و اما بهار می شود
و حالا سالِ جدید! اساسا شروع سال یا شروع کاری، تبریک ندارد. آنگاه که سال یا کار تمام میشود و ثمرهاش را، حاصل درختی که کاشته شده را میبینی، میتوانی که تبریک بگویی و یا نگویی.
اما رسم بر این است که بهار را، سر برآوردن سبزه از جویبار را بهانهای کنیم برای لبخند و دیدار و تبریک. پس سال نو مبارک. البته سالی که تقدیر و روزگار، حیاط را و باغ و سفر را ازما دریغ کرده است و باید بهار را در «خانه» سبز شویم، که ویروسی منحوس، میهمان ناخواندهی این روزهای دیار ما شده است. و در این روزهای کرونایی که در خانه بودن امنیتش بیشتر است، نیروی جوان کشور آمده است و دوباره آمادهی روزهای سخت. و کار را به دست میگیرد. چه کادر درمان اکثرا جوانِ بیمارستان ها و چه نیروهای هلال احمر و چه دانشجویان و چه سمنها. خداقوتشان.
حالا با این سختیها، برخی میگویند که چه امیدی و چه عیدی؟
اما آری، با اینهمه رنجی که جریان دارد، امیدوار بودن سخت است و اما ما جوانان اگر دل به راه های سخت نبندیم، چه کسی ببندد؟ ناامیدی را که بلدند همه، گوشهای بنشینند و سکون و سکوت. اما اینکه در میدان باشی، بجنگی، زمین بخوری، لباست خاکی شود و حتی پاره، اما تو باز یاعلی بگویی و برخیزی برای یافتن راه چاره؛ اینهاست که معنای مردان و زنان قبیلهی عشق است. خوشا عاشقی و خوشا خوندل خوردناش.
باری ما به امید نیاز داریم و آری، راه اگرچه تاریک و تنگ است اما اگر امید نباشد، حرکتی برای تحول و تغییر نیز نخواهد بود، که بهار، نمادِ آنانیست که دل به بد نسپردند و سرما را به سبزیِ بهار کشاندند.
و حرف پایانی آنکه سیدعلی صالحی، شاعر معاصر نوشت:
اینجا اگرچه گاه
گل به زمستان خسته، خار میشود
اینجا اگر چه روز
گاه چون شب تار میشود
اما
بهار میشود!
من دیده ام که میگویم...
روزگارتان خوش سال نو مبارک
ساراسادات حسینی
بهار ۱۳۹۹