کنار آتش نشسته و دستانش را روی شعلهها گرفته بود تا گرم شود. من که نقشه قتل را از قبل برنامهریزی کرده بودم به آرامی از کنارش برخاستم و پشت سرش قرار گرفتم. برادرزنم نیز نظارهگر این صحنه بود تا من کار را شروع کنم. در یک لحظه چاقو را بیرون کشیدم و ضرباتی به پشت گردنش زدم! «براتعلی» که هنوز گیج بود به پشت روی زمین افتاد و در همین حال برادرزنم کنار سر او زانو زد و بینی و دهانش را گرفت تا خفه شد و ...
کد خبر: ۱۰۳۱۸۶۴
۱۳۹۹/۰۴/۳۰