محمدرضا ورزی دانشآموخته تاریخ، در تازهترین ساخته تلویزیونیاش به سراغ داستانی مهم حساس و بحثبرانگیزی از تاریخ معاصر رفته است و قصد رمزگشایی از اتفاقات این برهه تاریخی و فساد دربار پهلوی اول و دوم برآمده است او میخواهد تا از رخدادهای تاریخی این ایام رمزگشایی کرده و پرده از معمایی که بهزعم وی «معمای شاه» نامبرده شده؛ بردارد.
معمایی که سالها است دیگر معما نیست
البته طرح مسئلهای که ورزی آن را «معمای شاه» مینامد. چندان هم برای مردم و مخاطب پیچیده و غرق در ابهام نیست؛ که فیلمساز بخواهد آن را رمزگشایی کند. با انتشار کتب، سریالها و فیلمهای مشابه درباره خاندان پهلوی در رخدادهای تاریخ معاصر اساساً معمایی باقی نمانده که او بخواهد از آن کشف رمز کند. رخدادهای تاریخی کودتای 1320، بلوای نان، تشکیل کابینههای مختلف فروغی و قوام و سهیلی در اوایل حکومت پهلوی دوم، ماجرای جنگ جهانی دوم و تأثیرات دربار در برکناری و مستعفی کردن نخست وزیران و یا ترور شاه و ملی شدن نفت و مصدق تا کودتای زاهدی و درنهایت انقلاب اسلامی و... . حتی در بعد خانوادگی و مشکلات شاه با دو همسر اول و دخالتهای خانواده او ازجمله اشرف چندان معمای پیچیده این نیست که ورزی از آن یاد میکند. بیشک مشکل اصلی در ساخت سریالهای تاریخ معاصر به دانش نسبتاً کامل مردم از این وقایع بازمیگردد. این دانش هرچند مختصر باعث میشود تا دست فیلمساز برای بیان وقایع تاریخ معاصر بسته شود. البته ساخت سریالها، فیلمها و انتشار کتب تاریخ معاصر و خاطره نویسی چهرههای شناختهشده تاریخی نیز بر دانش مردم افزوده است و هرقدر این اتفاقها به لحاظ تاریخی به زمان حال نزدیکتر میشود شاهد حضور شاهدان عینی تر وقایع هستیم زیرا بسیاری از افراد تاریخساز هنوز در جامعه حضور دارند. پس نمیتوان هر داستانی را وارد قصه اصلی کنیم و یا به بیان نظرات خود برخی از رخدادهای تاریخی معاصری را پررنگتر کنیم و داستان را متفاوتتر از آن چیزی که دیده و شنیدهشده به خورد مخاطب بدهیم.
شباهت چهره شخصیتها مکمل وقایع صحیح تاریخی است
محمدرضا ورزی اما بدون رعایت این اتفاقها و پیشفرضها سعی دارد تا همواره روایت خود را فارغ از این قاعده و قانون عنوان کند. ازاینرو هر بار که سریالهای او ساخته میشود موج اعتراضها از خانوادههای سرشناس انقلاب نسبت به او شکل میگیرد؛ زیرا تنها شباهت چهره شخصیتها برای یک اثر سینمایی و تلویزیونی شرط کافی و لازم نیست. زیرا چهرههای نزدیک زمانی کارساز و تأثیرگذار هستند که در دل رخدادها و واقعیتهای بهدوراز جهتگیری و سوگیری قرار گیرند. اگر دادهای یک اثر تاریخی به واقعیت نزدیک نباشد نزدیکی چهرهها به افراد تاریخساز هیچ کاربردی نخواهد داشت. اگر نگونیم تحریفهای تاریخی اما این روند نادرست کارهای این کارگردان نیز دیده میشود و شخصیتهایی مانند شیخ فضلالله نوری و حتی شخصیت «آیتالله کاشانی» که در این سریال با اعتراض خانواده آنها روبرو شده و بسیاری دیگر از شخصیتهای خلقشده این کارگردان نیز گواهی بر این مدعا است محمود کاشانی، پسر آیتالله کاشانی نیز به این سریال انتقاد اساسی داشته است؛وی عنوان کرده است که: «پیشازاین هم سریالهای دیگری که دروغپردازیهای تاریخی بودهاند مانند «پدرخوانده» و «کاخ تنهایی» از صداوسیما پخششدهاند که نشاندهنده برنامهریزی در صداوسیما برای منحرف کردن ذهن ملت ایران از رویدادهای دوران نهضت ملی ایران است. در این سریال آنچنانکه از تبلیغ آن برمیآید نقش سیاسی آیتالله کاشانی را نیز به میان کشیده و میخواهند در ایستادگی افتخارآمیز وی و دیگر پیشگامان نهضت ملی ایران در برابر مداخله بیگانگان در امور داخلی کشور ما سرپوش گذارند». ورزی و گروه سازندهاش هر بار که با موج اعتراضی روبرو میشوند هرگز به منابع مورد استناد خود اشاره نمیکنند و تنها به مورخان بنام که تنها در حد یک مشورت از آنها سود جسته اشاره میکند و اصطلاحاً تمام کاسه و کوزهها را بر سر آنها میشکنند. این اتفاقی درباره سریال «معمای شاه» نیز افتاده و از خسرو معتضد به عنوان منبع وقایع یاد شده است،وینیز وجود چنین همکاری را منکر شده و عنوان کرده است: «نقش من محدود و منوط به موارد سلبی است. مردم دقت کنند! من سناریوی فیلم را ننوشتهام و سریال بر پایه کتابهای من نیست».
نبود درام و سیاست زدگی همه شخصیتهای قصه معمای شاه
بزرگترین ضعفهای آثار ورزی که در سریال «معمای شاه» نیز دیده میشود، دراماتیک نبودن قصههایش است. گویا این کارگردان با گذشت سالها و کارهای متعدد هنوز خصوصیت، کارکرد و شاخصه نمایشی اثر تلویزیونی و رسالت سرگرمکننده بودن آن را نشناخته است. ورزی پیش از آنکه یک کارگردان سینما و فیلمنامهنویس باشد دانشآموخته و علاقهمند به تاریخ است. به همین دلیل تمام خصوصیات مهم و اصول فیلمنامهنویسی را فدای بیان رخدادهای تاریخی کرده است. درست است که در این ژانر باید اصل بر تاریخ و رخدادها آن باشد اما تاریخ در یک اثر تلویزیونی باید در بستر درام اتفاق بیفتد. متأسفانه با لحاظ نشدن این اصل شاهد آن هستیم که شخصیتهای قصه «معمای شاه» فقط بیانیه و مانیفست صادر میکنند. برای همین ورزی دو چهره را کنار هم قرار میدهد تا از دل حرفهای آنها یک واقعه تاریخی بازگو کند. درواقع برخورد این دو نفر ضرورت درام نیست بلکه ضرورت بیان نکته و اظهارنظری تاریخی است.
بهعنوانمثال تمام دیالوگهای شخصیت دکتر وزیری باشخصیتهای تاریخی مانند قوامالسلطنه، فروغی، کمال دواتگر، حتی چهرههای دیگر قصه تنها برای بیان جهتگیریهای تاریخی کارگردان بکار میرود. این سخنان نگاه ورزی به تاریخی را به شکل مستقیم گویی به مخاطب نشان میدهد. ولی مستقیم گویی سمی مهلک در درام است. زمانی که اثری نمایشی تولید میشود. باید هدف نگارنده در قالب نمایشی، نرم و به شکل غیرمستقیم بازگو شود. زمانی که اثر رو به مستقیم گویی میآورد به این معنا است که در امر درام ناتوان بوده و نتوانسته حوادث را در قالب درست خود بازگو کند. پس حرفها و نظراتش را در قالب دیالوگها دونفره و یا سخنرانیها به شکلی مستقیم عنوان میکند. تمام این موارد باعث میشود تا مخاطب کمترین توجهی به کشف و رمزگشایی اثر نکند.
خاندان پهلوی یک مابازیی در خانواده وزیری دارد
سریال «معمای شاه» داستان دو خانواده یعنی خاندان پهلوی و خانواده دکتر وزیری را روایت میکند. البته ورزی خانواده دوم را بهگونهای به داستان اول پیوند زده، تا تمام رخدادهایی که در خاندان پهلوی اتفاق و درنهایت در جامعه گسترش مییابد در خانواده وزیری منعکس شود. تصمیمات مختلف شاه و اطرافیان در داستانهای این خانواده و اطرافیانشان موردبحث و نظر قرار میگیرد. این خانواده جامعهای کوچک است که وجاهت مذهبی و اجتماعی دارد. از سوی دیگر تمام ارکان و اعضای خاندان پهلوی مابازایی در خانواده دکتر وزیری دارند. بهعنوانمثال شخصیت امیر مسعود در کنار علیرضا پهلوی، محمود وزیری و ماجراهای عاشقانهاش با گلنار در کنار محمدرضا پهلوی و همسرانش و مشهدی رمضان در کنار بهبودی، خواهر و مادر محمود وزیری در برابر خواهران و مادر محمدرضا پهلوی و... . از نگاه سازنده اثر این خانواده با علقههای مذهبی و سیاسی پناهگاهی برای شخصیتهای رنجکشیده و منفور، زخمخورده و دردمند از حکومت پهلوی اول و دوم است. در مواردی نیز مخالفان حکومت را نمایندگی میکند. مخاطب با قیاس این دو به فساد خاندان پهلوی پی میبرد، زیرا این خانواده در برابر آن خاندان قرار دارد.
قصه موازی که قرار است، بار درام سریال را به دوش بکشد
همچنین کارکرد دیگر این خانواده پر کردن جای خالی فضای دراماتیک قصه است. بهر حال ازآنجاییکه بهزعم ورزی نمیتوان درامی در قصه خاندان پهلوی و به شکل ویژه محمدرضا پهلوی وارد کرد قصههای حاشیهای پررنگتر شدهاند. این روند میتوانست درست باشد مشروط به آنکه قصه فرعی کشش لازم را برای پر کردن آن فضا داشته باشد؛ اما این داستان هم اساساً درامی در دل خود ندارد. زیرا محمود وزیری به دلیل عشق نصفه و نیمه که بهطور کامل هم درنیامده توسط مردم کتک میخورد و یا با پیدا شدن تصادفی گلنار در کافه، مورد ضرب شتم قرار میگیرد و بعد هم در دو سکانس خود را در اتاقش حبس میکند. جدای از این درام عاشقانه ناقص، «معمای شاه» فاقد درام اجتماعی نیز هست. هنوز ماهیت شخصیتهای این خانواده معلوم نیست. نکات مبهمی درباره هرکدام از آنها وجود دارد. از امیر مسعود، مادر، خواهر و محمود وزیری و پدر خانواده هیچ اطلاعاتی به مخاطب داده نمیشود. گویا همه شخصیتهای این خانواده سیاست زدهشدهاند. آنها تنها به سیاستهای کشوری فکر و درباره آن اظهارنظر میکنند. گویا هیچ اتفاق دیگری در این خانواده پیش نمیآید ،حتی داستان عاشقانه در دل قصه هم باسیاست درآمیخته شده است. صحبتهای اجتماعی و خانوادگی و جمع دوستانه آنها نیز رنگ و بوی سیاسی میدهد. بعد تاریخی و بیانیههای سیاسی سریال بهمراتب پررنگتر از قصه فرعی است که باید ضعف درامنویسی سریال را پر کند.
خانوادهای که وقایع تاریخی را خلق و در آن دخل و تصرف میکند
خانواده دکتر وزیری همواره در مسیر رخدادهای تاریخی قرار دارد. در مسیر وقایع قرار میگیرد. این خانواده حتی پا را از این فراتر میگذارد و برخی رخدادهای تاریخی را نیز ایجاد و در آن نقش دارد. نکته جالبتوجه دیگر اینکه شخصیت «امیر مسعود» که فرزند عقبمانده ذهنی این خانواده است خود مسبب بروز اتفاقهای تاریخی شناسنامهدار قصه میشود. او است که مسئول جمعآوری نان برای سربازان ترخیص شده از پادگانها میشود و یا بلوای نان را به پا میکند. این دو سکانس به چه دلیل باید در سریال آورده شود. چرا از بین اینهمه شخصیت مربوط و نامربوط قصه، ورزی او را برای این امر انتخاب میکند. با توجه به این دادهها «امیر مسعود» در اینجا کدامیک از اقشار جامعه را نمایندگی میکند. او نماینده مردم است؟ نماینده قشر نخبه؟ نماینده بزنبهادرها است؟ در سکانسی او که یک مجنون است به فکر سربازان بیپناهی میافتد که حکومت به فکر آنها نیست؟ یا اینکه مجنونی نیازهای اجتماعی زمانش را فهمیده ولی مردم و نخبگان جامعه به آن پی نبردهاند. این مورد هم از مواردی است که به نظر میرسد ورزی باهدفی خاص به آن پرداخته است. علت اصلی آن در سریال معلوم نیست. این معمای ورزی است که باید رمزگشایی شود. او باید درباره آن توضیح دهد. البته ممکن است در یک رخداد واقعی چنین اتفاقی بیفتد و کسی هم نسبت به آن حساس نشود اما زمانی که در قالب اعضای خانوادهای که به شکل سمبلیک قرار است تا اعضای جامعه و مردم را نمایندگی کنند تصادفی بودن آن هیچ معنا و مفهومی ندارد.