفاوت میان برنامه خوب و بد را میداند و اگر اثری خوب باشد حاضر است برای تماشای آن هزینه اش را متقبل شود. اتفاقی که برای سریال شهرزاد افتاده است.