به گزارش برنا، در هر دوره از المپیک علاوه بر شکستن رکوردهای ورزشی، رکوردهای اقتصادی و رسانه ای هم شکسته می شوند. به عنوان مثال تعداد بینندگان تلویزیونی مراسم افتتاحیه المپیک 6/3 میلیارد نفر از 220 کشور جهان بود که این تعداد در المپیک ریو به 4 میلیارد نفر رسیده است. به راستی راز موفقیت المپیک در دستیابی به این حد از توجه جهانی چیست و المپیک به عنوان یک رویداد فرهنگی چه تأثیری بر نهادهای ورزش، سیاست، اقتصاد و به طور کلی گفتمان توسعه در کشورهای جهان خواهد گذاشت؟ در این یادداشت کوتاه تلاش خواهم کرد به بخشی از سئوال فوق پاسخ دهم.
المپیک؛ مقوله ای سیاسی
نهاد سیاست دارای رابطه تنگاتنگی با سایر نهادهای اجتماعی نظیر مذهب، فرهنگ، ورزش و خانواده است و از آنجا که المپیک اساساً موضوع رویارویی ملت ها در چارچوب مرزهای جغرافیایی است، بدون تردید امری سیاسی محسوب شده و اتفاقاً گفتمان های سیاسی در آن به سادگی قابل مشاهده است. المپیک در دوره عصر طلایی یونان باستان فعالیتی آیینی و مذهبی برای ستایش زئوس خدای خدایان به شمار می رفته و در همان زمان هم، بدن سالم و قدرتمند، مظهر سلامت و مهارت قبیله بوده است. پس از حمله امپراطور روم به یونان در سال 392 میلادی، به مدت 1500 سال رقابت های المپیک تعطیل شد و جای آن را نمایش های خشن گلادیاتوری داد. در حقیقت بعد معنوی و آسمانی المپیک باستان با محوریت ورزشکار بودن، جای خود را به نمایش زمینی و خشن رومی ها با محوریت جلب تماشاگران هر چه بیشتر داد و ورزش امروزین ما به نوعی میراث دار هر دو بعد آسمانی و زمینی این دو نوع متفاوت طرز تفکر است. بدین معنی که ما امروز از یک طرف ورزش را امری تربیتی می دانیم و سعی می کنیم در سطوح مختلف آموزشی آن را مورد توجه قرار دهیم و از طرف دیگر نمایش ورزش در قالب رقابت ها و مسابقات ورزشی با هدف جلب تماشاگر بیشتر برایمان مهم است و در مقابل میزان حساب شده ای از خشونت نیز تسامح به خرج می دهیم. نکته مهم در مورد المپیک مدرن اینکه بعد نمایشی و اقتصادی آن بر بعد تربیتی آن چیره شده است و این همان نگرانی است که از سوی پیردوکوبرتن بنیانگذار المپیک نوین ابراز شد. کوبرتن بر اساس تغییرات سریع و پرشتابی که در عصر خود احساس می کرد نگران بود که آرمان های المپیک در حد شعار باقی بمانند و نهادهای قدرت از المپیک برای تحقق اهداف سیاسی و اقتصادی و حتی استعماری خود استفاده کنند. معتقدم طرح موضوع المپیزم یا فلسفه المپیک از سوی دوکوبرتن، آنتی تز او برای مقابله با این نگرانی بوده است. مصداق دیگر بیان جمله ای از خود دوکوبرتن است که می گوید؛ المپیک، موتور بزرگ بی صدایی است که هرگز نمی توان برای شتاب و جنبش آن پایانی متصور شد.
المپیک و جهانی سازی
اساساً رویدادهایی نظیر المپیک محصول مدرنیته صنعتی هستند و بدون توسعه حمل و نقل عمومی و رسانه های جمعی، جهانی شدن آن ها امکان پذیر نبوده است. ملت ها به طور کلی زمانی تصمیم گرفتند وارد بازی و رقابت شوند که امکان رفت و آمد میان آنان تسهیل شد و از طرف دیگر امکان انتقال جذابیت و هیجان رقابت ها از درون زمین به سایر مرزهای جغرافیایی فراهم شد. فرهنگ جهانی که فدرسون واژه فرهنگ سوم را برای آن انتخاب کرده به آداب، رسوم و سنت هایی اشاره می کند که ربطی به فرهنگ و سرزمینی که فرد در آن بزرگ شده ندارد. یعنی المپیک به عنوان یک رویداد جهانی، مشخصاً فرهنگ مرکز یا همان غرب را به شکلی هنرمندانه تبلیغ و بازتولید می کند و محصول فرهنگی که به خورد کشورهای پیرامونی می دهد هیچ ربطی به فرهنگ آن ها ندارد.
تحقیقات بسیاری در زمینه ورزش و ملی گرایی نشان می دهند که فرهنگ سوم می تواند در کنار فرهنگ های ملی و حتی مذهبی شکل بگیرند و این امر مانعی برای مشارکت در رویدادی مثل المپیک نیست، اما کیفیت مشارکت را تحت تأثیر قرار می دهد. به عنوان مثال در جامعه ای مثل آمریکا که سه فرهنگ دینی، جهانی و ملی، با یکدیگر منطبق هستند، رفتار ورزشکار در رویدادی مثل المپیک، هرچه باشد، مورد تأیید هر سه گزینه است؛ اما در جامعه ای مثل ایران که پیرو دین غنی اسلام است و به تمدنی ایرانی خود افتخار می کند، پذیرش فرهنگ جهانی و ویژگی های مدرنیته، آنچنان که تصور میشود، ساده نیست. با این حال حضور در رویدادی مثل المپیک، از منظر سیاسی و هویت سازی ملی بسیار مهم بوده و بعید است هیچ حاکمیت و کشوری این فرصت ارزشمند برای هویت سازی ملی شهروندان و همچنین شکل دهی گفتمان اتحاد دولت- ملت را از دست بدهد.
مدال، توسعه و جهانی سازی
رویکرد غالب رسانه های جمعی و جریان حرکتی مدرنیته صنعتی به شکلی است که حتی کشورهای فقیر و کوچک هم از سرمایه گذاری در ورزش قهرمانی استقبال می کنند. مفهوم توسعه مفهومی کیفی است که به ظرفیت ها و توانایی های یک ملت اشاره می کند و اگرچه توفیق پایدار یک کشور در رویدادی مثل المپیک یعنی تداوم
مدال آوری در دوره های متوالی، افزایش تنوع رشته های ورزشی مدال آور و همینطور توفیق در ایجاد توازن جنسیتی با روند توسعه ورزش مرتبط است ولی نباید نتیجه یک دوره خاص را به عنوان معیاری برای ارزیابی روند توسعه یک ملت قرار داد. بلکه مدال آوری یک کشور در چند دوره متوالی است که عمیقاً با ساختار توسعه کشورها بویژه توسعه اقتصادی مرتبط است. نباید فراموش کرد که نحوه برخورد ملت ها با المپیک که به نوعی نماد جهانی سازی است اصلا یکسان نیست و بسیاری از کشورها در زمینه رویارویی با فرهنگ جهانی دچار مشکل هستند. رسانه های جمعی و مجازی با شتاب شگفت انگیزی در حال ترویج و تبلیغ فرهنگ جهانی هستند و به کشورهای دیگر القاء می کنند که برای پیشرفت در جهان صنعتی مدرن چاره ای جز پذیرش فرهنگ جهانی ندارند. به بیان ساده تر آن ها کشورهای پیرامونی را نظیر بالن سوارانی می بینند که در زمین و آسمان گیر کرده و از آنها می خواهند برای اوج گرفتن، کیسه های شن یا همان فرهنگ بومی و سنتی خود را به پایین بیندازند و قربانی کنند. در اینجا نقش سرمایه داری و تلاش برای توسعه استعمار اقتصادی کاملاً مشهود است. در مدل جدید جهانی سازی که از سوی جریان های سرمایه داری اجرا می شود، دیگر سربازان و تسهیلات جنگی یک کشور نیستند که برای استعمار کشورهای کوچک وارد عمل می شوند، بلکه این شرکت های بزرگ جهانی و چندملیتی هستند که کالاهای خود را وارد کشورهای کمتر توسعه یافته کرده و با تسخیر زیربنای اقتصادی ملت ها، ساختارهای فرهنگی آن را تحت تأثیر قرار می دهند که در این میان ورزش و بازی المپیک بهترین ابزار برای آن ها محسوب می شود و بزرگترین نقدی که این روزها به کمیته بین المللی المپیک وارد می شود این است که کمیته بین المللی المپیک به سندرم بیش از حد تجاری شدن یا اور کامرشیالایز دچار شده است. فقط کافی است به لیست حامیان اصلی المپیک در این دوره از بازی ها نگاه کنیم؛ 6 شرکت از 12 شرکت حامی المپیک آمریکایی، 3 شرکت ژاپنی و 3 شرکت دیگر کره ای، فرانسوی و سوئیسی هستند. وقتی به نام شرکت ها مثل کوکاکولا، مک دونالد، سامسونگ، پاناسونیک دقت می کنید تقریباً همه آن ها دارای نمایندگی های متعدد در سراسر جهان هستند و برند آن ها در کوچکترین شهرها و روستاها هم شناخته شده است.
جهانی سازی المپیک؛ خوب یا بد؟
جهانی سازی المپیک مقوله ای چند وجهی است که باید آن را با در نظر گرفتن زمینه های تاریخی کشورها مورد تحلیل قرار داد. اقتصاد، سیاست و فرهنگ در جهانی سازی کاملاً با یکدیگر پیوند خورده اند و بی توجهی به این بازی ها به معنی قهر با جهان، تأخر فرهنگی و ضعف سیاسی معنا می شود و همانطور که اشاره شد؛ موج قدرتمند المپیک با پشتوانه سرمایه داری جهانی، تمامی کشورها را با خود همراه کرده و به لطف ورزش و فراواقعیت رسانه ای ناشی از آن، انبوه غفلت و سرگرمی را برای مخاطبان سرتاسر جهان تولید می کند و از آن طرف بازار مصرف کالاهای تجاری و اندیشه های سیاسی مد نظر خود را تبلیغ می کند.
بحث در مورد معایب و مزایای جهانی سازی طولانی است و مجال مجزایی را می طلبد اما نباید فراموش کرد که گفتمان جهانی سازی المپیک، کشورهای کمتر توسعه یافته ای که بنا به روند پیشرفت و پیشینه تاریخی دارای تأخر فرهنگی هستند را با چالش روبرو می کند و به آن ها فرصتی برای حفظ جنبه های مطلوب فرهنگ محلی در جدال با فرهنگی جهانی را نمی دهد. مثال بارز آن رژه ورزشکاران یک کشور با لباس سنتی است که احتمالاً نماد بی آبرویی یک ملت است و در مقابل رژه ورزشکاران همان کشور با کت و شلوار منطبق با فرهنگ جهانی است که به نمادی از تشخص تبدیل می شود. آنچه بر نگرانی ها می افزاید، تداوم انفعال و بی توجهی به جنبه های فرهنگی و پنهان رویدادهای بین المللی بزرگ نظیر المپیک است.